فرقه پژوهی
در حال حاضر که ایران اسلامی دوران بسیار حساس توسعه سیاسی و اقتصادی را سپری میکند؛ و هنوز هم به عنوان یکی از کشور های تاثیر گذار منطقه ای و جهانی حساب می شود و موجب چالشهای گستردهای را در عرصه اجتماعی و سیاسی جهانی داشته؛ پس در این زمان نقش امنیت و مختصات آن بر مسائل کشوری و یا منطقه ای بر اساس فرهنگ غنی اسلامی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد زیرا با وجود امنیت خیلی از پیشرفت ها و تفکرات کشور اسلامی خود را به ظهور می رسانند و با عدم امنیت و ایجاد چالشها در کشور مخصوصا توسط عده ای با تفکرات غربی و فرقه ای کشور از اهداف خود دور می ماند.
تاکید مقام معظم رهبری بر امنیت، فرصت مناسبی برای پرداختن به این امر حیاتی است. یکی از عوامل بی امنی ها در کشور فرقهها هستند و از درون این فِرَق، پرداختن به فرقه تصوف دارای اهمیت است که خود شعبههای بسیاری دارد. چراکه، ریشه بسیار دیرینه در جهان اسلام بهویژه در فرهنگ این آبوخاک دارد.
با نگاهی به تاریخ تصوف نشان میدهد که بیشتر فرقههای صوفیه در طول تاریخ توسط حکومتهای مخالف اسلام حمایت میشدند، ارتباط نزدیک سران صوفیه با حکومتهای وقت همچون بنیامیه و بنیعباس در گذشته بر کسی پوشیده نیست. بههرحال امروز نیز حمایتهای جدی غرب از تصوف و فرقههای دیگر نشانگر نیاز غرب به این فرقهها برای رسیدن به اهداف استعماری انان را نشان می دهد. مستر همفر در کتاب خود به نام خاطرت مستر همفر ص 65 برنامه دولت انگلستان را در مورد اسلام اینگونه بیان میکند: “گسترش همهجانبه خانقاههای دراویش، تکثیر و انتشار رسالهها و کتابهایی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها و گوشهگیری سوق میدهد؛ مانند مثنوی مولوی و احیاءالعلوم غزالی” از جمله کارهای فرقه دراویش صوفیه ایجاد شبهه افکنی در موضوعهای سیاسی و حکومتی بود به طوری که از قویترین و اثرگذارترین راه برای فریب و جذب افراد به درویشی، شبهه افکنی است در جایی از سخنان گهربار امام خمینی در صحیفه امام ج 17 ص422 در این موضوع امده که ” کار دراویش شبهه افکنی برای افراد ناآگاه یا کماطلاع نسبت به موضوعهای سیاسی و حکومتی است” که در حال حاضر این کار توسط گروهی از صوفیان چه در داخل و چه در خارج در حال انجام است.
یکی از دوره های تاریخی حساس درجهت همدلی و همراهی دراویش و فرقه متصوفه به زمان حکومت پهلوی بر می گردد. با آغاز سلطه خاندان پهلوی در ایران توسط انگلیس ، اسلام زدایی محور و هدف ساختار فرهنگی رژیم پهلوی قرار گرفت و آنان در سخنان و عملکرد خود نشان دادند نه تنها هیچ نسبتی با فرهنگ اسلامی ندارند بلکه در تلاشند آن را از این سرزمین نابود کنند.
رژیم پهلوی برای مقابله با اسلام به ترویج فرقه های منحرفه مانند تصوف پرداخت این رژیم در اقدامی تلاش کرد خانقاه را در مقابل مسجد قرار داد . به طوری که در زمان حکومت رضا شاه پهلوی ابوالحسن فروغی (برادر محمد حسن فروغی) مورد حمایت قرار گرفت که فلسفه جدید «عرفانی»به سبک هگل تدوین کند.همان گونه که هگل سلطنت پروس را عالی ترین تجلی «ایده مطلق»می دانست، او نیز “شاهنشاهی ایران”را تحقق «نور الانوار»می نمایاند. انان در تلاش بودند که عرفان اصیل اسلامی ناب محمدی را با فرقه و تفکرات صوفیه و صوفی گری که سرمنشا فراماسونری داشت به انحراف بکشانند. از دکتر اقبال،تا نخست وزیر رژیم پهلوی و ارتشبد نصیری،رئیس جلاد ساواک از جمله دراویش مشهور دوره پهلوی به شمار می آمدند که سر سپرده کامل این فرقه به شمار می رفتند و نفوذ فراوانی توسط مسئولین مملکتی در این دستگاه داشتند.
