پیدایش بابی گری

فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران

تا کنون بارها و بارها در خصوص چگونگی پیدایش جریان فکری بابی و بهائی مطلب متعددی را از پژوهشگران عرصه مذهبی و اجتماعی درج کرده ایم حال نگاهی داریم به شکل گیری جریان بابی از نگاه جناب مهدی غنی که در جراید مختلف به چاپ رسیده است .

در تاریخ گذشته ما فرقه های مذهبی بسیاری ایجاد شده اند که هر کدام در زمان خویش بر سرنوشت ما تاثیرگذار بوده و نقش های متفاوت منفی و مثبت ایفا کرده اند. اما شکل گیری این فرقه ها و مکانیسم و زمینه هایی که موجب پیدایش آنها شده است ما را با عمق آن مقطع تاریخی آشنا می کند.

یکی از این فرقه ها جریان بابیه و بهائیت است. جریانی که از ادعای ارتباط با امام زمان(عج) آغاز شد و به ادعای ظهور امام زمان و سپس ادعای پیامبری و حتی خدایی انجامید و هنوز گروهی از هموطنان ما پیرو آن هستند. گرچه برخی شواهد تاریخی نشان می دهد دولت های بیگانه در مقاطعی از این ماجرا بهره برداری کرده و در تقویت یا ایجاد آن نقش هایی داشته اند اما آنچه در این مقال بیشتر مورد توجه است زمینه های اجتماعی و فکری پیدایش این فرقه است.

رهبران فرقه

رهبر فرقه بابیه شخصی بود به نام سیدعلی محمد شیرازی که بعدها به «سیدعلی محمد باب» معروف شد. باب در عربی به معنی در است چرا که او در ابتدا مدعی بود دری به سوی امام زمان گشوده است.

پیدایش این اعتقاد هم خود ریشه در گذشته دارد. سید این اندیشه را از دیگران وام گرفت. او شاگرد شخصی بود به نام سیدکاظم رشتی که در حوزه علمیه نجف درس می گفت. سیدکاظم نیز خود استادی داشت به نام شیخ احمد احسایی که وی رهبر فرقه یی است به نام شیخیه که هنوز در جامعه ما پیروانی دارد.

شیخ احمد در سال 1166 در دوران حکومت زندیه به دنیا آمد. 75 سال عمر کرد که 32 سال آخر آن در دوره قاجاریه بود. دوران شهرت و مطرح شدن وی به دوره پادشاهی آغامحمدخان قاجار و فتحعلیشاه مربوط می شود. شیخ احمد مثل همه علمای شیعه به اصول مذهب شیعه اعتقاد داشت و از این جهت تمایزی با آنها نداشت. تنها ویژگی او دنباله روی از مشی اخباریگری بود و اعتقاد به اینکه با شخص امام زمان به نوعی در ارتباط است.1

اخباری و اصولی

در قرن دوازدهم هجری که زمان حکومت زندیه و اوایل قاجاریه است درمیان علمای شیعی بر سر روش استنباط از متون دینی اختلافی جدی بروز کرد که هنوز هم تداوم دارد. این اختلاف که در دو مشرب فقهی اصولی و اخباریگری شهرت یافته ریشه درگذشته داشت. برخی پیدایش این اختلاف را به قرون پنج و شش هجری مربوط می دانند. هر دو دسته در برخی عقاید مشترک بودند و در زمینه هایی اختلاف داشتند. اشتراک آنها این بود که منابع فهم دین عبارت از کتاب و سنت است. قرآن اولین منبع دین اسلام است و از روایات نیز برای فهم آن و تبیین احکام دینی استفاده می شود. اختلاف عمده این دو گرایش به کاربرد عقل در فهم مسائل دینی مربوط می شد. این اختلاف در زمان های مختلف شدت و ضعف متفاوتی پیدا کرده است. اوج گیری مشرب اخباریگری به دوران صفویه برمی گشت که یکی از فقهای شیعه به نام محمدامین استرآبادی به دفاع از مشی اخباریگری برخاست و با تدوین کتابی به نام فوائدالمدینه استفاده از عقل را در فهم و استنباط احکام دینی به کلی مردود شمرد. به دنبال وی اغلب فقهای شیعی به این مشی گرویدند. تا اینکه اوایل حکومت قاجاریه فقیه دیگری به نام وحید بهبهانی پدیدار شد و به نقد جدی و اساسی مکتب اخباری مبادرت ورزید و تاثیر شگرفی در افکار روحانیون و حوزه های علمیه برجای گذاشت.

