از آموزه های اسلامی، سیره معصمومین علیهم السلام و اولیاءالله به روشنی به دست میآید که راه صحیح عرفان مغایر با راه تصوف منحرف است و متصوفه، بهخصوص از قرن نهم به بعد، گرفتار آدابی ساختگی و بعضاً خلاف شریعت شدند، ولی از طرفی دیگر عارفانی بوده و هستند که هیچ ارتباطی در افکار و رفتار با صوفیان نداشته، بلکه آنان را تخطئه میکردهاند، ولی در اوج عرفان و سلوک سیر کردهاند و فقه و عرفان را چون شیر و شکر ممزوج ساخته و غذای جان ساختهاند. اینجاست که باید گفت:
نه هر که چهره بـر افروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هرکه طرفِ کُلَه کج نهاد و تند نشست کـلاهداری و آیین سـروری داند
هـزار نکتـه بـاریکتـر ز مـو اینجاست نه هر کـه سر بتراشد قلندری داند (6)
شاخصههای تصوف منحرف
تصوف منحرف و عرفان صحیح شاخصههایی دارند که بازشناسی این دو از یکدیگر را آسان میسازد. به چند نمونه اشاره میکنیم:
۱. تقویت نفس
تصوف منحرف در صدد تقویت نفس است و عرفان صحیح در پی فنای نفس. ممکن است در تصوف هم بر فنا تاکید شود، ولی در عمل، هدف تقویت نفس است.
۲. آداب ساختگی
تصوف منحرف، گرفتار آداب و عادات ساختگی است، همانند:
الف. کوتاه نکردن موی سر و صورت
تراشیدن موی سر مستحب است و نیز کوتاه کردن نوک شارب و محاسن به مقدار یک قبضه از ذَقَن (چانه)، مستحب مؤکد است. بلند کردن موی سر اگر مایه تشبّه مرد به زن گردد، به فتوای فقهای شیعه حرام است. برخی مشایخ تصوف در ایران، کتابی به نام «رفع شبهات» نوشتهاند و ادلهای بر جواز بلند کردن سبیل ذکر کردهاند که نه فقیه، بلکه عامی را به خنده وا میدارد.
ب. حرکات غیر عادی بدن در حال اذکار و اوراد:
قرآن به مؤمنین میگوید:
«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَه إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ(7)» ؛
پروردگار خود را به زاری و نهانی بخوانید که او از حدّ گذرندگان را دوست نمیدارد.
و به پیامبرش دستور میدهد:
«وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَه وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ(8)»
«و در دل خویش، پروردگارت را با تضرّع و ترس، بیصدای بلند، یاد کن».
صوفیه در پارهای اوراد خود بدن را چنان به حرکت در میآورند که مایه تعجّب است.
ج. رقص و سماع
رقص مطلقاً حرام است، مگر رقص زن برای شوهر خود و موسیقی به فتوای برخی فقها مطلقاً حرام است [۹] و احتیاط که باید شعار عملی سالک باشد، اقتضا میکند از آن اجتناب شود.
۳. بدبینی به علمای ظاهر و فقها
البته این مشکل گاه در برخی از سالکان که اهل تصوف هم نیستند، دیده میشود که آفتی است و باید آن را درمان کرد.
از ثمرات تلخ این انحراف، احساس بینیازی از تقلید از مرجع أعلم است. صوفیه به امر تقلید بیاعتنا یا کماعتنا هستند. با اینکه رجوع به متخصص در هر مسأله حکم عقل و دین و وجدان است و فقیه، متخصصِ در شریعت است، همانگونه که استاد سلوک متخصصِ در طریقت است.
البته استادمیفرمود:
اگر مرجع تقلید آدمی استاد طریقت هم باشد، بسیار خوب است و نیز میفرمود از شرایط افتاء (فتوا دادن)، گذشتن از جزئیت و رسیدن به کلیّت است و معتقد بودند که این شرط از متن دین قابل استخراج است (10)
البته اعتقاد داشتند که لله الحمد تا به حال مراجع تقلید شیعه همه دارای صفای نفس و بعضاً اهل کرامت و مجاهدت در راه إعلای کلمه اسلام بودهاند.
