کف بینی

فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران:

عبدالبهاء از رهبران بهائیت در حالی به استدلال بر تأیید کف بینی پرداخته که در هیچ متن تاریخی  پیشوایان الهی آن را مورد وثوق قرار نداده و به شدت رد و نهی کرده اند. از طرفی عبدالبهاء چگونه می تواند سخن خود را با تردید به پایان برد در حالی که کلام و علم قطعی، از نشانه های عقلی شناخت پیشوایان الهی است!

عبدالبهاء بر خلاف سیره پیشوایان الهی، از یک سو با تأیید کف بینی به تأیید شیادان و کلاهبرداران پرداخته و از سویی دیگر با تردید پایانی خود، کلامش از قاطعیت کلام پیشوایان الهی برخوردار نبوده است!

عبدالبهاء در مقام تأیید کف بینی با اشاره به ارتباط اعضای عالم وجود با یکدیگر و اینکه هر جزء این عالم نشانی از کل است و تشبیه اجزاء دنیا به بدن انسان که هر مریضی نشانی در بدن دارد؛ مدعی شد که عجیب نیست در خطوط کف دست، دلایلی نهفته باشد که بشود حقایق حال و آینده را از آن فهمید؛ چنان که می خوانیم: «… و اما مسئله علم کف، چون جمیع اشیاء و کافّه کائنات که اعضای هیکل عظیم عالم وجود است، کل با کل مرتبط است. یعنی هر کائنی از کائنات عضوی از اعضاء یا جزئی از  اجزاء آن هیکل عظیم است لهذا از هر جزء بسبب ارتباط اکتشاف حقائق سائر اجزاء توان نمود. مثالش هیکل انسانیست. یعنی عالم امکان را چون هیکل انسان تصور نما که جمیع اجزاء واعضاء وارکان و جوارح مرتبط است. بعضی به بعضی ارتباط تامّ. مثلا از لون چهره و چشم، اکتشاف حرارت وامراض نهانی احشاء تشخیص داده می شود. و از نبض، عوارض سایر اعضاء پدیدار میگردد. سبحان الله چه ارتباط عظیمی است. لهذا نتوان استغراب نمود (نمی شود عجیب دانست) که از خطوط کفوف دلائلی مکشوف گردد که حقائق حال واستقبال معلوم شود.»(1)

در ادامه لازم می دانیم تا چند نکته در پاسخ به استدلال عبدالبهاء برای تأیید کف بینی و تردید انتهای گفتارش را با یکدیگر بررسی کنیم:

اول: عبدالبهاء به نام دین و در سِمت مدعی پیشوایی الهی، امری را تأیید و در اثباتش استدلال کرده که هیچکدام از ادیان الهی نه تنها بر آن صحّه نگذاشته، بلکه امور و عناوین مشابه آن را رد کرده اند. به عبارتی حتی اگر از طریق طالع بینی و امثال آن، بتوان حال یا آینده ای را صحیح و غلط دریافت کرد، از این کار رد شده است. چنان که در نهج البلاغه آمده کسی به حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) عرض کرد: در این هنگام روانه سفر و جنگ با خوارج مشو که می ترسم به پیروزی دست نیابی و این مطلب را من از طریق علم نجوم و طالع بینی به دست آورده ام. امیرالمؤمنان (علیه السلام) در پاسخ فرمود: آیا گمان داری که تو ساعتی را نشان می دهی که هر کسی در آن سفر کند بلا و بدی از او دور گردد، و بر حذر می داری از ساعتی که هر کسی در آن روانه شود زیان و سختی او را فرا گیرد؟ کسی که این سخنان تو را باور نماید، قرآن را تکذیب کرده است. ای مردم از آموختن نجوم و طالع بینی بپرهیزید و آن را فرا نگیرید مگر به اندازه ای که در بیابان یا در دریا برای دانستن راه ها و شناختن اوقات عبادت و تعیین قبله و مسیر راه کشتی و مانند آن از آن استفاده نمایید، نتیجه آموختن نجوم کهانت و غیب گویی است و افراد طالع بینی که از طریق نجوم غیب می گویند مثل کاهن است و کاهن مثل ساحر است و ساحر مثل کافر است و کافر در آتش است، سفر کنید به کمک و همراهی اسم خدا.(2)

پس چگونه عبدالبهائی که ادعای وصایت از جانب خدا دارد، به اثبات امری استدلال می کند که قویاً توسط خدای تعالی از زبان و عمل پیشوایانش رد شده و مشابه آن به مثابه کفر دانسته شده است!

دوم: فرض که بپذیریم در خطوط کف دست نشانه هایی از تعیین حال و آینده وجود داشته باشد. سؤال ما از عبدالبهاء آن است که چه کسی قرار است خطوط کف دست را تفسیر کند؟! عبدالبهاء با طرح این سخن ناقص و توضیح ندادن ارتباط خطوط با حال و آینده افراد، صرفاً راه را برای شیادان و کلاهبرداران هموار ساخته و به حرفه کلاهبرداری، رنگ و لعاب دینی داده است! اصلاً چه کسی باید تعیین کند که هر خطی نشان چیست و علت این همه اختلاف تفاسیر از خطوط کف دست چیست! بله هر چیزی در این جهان هستی ممکن است، ولی از گفته شما، امکان برداشت نمی شود!

سوم: هرچند عبدالبهاء در ابتدا با ارائه استدلال، به نوعی بر صحت کف بینی صحّه گذارد، اما در پایان (با عبارت: بعید نیست از خطوط کف دلایلی به دست آید که حقایق حال و آینده معلوم شود) با تردید به سؤال در مورد کف بینی پاسخ گفت. اما سؤال ما این است که آیا پیشوایی به ظاهر الهی وقتی سؤالی از او پرسیده می شود، می تواند با تردید و با تعابیری نظیر بعید نیست، جواب گوید و از ارائه پاسخ قطعی خودداری کند؟! آیا این سبک پاسخ گویی و به کار بردن اصطلاحاتی نظیر بعید نیست، می تواند از زبان پیشوایی الهی و معصوم که به علم نامتناهی الهی اتصال دارد برآید؟! آیا کسی که علم موهبتی الهی برای خود متصور است(3) می تواند با تردید به سؤال افراد پاسخ گوید؟!

آری؛ هرچند در کف دست و سر انگشتان هر انسانی خطوطی وجود دارد و وجود آن ها بی حکمت نیست، اما اینکه این خطوط دلالت بر امور خارجی دارد یا خیر، قطعی و روشن نیست. حتی اگر وجود داشته باشد، نباید به دنبال آن رفت و بی توجه به آن ها باید به خدا توکل و زندگی را بر پایه خطوط بنا ننهاد.

پی‌نوشت:

(1). عباس افندی، مکاتیب، مصر: شیخ فرج الله زکی الکردی، بی تا، ج 2، صص 95-94.

(2). فیض الاسلام اصفهانى، نهج البلاغه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات فقیه، 1368 ش، تعداد جلد: 6، زبان: عربی – فارسی، خطبه 78، ج 1، ص 178.

(3). عبدالبهاء تمامی پیشوایان الهی از جمله خود را دارای علم موهبتی می دانست: «نورانیّت مظاهر مقدسه بذاتهم است؛ نمی شود از دیگری اِقتباس نمایند، دیگران باید از آن‌ها اکتساب علوم و اقتباس اَنوار نمایند نه آن‌ها از دیگران. جمیع مظاهر الاهیّه چنین بوده اند…»: عباس افندی، خطابات، مصر: به همّت فرج الله زکی الکردی، 1921 م، ج 1، ص 7.