اصولیین که امروز اکثریت حوزه های علمیه ما به آن روش عمل می کنند برای فهم کتاب و سنت، عقل بشری و اجماع را نیز در کنار آن دو منبع قرار می دادند. اجماع عبارت از این است که تمامی علمای گذشته بر سر مساله یی اتفاق نظر داشته باشند که نشان می دهد نظر شارع دین نیز همان بوده است. اما مهم ترین ویژگی علمای اصولی کاربرد عقل در فهم منابع دینی بود. قواعدی عقلانی نیز برای شناخت و فهم قرآن و حدیث بنا کرده بودند که به علم اصول شهرت یافته بود. علمی که در دروس فقهی حوزه جایگاه ویژه یی دارد.2

در مقابل این مشرب فقهی، اخباریون که به ظاهر متشرع تر و مقدس مآب ترند معتقدند اگر قرار بود عقل ما ملاک قرار گیرد چه نیازی به دین و احکام الهی بود. براین اساس آنها به این نتیجه می رسند که بشر عادی قادر به فهم و درک آیات قرآن نیست و اگر خود به شناخت این آیات مبادرت ورزد در حقیقت به تفسیر به رای پرداخته و ذهن خود را بر کلام خدا مقدم داشته است. لذا به عقیده آنها تنها پیامبر و ائمه شیعی قادرند معنی قرآن را دریابند. بنابراین آنها تنها یک منبع برای شناخت دین می شناسند و آن روایات و احادیثی است که به ائمه منتسب است. برای فهم این روایات هم معتقد بودند تنها به ظاهر آن و فهم اولیه از آن باید متکی بود و از تفسیر و تاویل آنها پرهیز کرد.

ظهور وحید بهبهانی که بزرگ ترین منتقد اخباریگری در قرون اخیر است، ضربه یی سهمگین به اندیشه اخباریگری وارد کرده بود. به نظر شهید مطهری «پیروزی روش فقاهت و اجتهاد بر روش اخباریگری تا حد زیادی مدیون زحمات مرحوم وحید بهبهانی است.»3 شاگردان وحید بهبهانی نیز که اوایل حکومت قاجار می زیستند راه استاد را پیش گرفتند و اندیشه اصولی را در اغلب حوزه ها گسترش دادند. ادامه این نحله است که به کسانی چون آخوند خراسانی از رهبران مشروطه می رسد.

احمد احسایی

شیخ احمد احسایی یکی از علمای اخباری در آن زمان بود. از آنجا که در میان روایات و احادیث جعلیات و خرافات زیادی در طول زمان وارد شده بود، شیخ احمد و شاگردانش اعتقاداتی داشتند که با موازین عقلی و علمی سازگار نبود اما از نظر آنها امری یقینی و قطعی به شمار می رفتند. شیخ احمد در دورانی ظهورکرد که اخباریگری مورد نقد جدی قرار گرفته و در حال انزوا بود. اما کسانی که برای عقل اعتباری قائل نبودند، طبعاً تن به نقد های منطقی و عقلانی نیز نمی دادند. این جریان معتقد بود ائمه شیعه اصلی ترین منبع دریافت حقایق دینی هستند و ما باید مستقیماً از آنها دستورات و احکام دینی را دریافت کنیم. نیازی به اجتهاد و تعقل و تفکر ما نیست. در هر مورد که پرسشی و نیازی مطرح می شد با مراجعه به روایات که دامنه یی بسیار وسیع نیز دارد، پاسخی برای آن پرسش می یافتند.

آنها این مراجعه مستقیم به ائمه و روایات را به تدریج توسعه دادند و طرق دیگری نیز برای دسترسی و ارتباط با ائمه و کسب فیض از آنها درست کردند که از دسترسی به روایات آسان تر بود. یکی از این موارد اعتقاد به خواب و رویا بود. شیخ احمد اعتقاد داشت از طریق خواب به حقایقی دست می یابد. به این ترتیب از اخباریگری نیز گامی فراتر نهاد. به جای غور در روایات و احادیث مستقیماً در خواب چیزهایی می شنید و در بیداری «وقتی از او پرسش می شد که این سخن را از کجا می گویید با نهایت وارستگی پاسخ می داد از حضرت امام صادق شنیدم.»4

در حقیقت اینان در مقابل اصولیین که کتاب و سنت و عقل و اجماع را به عنوان منابع شناخت دین و احکام می شناختند، منبع دیگری ابداع کردند و آن هم خواب و رویا بود؛ منبعی که همه آن منابع چهارگانه را رها کرده و به جای آنها کار می کرد. حتی از اخباریون هم عبور کردند. به عبارت دیگر روایات را که جنبه مکتوب داشت و اثری تاریخی برجامانده از گذشته بود، به خواب و رویا که جنبه صوتی تصویری داشت و ظاهراً ارتباطی امروزین و زنده با ائمه را به نمایش می گذاشت، تبدیل کردند. حال اینکه این خواب ها و رویاها تا چه حد برخاسته از تمایلات و تخیلات شخص خواب دیده یا القائات محیطی به اوست برای آنها که عقل این ودیعه الهی را تعطیل کرده بودند، جایی نداشت.