در دوره پهلوی یکی از فرقه هایی که وجه سیاسی داشت و توانسته بود با شاه ایران روابط بسیار خوبی برقرار کند فرقه گنابادی ها بود جای تعجب است که دروایش همواره از دخالت در امور سیاست دوری کردهاند، اما اختلافات متعدد با حکومتها پای آنها را به سیاست بازکرده.یکی از این روابط خوب که از چشم هیچ کس پنهان نمانده رابطه خوب سلطان حسین تابنده است به طوری که محمدرضا شاه در سفر به بیدخت با قطب دراویش سلطان حسین تابنده دیدار کرد دلیل این حرف این است که درنگرش تصوف، انسان برای نیل به حقیقت و قدم گذاشتن در راه سیر و سلوک نیاز به پیر و مرشد دارد که وی را راهنمایی کند و بی چون و چرا باید تابع قطب و پیر طریقت بود ولو اینکه کاری غیر عقلانی از انسان بخواهد. و دل و معنویت برآمده از عقلند و عقل کل هم در قطب تجلی کرده است. چنین ایدهای از حدود قرون پنجم میلادی در ایران پیدا شد و آثار ناخوشایندی هم داشت. و چون گوشهنشینی و دوری از فعالیتهای اجتماعی بسیار مضر بود و از طرف دیگر این قطبگرایی و تابعیت بی چون و چرای دیگری که ایجاد میشد، در سیاست استبداد را بازتولید میکرد و شاه نیز تبدیل به قطب در عرصه سیاست میشد. پس همانطور که در سلوک باید دل به قطب سپرد در سیاست نیر باید تابع شاه و سلطان بود.
دراویش گنابای مشکل نوع اول را نداشتند چرا که دوری گزیدن از دنیا و بیکاری را بد میدانند. اما مشکل دوم که مبنی بر استبدادسازی بود در آنها وجود داشت. نگره شاه به مثابه قطب سیاست به قدری پررنگ بود که دراویش در دیدار محمدرضا شاه پهلوی در بیدخت این شعر را تکرار میکردند: «پادشاهان مظهر شاهی حق/ عارفان مرآت آگاهی حق» این شعر در زیر تصاویر محمدرضا شاه و سلطان حسین تابنده به کرات دیده میشد.ک ابراز علاقه انان به شاه را می رساند.
یکی دیگر از فرقه های مرتبط با شاه فقه علیشاهی می باشد که بعضی از دراویش فرقه سلطان علیشاهی منکر ارتباط فرقه خود با حکومت شاهنشاهی میشوند ولی شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد این فرقه با حکومت شاه در ارتباط بودند. از حمایت شاه گرفته تا حمایت ارتشبد نصیری رئیس ساواک، که خود از اعضای این فرقه بودند و همچنین برپایی سالروز تولد و تاجگذاری شاه توسط این فرقه خود گویای ارتباط تنگاتنگ این فرقه با حکومت شاه بوده است.
با نگاهی عمیق تر ارتشبد نصیری و ارتشبد اویسی که هر دو اهل فرقه تصوف بودند که رئیس ساواک در ساکت کردن مردم بیدخت و گناباد که معترض رفتار این فرقه و حکومت شاه بودند، نقش مهم و اساسی داشتند.
از همراهی بزرگان این فرقه با حکومت پهلوی مانند سلطان حسین تابنده، درست در زمانی که کثیری از جوانان و علماء در زندانهای مخوف ساواک شکنجه میشدند؛ در خانقاه بیدخت، سالروز تولد و تاجگذاری شاه منحوس را جشن گرفته بودند و برای وی مراسم دعا بر پا میکرند ایشان حتی مخالف برخورد با شاه و حکومت او بودند و علما و روحانیون را از این امر باز میداشتند، سلطان حسین (رضا علیشاه)، تابنده گنابادی در کتاب تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا در کتاب خود مینویسد: «هر جامعه که از اطاعت بزرگان و قائدین خود، خواه دینی و خواه سیاسی سرپیچی کند مخذول و منکوب است.» بسیار از دراویش این همراهی قطب خود با شاه را قبول ندارند اما با نگاهی به اسناد حکم قوه قضائیه که بعد از انقلاب اسلامی حکم به برگرداندن اموال غصب شده مثل کاروانسرای عمومی، اراضی موات و موقوفات، توسط خانقاه بیدخت به مردم را داده می توان اشاره کرد. همه اینها فقط نمونه کوچکی از ارتباط فرقه تصوف با حکومت ستمشاهی است .
با تشکر از گرد آورنده مطلب سرکار خانم ” م . ا “