آدم و حوا

فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران:

عبدالبهایی که نصّ صریح کتُب الهی (در ماجرای حضرت آدم و حوا) را نادیده گرفته، بر خلاف اصول منطقی مسلّم سخن گفته و حتی شعار مسلک بهائی بر ممنوعیت تأویل و ملاک قرار دادن ظاهر کتب الهی را فراموش کرده؛ در واقع زیربنای اعتقادی مسلکش را زده است.

جناب عبدالبهاء بر خلاف نصّ صریح متون الهی، اصول منطقی مسلّم و حتی شعار مسلک خود بر ممنوعیت تأویل، واقعیت ماجرای حضرت آدم و حوا را منکر شده است!

عبدالبهاء جانشین پیامبرخوانده بهائی، ماجرای حضرت آدم و حوا و اخراج آنان از بهشت را منکر شده و معنای رمزی و تأویل آن را لازم دانسته است: «این حکایت را اگر بمعنی ظاهر عبارات مصطلح بین عوام گیریم، در نهایت غرابت است و عقل در قبول و تصدیق و تصوّر آن معذور. زیرا چنین ترتیب و تفصیل و خطاب و عتاب از شخص هوشمندی مستبعد است تا چه رسد بحضرت الوهیّت… لهذا این حکایت آدم و حوّا و تناول شجره (خوردن از درخت ممنوعه) و خروج از جنّت (بهشت) جمیعاً رموز است و از اسرار الهیّه و معانی کلّیّه و تأویل بدیعه دارد.»(1)

اما در پاسخ به انکار ماجرای حضرت آدم و حوا و اخراج ایشان از بهشت می گوییم:

اول: خدای تعالی در قرآن کریم صراحتاً و در عباراتی غیرقابل تأویل، به وقوع ماجرای حضرت آدم و حوا و اخراج ایشان از بهشت اشاره کرده است: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ … (بقره/34-37)؛ و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید! همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانی و تکبرش)، از کافران شد. و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از (نعمت های) آن ، از هر جا می خواهید، گوارا بخورید (اما) نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد. پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد. و (در این هنگام) به آنها گفتیم: «همگی ( به زمین ) فرود آیید! در حالی که بعضی دشمن دیگری خواهید بود. و برای شما در زمین، تا مدت معینی قرارگاه و وسیله بهره برداری خواهد بود. سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت (و با آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت چرا که خداوند توبه پذیر و مهربان است.»

دوم: کتاب آسمانی قرآن به زبان عربی فصیح و بر طبق اصول محاوره نازل شده است: «وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ [نحل/103] و این قرآن به زبان عربی فصیح و روشن است.» از طرفی اصول منطقی، مانند اصالت عدم قرینه (2) و قدر متیقن در مقام تخاطب (3) ما را بر برداشت معنای ظاهری ماجرای حضرت آدم و حوا در قرآن و عدم تأویل معنای خلاف ظاهر رهنمون می سازد. چنان که این موضوع، اختصاص به قرآن نداشته و درباره گفتار افراد عادی بشر نیز در جریان است.

چرا که در غیر این صورت، برقراری ارتباط کلامیِ مطمئن، محال شده و هر سخنی را می‌توان به معنای خلاف ظاهر آن تأویل نمود. بنابراین در صورت نبودن محذور عقلی یا قرینه ای قطعی که دلالت بر معنای خلاف ظاهر کند، باید ظاهر کلام را پذیرفت و به آن ملتزم بود.

سوم: عبدالبهایی که به تحریف ماجرای اخراج حضرت آدم و حوا پرداخته، خود را جانشین پیامبرنمایی می دانست که از تأویل آیات الهی نهی کرده و تأویل کننده را از زیانکاران دانسته بود: «إنّ الَّذی یأَوّلُ ما نُزِّلُ مِن سَماءِ الوَحی و یخرُجُه عَن الظاهر إنَّه مِمَّن حرَّف کلمهالله و کان مِنَ الأخسرین فی کتابٍ مبین (4)؛ هرکس که کلام الهی را تأویل کند و از معنای ظاهری آن بیرون برد، کلام خدا را تحریف کرده و در کتاب مبین، از زیانکارترین افراد خواهد بود.»

حتی پیروان او هم که به نقل تحریف ماجرای اخراج حضرت آدم و حوا می پردازند، گویا فراموش کرده اند که خود در جایی دیگر، ممنوعیت تأویل آیات الهی را از عقاید مسلّم خود برشمرده اند: «از جمله وصایای حتمیه و نصایح صریحه‌ی اسم اعظم (حسینعلی نوری) این است که ابواب تأویل را مسدود نمایید و به صریح کتاب، یعنی به معنی لغوی مصطلح قوم، تمسلک جویید.»(5)

آری؛ وقتی پیشوایی به ظاهر الهی، نص صریح کتُب الهی (در ماجرای حضرت آدم و حوا) را نادیده گیرد، بر خلاف اصول منطقی مسلّم سخن گوید و حتی شعار مسلک خود بر ممنوعیت تأویل و ملاک قرار دادن ظاهر کتب الهی را فراموش کند؛ در واقع زیربنای اعتقادی مسلکش را زده است.

پی‌نوشت:

1- جی اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، برزیل: منشورات دارالنشر البهائیه، 1988 م، صص 233-234.

2- اصالت عدم قرینه، از اصول لفظی است. در بیان کاربرد این اصل گفته شده که هرگاه متکلم کلامی را بیان نماید و برای مخاطب احتمال خلاف ظاهر رود، بنا بر ظاهر کلام او گذارده می شود.

3- قدر متیقن در مقام تخاطب به مصداق یقینیِ مشمول حکم در مقام گفتگو و محاوره اطلاق می شود.

4- حسینعلی نوری، اقدس، نسخه الکترونیکی، ص 102، بند 105.

5- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص 341.