ناگفته نماند شیخ احمد احسایی با فتحعلی شاه قاجار روابطی پیدا کرد. شاه قاجار از وی حمایت می کرد و او نیز از نزدیکی به حاکمیت استقبال می کرد. سیاست شاهان قاجار این بود که اغلب روحانیون برجسته را با خود همراه کنند. شیخ احمد احسایی هم که شهرتی به هم زده بود و احتمال می رفت اقتدار و پیروانی پیدا کند، مورد توجه حاکمیت قاجار قرار گرفت. از سویی شیخ هم که برای مقابله با روحانیون نیاز به حمایت داشت تلاش می کرد در ساختار قدرت پشتیبانی جست وجو کند.

رکن رابع

تمایز شیخ احمد احسایی و شاگردش سیدکاظم رشتی با سایر روحانیون در نوع اعتقاد آنها به امامت بود. به اعتقاد آنها علاوه بر سه رکن خدا و پیامبر و امام، رکن دیگری وجود دارد که به رکن رابع معروف شد. به اعتقاد آنها همواره اشخاصی هستند که میان امام زمان و مردم واسطه می شوند. این افراد را به عنوان شیعه کامل معرفی می کردند که به عقیده آنها در هر زمان هستند و با امام زمان ارتباط دارند و نیازهای مردم را از ایشان سوال کرده و بیان می کنند. در حالی که به عقیده مرسوم علمای شیعی کسی که مدعی شود می تواند با امام زمان ارتباط گرفته و به دیدار ایشان برود، دروغگوست. شیخ احمد علاوه بر اینکه خود را رکن رابع نامید، معتقد بود از طریق خواب یا مکاشفه و… حقایق به او گفته می شود، گاهی مسائلی از قول ائمه نقل می کرد و به جای اشاره به روایات عنوان می کرد از امام صادق شنیدم یا فلان امام به من گفت. در مقام توضیح هم می گفت در خواب به من گفته شده است. شاگرد و جانشین وی سیدکاظم رشتی در کتاب دلیل المتحیرین در وصف استاد و رهبرش داد سخن داده و وی را صاحب علوم متعدد دانسته است. درباره منشاء این علوم می نویسد؛ «این علوم در خواب های درست و پاک از ائمه خدا به آن جناب می رسید و شک و تردیدی در این نیست که شیطان به صورت های مبارکه ایشان متصور نمی توان شد و خود را به ایشان مشتبه نتواند نمود. پس نخست جناب حضرت امام حسن علیه السلام را در خواب دید و آن حضرت زبان مبارک خود را بر دهان او نهاد و در باطنش نور اقبال مبتهج شد و از فیوضات خداوند و انقطاع و اغراضش تمام ماسوی الله و توکل به اعتمادش به خدا بود.»5

شیخ احمد به همین دلیل که گمان می کرد از جانب ائمه به وی مطالبی القا یا الهام می شود بر این باور بود که عقایدش کاملاً حق و غیرقابل تشکیک است زیرا همه ادعاها و اعتقادات خود را برگرفته از ائمه می دانست. لذا صراحتاً می گفت؛ «خطا بر کلمات من راه بردار نیست برای اینکه تابعم.» این ادعا که من تابع ائمه هستم برای مردم آن زمان بالاترین دلیل حقانیت بود. با همین مدعا شیخ مخالفان خود را منکوب می کرد. وقتی به شیخ گفتند یکی از مجتهدین مطالب شما را رد می کند، او در جواب گفت؛ «واعجبا آیا هنوز در اسلام کسی هست که بر قال الباقر(ع) و قال الصادق(ع) رد کند، زیرا که من جز قول ایشان چیزی نگفته ام.»6

وقتی عقل تعطیل می شود

اگر امروز کسی کتاب بیان نوشته سیدعلی محمدباب را که بابیان معتقدند کتاب الهی است بخواند در شگفت می ماند که چگونه ممکن است در آن زمان کسانی یافت شوند و از چنین شخصی پیروی کنند. چشم و گوش بر همه چیز بسته و ادعاهای وی را برخلاف عقل و منطق بپذیرند. در کتاب بیان آمده است غیر از کتاب هایی که درباره حقانیت ما نوشته شده است همه را محو و نابود کنید؛ «فی حکم محو کل الکتب کلها الا ما انشئت او تنشیء فی ذلک الامر…از این جهت است که امر شده بر محو کل کتب الا آنکه در اثبات امرالله و دین او نوشته شود… درجایی که کتب منسوبه الی الله در نزد هر ظهوری حکم بر ارتفاع آن شود چگونه است حکم کتب خلق که در نزد آن کتب شبحی است در مرآت بالنسبه بشمس…»7

در این فراز وی دستور داده است همه کتاب ها را نابود و محو کنید مگر کتاب هایی را که درباره این امر نوشته شده است. بعد ادامه می دهد وقتی حکم می شود کتاب های الهی گذشته باید مرتفع و محو شود کتاب هایی که به دست بشر نوشته شده است و مثل شبحی از خورشید در آینه است جای خود دارد.

