یک گردو را تصور کن یک پوسته دارد یک مغز گردو؛ تو وقتی گردو را باز میکنی پوسته را میخوری یا مغز گردو را؟ تو پوسته را دور می اندازی، شریعت همان پوسته است و حقیقت همان مغز گردو است. برای رسیدن به حقیقت دین باید از پوسته آن گذشت. باید شریعت را کنار بگذاریم هر چیزی حقیقتی دارد و برای ما آن حقیقت مهم است. حقیقت اسلام مهم است، ما به دنبال آن حقیقت هستیم. ما کاری به دستورات دین نداریم کاری به نماز و روزه نداریم؛ ما به حقیقت نماز و روزه کار داریم؛ چه بسا کسی که بدون این ظواهر به حقیقت برسند.

و این داستانی است که سالها میان بعضی اهل عرفان و اهل دین و فرق متصوفه وجود دارد که در این جا ذکر چند نکته ای خالی از لطف نیست:

 اول آن که مگر بزرگانی چون پیامبر به حقیقت نرسیده بودند، پس چرا ایشان نیز برظواهر شریعت و اجرای احکام دینی تأکید داشتند؟ دوم آن که امام باقر علیه السلام – فرمودند: «ان من الفقه عرفان الحق[1]» مسیر عرفان از جاده فقه و عمل به احکام شریعت می گذرد. سوم: آیا شخص رسیده به حقیقت که دیگر توجهی به شریعت ندارد، آیا از او ممکن است که هر جنایتی سر بزند؟ مثلاً می تواند کسی را بی علت بکشد و بعد بگوید دوری از قتل نفس مربوط به شریعت است و من ورای شریعت در حقیقت به سر می برم؟ فکر می کنید بااین فهم نظم و نظام اجتماعی چه می شود!

چهارم: کم ارزش ترین و سست ترین استدلال هایی که می توان بر شمرد، مناقشه با مثال است! در این روش یک شخص برای رد یا اثبات یک تفکر و دیدگاه، مثالی را ذکر می کند و بر پایه آن مثال و خصوصیات موضوع مثال، عناصری را تثبیت کرده یا مورد تردید قرار می دهد. عارفان بی معرفت نیز در جهت انکار شریعت الهی، با تشبیه کردن دین به گردو و پوست آن، احکام مورد معامله با گردو و پوست آن را در مورد دین اجرا می کنند. فرض کنیم اگر مثال ذکر شده را تغییر داده و بگوییم، دین مانند سنجد است، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در این صورت باید بگوییم همانطور که پوست سنجد برای پوست انسان بسیار مفید است، پوسته و ظاهر دین که احکام باشند نیز بسیار برای بدن مفید است!

از این روی باید گفت، ذکر مثال به هیچ عنوان دلیلی منطقی در جهت اثبات یا رد هیچ آموزه ای مفید نخواهد بود. و به همین دلیل است که از منطقیون و عقلا بارها می شنویم که می گویند، درمثال مناقشه ای نیست. چرا که مثال صرفا جهت تقریب یا تفهیم مطلبی به کار می رود نه برای تثبیت و توجیه یک تفکر.

پنجم: عارف بی معرفت می گوید ما کاری با دستورات دینی نداریم! اما نکته اینجاست که تنها تفاوتی که بین اولیاء الهی علیهم السلام و مخالفین ایشان بوده است جز در دستورات دینی نبوده است. درواقع دستورات دینی و تبعیت از آن ها، همان خواسته ای است که خداوند تبارک و تعالی از بشر داشته است. به نحوی که اگر کسی تابع این دستورات باشد، با اعمالش نشان داده که به خداوند ایمان دارد. به عبارتی دیگر می توان گفت، دستورات دینی اراده تشریعی خداوند بوده و خلقت بشر و مخلوقات نیز اراده تکوینی خداوند می باشد. بنابر این با هیچ عقل سلیمی نمی توان گفت، ما می توانیم با زیر سوال بردن اراده تشریعی خداوند، به حقیقت و عرفان برسیم. چرا که عرفان و حقیقت چیزی غیر از خواست خداوند نمی باشد که این خواسته های الهی در قالب دستورات دینی به ما معرفی شده است.

ششم: اولین انسانی که خداوند تبارک و تعالی بر روی زمین خلق کرد حضرت آدم علیه السلام بودند، و اولین پیامبر هم ایشان بودند. و این امر می تواند به این حکمت اشاره کند که، خداوند حتی آنی و کمتر از آنی زمین را خالی از حجت خود نگذاشته، و هیچ انسانی یافت نمی شود که بتواند ادعا بکند دلائل کافی برای شناخت وانجام وظیفه ندارد!  بدین گونه خداوند با بشر اتمام حجت کرده و عذرو تقصیری برای مخالفین باقی نگذاشته است. درنتیجه، کسانی که ادعا دارند واصل الی الله شده اند، باید توضیح بدهند که تحت چه عنوانی و تحت امر چه حجتی از حجج الهی، شریعت الهی را کنار گذاشته اند؟ با چه جرأتی شریعتی را که معصومین علیهم السلام از جانب خداوند مشخص کرده اند را زیر سوال برده اند؟

هفتم: تنها توجیهی که در انکار شریعت می توان مطرح کرد، غیر از این نیست که عارف بی معرفت، خود را نازل منزله یا حتی خود امام و حجت الهی فرض کرده است! چرا که نقض آنچه  که از شریعت توسط معصومین علیهم السلام برای ما ثابت شده است، ادعای گزافی است که به غیر از معصوم، نه توانایی و نه حق نقض آن را ندارد.