۴. بدعت در دین
بدعت به معنای وارد کردن «چیزی که از دین نیست در دین» است؛ عرفان بر التزام به شریعت تاکید میورزد، زیرا طریقت را جز در سایه شریعت نمیفهمد، ولی تصوف منحرف، اموری را به دین نسبت میدهد که در دین نیست، مانند التزام به نزدن شارب، التزام به حضور در خانقاه در برابر مسجد و امثال اینها.
۵. یکسویهنگری به دین
عارف عرفان را در کنار حضور و حماسه میبیند و پرداختن به هر کدام را مانع دیگری نمیداند و لذا حتّی عزلت را تفسیری ایجابی میکند، ولی تصوف منحرف از هرگونه کار اجتماعی مثبت سر باز میزند و آن را مانع رشد و تعالی میداند. یکسویه نگری در دین مانند ایمان ببعض الکتاب ثمرهای جز دور ماندن از حقیقت دین و تحجّر و محرومیت از کمال در پی ندارد. تصوف منحرف از برخی عبادات مانند جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، جمعه و جماعات به دور است و این خود ثمرهای تلخ بر این یکسویهنگری است.
البته این یکسویهنگری به دین از سوی اقشار دیگر همچون برخی فقها، متکلمان، فلاسفه و … هم دیده شده و میشود که ثمرات تلخی به بار میآورد. راقم این سطور اعتقاد دارد که دین یک مجموعه نظاممند و سیستماتیک است که جز با نگاه سیستماتیک قابل تفسیر نیست (11).
۶. موروثی بودن سمت استادی
برخی گمان کردهاند که پیر و مرشد بودن مانند سلطنت ارثی است و لذا گاه دیده شده با فوت استادی فرزند ناشایسته او را، فقط به خاطر ارادت و محبّت به پدرش و یا به دلیل عدم جابهجایی مقرّ ریاست و آقایی، بر تخت استادی نشانده و به او سرسپردهاند که این از مهلکترین انحرافات تصوف منحرف است.
۷. مبالغه بیجا
مبالغههای بیجا نسبت به مشایخ از انحرافات تصوف منحرف است. بخشی از این مبالغهها را در کتاب تذکره الأولیاء شیخ عطار میتوان دید. ظاهراً بیشترین مبالغه در حق شیخ عبدالقادر گیلانی صورت گرفته است. این سخنان ناروا دیگران را به هرگونه گرایش باطنی بدبین میسازد.
تذکّر
مرحوم فیض کاشانی در بعضی آثار خود از پارهای انحرافات تصوّف منحرف پرده برداشته است. نیز مرحوم صدرالمتألهین در رساله کسر اصنام الجاهلیّه پارهای از انحرافات عقیدتی آنها را برشمرده و نقد کرده است. دغدغه این استاد و شاگرد نشان میدهد که جداسازی عرفان راستین از آموزههای تصوّف منحرف، باید جدّی گرفته شود. بسی جای تاسّف است که بعضی کوتهنظران عارفانی اینچنین را به تصوّف منحرف منسوب کردهاند.
پانویس
۱. در اینجا مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی حاشیهای دارند به این صورت: «مطلقاً معلوم نیست». شاید مراد آن مرحوم جایی است که جهل قصوری و یا استضعاف در کار باشد.
۲. تذکرى المتقین، ص۱۹۱.
۳. این تعبیر، عبارت استاد حسنزاده آملی درباره ایشان است.
۴. صفحات من تاریخ الاعلام فی النجف الاشرف، ج۱، ص۲۱۴.
۵. شهید مطهری، علوم اسلامی، بخش عرفان، ص۱۲۱.
۶. دیوان حافظ.
۷. اعراف/۵۵.
۸. اعراف/۲۰۵.
۹. از این فقیهانند حضرت آیتالله حاج سید محمدرضا گلپایگانی و حضرت استاد. اعلی الله مقامهما.
۱۰. برای تفصیل: ر.ک: کتاب ولایت فقیه حضرت استاد.
۱۱. ر.ک: عبدالحمید واسطی، نگرش سیستمی به دین.