یا در جایی دیگر در همین کتاب حکم صادر کرده است؛ «فی بیان حکم اخذ اموال الذین لایدینون بالبیان و حکم رده ان دخلوا فی الدین الا فی البلاد التی لایمکن الاخذ…. دراین ظهور حلال نیست بر غیرمومنین به حق آنچه ما ینسب به ایشان است الا آنکه داخل در ایمان گردند که آن وقت حلال می گردد برایشان…»8

در این فراز گفته شده است باید اموال کسانی را که به بیان اعتقاد ندارند مصادره کرد و وقتی در این دین داخل شدند به آنها مسترد کرد، مگر سرزمین هایی که امکان گرفتن اموال نباشد.

با این همه ادعای حقانیت مشاهده می کنیم نویسنده همین کتاب حتی آنقدر بر ادبیات اشراف نداشته است که از غلط های آشکار در تدوین این کتاب مصون ماند. در فصلی که درباره انتشار کتاب نوشته است مترادف لغت چاپ را در زبان عربی نمی دانسته و نوشته است؛ «فی الچاپ و الامربه…»9 درحالی که اساساً در زبان عربی حروف چ و پ نیست و این حروف مختص زبان فارسی است.

اما با وجود همه این خطاهای آشکار کسانی پیدا می شوند که به وی می گروند و بعدها از او هم عبور کرده و به دیانت دیگری به نام بهائیت معتقد می شوند که خود داستانی مستقل دارد.

این شگفتی بجاست اما وقتی به زمینه های فکری و اجتماعی آن زمان برمی گردیم و می بینیم خواب دیدن خود ملاک حقانیت و منشاء کشف حقایق شده است یعنی عقل و تفکر و تدبیر از میان برخی اقشار رخت بربسته و تعطیل شده است طبیعی است که هر کس با هر ادعایی می تواند پیروانی برای خود فراهم کند. در فضایی که کسانی یافت می شوند که با ملاک قرار دادن خواب بسیاری مسائل خرافی و انحرافی را در جامعه عرضه کنند و کسانی هم یافت می شوند که ساده لوحانه این ادعاها را باور کنند، باید ظهور پدیده هایی چون بابیه را نیز دور از انتظار ندانست.

اعتقادات

شیخ احمد اعتقادات ویژه یی داشت. او در یکی از کتاب هایش به نام جوامع الکلام و شرح رساله عرشیه مدعی شد بیرون کره زمین اقلیمی وجود دارد به نام عالم هورقلیا که بر عالم ما اشراف و نظارت دارد. در آنجا دو شهر بزرگ هست به نام جابلسا و جابلقا. بعد در وصف این شهرها قلمفرسایی می کند که گویی از آنها بازدید کرده است. از جمله می نویسد چهار نهر بزرگ در این عالم هورقلیا هست که آب آنها به حوضی می ریزند. هر کس می تواند گوش های خود را محکم بگیرد تا صداهای بیرون را نشنود آن وقت صدای ریزش آب آن رودها را خواهد شنید. این قبیل داستان ها طبعاً برای عوام و پیروان او شنیدنی بود و عظمت و دانش بی حد و حصر شیخ را نشان می داد.

او مدعی بود امام زمان در همان عالم هورقلیا زندگی می کند و از آنجا بر کره زمین نظارت دارد. وی در کتاب هایش شرح مفصلی درباره جزییات این عالم و شهرهای آنجا و کوچه ها و محله هایی که در آن شهرها هست بیان کرده که گویی خود نیز در آنجا ساکن بوده است. کسانی که این مطالب را می پذیرفتند طبعاً آمادگی اعتقاد به خرافات و دروغ های دیگر را نیز پیدا می کردند. به این ترتیب فضای ذهنی لازم برای ظهور یک امام زمان قلابی مثل سیدعل محمدباب فراهم شد. او در سال 1260 هجری قمری یعنی 64 سال قبل از انقلاب مشروطیت ادعای مهدویت کرد.

با تشکر از جناب آقای مهدی غنی نویسنده مطلب

پی نوشت ها:

1- مرتضی مدرسی چهاردهی، شیخی گری بابیگری، انتشارات فروغی، 1345، ص 51

2- همان، ص33

3- آشنایی با علوم اسلامی، ج 3، ص21

4- مرتضی مدرسی چهاردهی، شیخی گری بابیگری، انتشارات فروغی، 1345

5- همان

6- همان، ص 76

7- سیدعلی محمدباب، بیان، چاپ خطی، صص 198 و 199

8- همان، صص 157

9- همان، ص 288