 

هشتم: نکته دیگری که عارف بی معرفت از آن غافل شده و یا خود را به غفلت زده این است که، ایمان و معرفت غیر از تسلیم بودن در برابر خداوند نیست. کسی که مسلمان شده است ادعا دارد هرچه خداوند بخواهد آن باید انجام شود. در نتیجه یک مومن و مسلمان واقعی کسی است که تسلیم دستورات الهی باشد. به بیانی دقیق تر آیا عرفان و معرفت غیر از این است که، انسان با تمام وجودش خداوند را حاکم جسم و روحش بداند؟ آیا غیر از این است که، کسی که دستورات دینی را به جا می آورد از این جهت به جا می آورد که به خداوند ایمان دارد؟ بلکه بالاتر از این باید گفت، آیا با غیر از راهی که خود خداوند خواسته است می توان به خداوند رسید؟

بدیهی است اگر کسی دل پاکی داشته باشد، در گرو عمل به دستورات خداوند خواهد داشت و معنی ندارد بگوییم ما با مخالفت دستورات الهی و کنارگذاشتن آن ها می خواهیم به پاکی و حقیقت دست یابیم! پس عرفان غیر از عمل به دستورات دینی نیست.

نهم: عارفان بی معرفت در حالی شریعت را با پوسته و ظاهری بودن کنار گذاشته اند که، خود اولیاء و معصومین علیهم السلام بارها و بارها به آن تاکید کرده و خود ایشان از مقیدترین انسان های پاک روی زمین بوده اند. عارف بی معرفت کدام حجت الهی را می تواند مثال بزند که حتی آنی و کمتر از آنی نسبت به دستورات الهی بی تفاوت بوده است؟ اگر دستورات دینی ظواهر بی اهمیت بشمار می روند باید گفت، نعوذ بالله چرا حجج الهی تا آخرین لحظه عمر مبارکشان گرفتار این ظواهر بی اساس بوده اند؟ آیا ایشان به معرفت نرسیده بودند و نیازمند این ظواهر بوده اند؟ افسوس از یک کلمه که عارفان بی معرفت بتوانند از آیات و روایات بیابند که مشعر به این نکته باشد که دستورات دینی صرفا یک سری قوانین ظاهری و مقدماتی جهت رسیدن به حقیقت هستند، که دارای تاریخ انقضاء می باشند!

دهم:کوتاه بینی عارفان بی معرفت تا بدان جا پیشرفته است که، متوجه این امر نیستند که دستورات دینی در واقع همان قوانینی است که امنیت خود ایشان را تضمین کرده است. فرض کنیم که قرار بر عمل به دستورات الهی نباشد. اگر شخصی سلاحی برداشته و سر از تن این عارفان الهی جدا کند، اما با دل پاک و بعد از رسیدن به حقیقت ایمان، این کار را انجام دهد، مشکلی پیش نخواهد آمد؟

و به عنوان مثال اذیت نکردن دیگران و غصب نکردن حق دیگران از دستورات الهی است، آیا یک عارف واصل حق دارد با این ادعا که به حقیقت رسیده است، مرتکب ایذاء و غصب شود؟ گوئیا برخی عارف نماها برای ارتکاب اعمال خلاف و حرام، دنبال راه های شرعی هستند تا بتوانند به امیال و آرزوهای خود دست یابند.

[1] –    نشانی :  الوافی  ,  جلد۱۵  ,  صفحه۱۹۱  عنوان باب :   الجزء الخامس عشر  کتاب الحسبه و الأحکام و الشهادات  أبواب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و الدفاع و الإعانه  26 – باب من قتل دون مظلمته  [2]قائل :   امام باقر (علیه السلام) ، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

۱۴۸۸۸-۲ الکافی ،۱/۲/۵۲/۵ التهذیب ،۱/۳/۱۶۷/۶ بإسنادیهما عن عبد اللّٰه بن سنان عن أبی مریم عن أبی جعفر علیه السّلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه علیه و آله : من قتل دون مظلمته فهو شهید ثم قال یا با مریم هل تدری ما دون مظلمته قلت جعلت فداک – الرجل یقتل دون أهله و دون ماله و أشباه ذلک فقال یا با مریم إن من الفقه عرفان الحق.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.