در فرهنگ ما، روز سیزده فروردین، روز خروج از منزل است. برای گریز از نحسی عدد سیزده. اما شاید ندانیم که اصولا این نحسی از کجا آغاز شده است. آیا اصلا عدد نحس و عدد خوب در فرهنگ ما وجود داشته است؟
در فرهنگ ایران باستان به دلیل آنکه همه چیز از یزدان است و یزدان هم فقط سرچشمه نیکیها و پاکیهاست، اصولا بد و نحس و بدیُمن و بدشگون وجود خارجی نداشته است. در سالهای پس از ظهور هخامنشیان همزمان با ورود فرهنگهای دیگر، نحسها و بدشگونها آهسته آهسته وارد فرهنگ ایران زمین شدند.
در مورد نحس شدن روز سیزده فروردین، ردپای یک پادشاه بیصلاحیت و یک قوم نژادپرست دیده میشود. خشایارشا فرزند بزرگتر و جانشین داریوش بزرگ، پس از لشکرکشی به یونان و آتش زدن ارگ آتن احساس کرد که وظیفه خود را به انجام رسانده و از آن پس زندگیاش را به خوشگذرانی و تفریح گذراند.
خشایارشا در میان یکی از جشنها، همسر محبوب خود، ملکه وشنی را به حضور طلبید تا زیبایی چهره و اندام او را به رخ درباریان بکشند، اما وی که زنی نجیب بود، از این کار سر باز زد و مورد خشم شاه قرار گرفته طرد شد.
این موقعیت فرصت مناسب را برای مُردخای (mordekhay)، یک یهودی نزدیک به دربار خشایارشا فراهم کرد تا برادرزاده و بنا به برخی روایات، دختر عموی خود را بهنام «هدسه»، بهعنوان یکی از همسران شاه وارد دربار کند.
این دو، یهودیبودن خود را پنهان داشتند. هدسه که بعدها به «استر» معروف شد، توانست نفوذ زیادی در شاه پیدا کند و بدین ترتیب، پستهای مملکتی به یهودیان داده میشد که البته کسی از یهودی بودن آنها خبر نداشت.
در این میان «هامان» وزیر خشایارشا که برخلاف وی فردی مدیر و شایسته بود به جریان تغییر مدیران و افراد توصیهشده از طرف استر مشکوک شد. بر اثر پیگیریهای هامان مشخص شد که دسیسهای در کار است.
گفتگوی هامان با شاه در این رابطه و تأکید او بر از میان برداشتن این شبکه مافیایی قدرت به گوش استر رسید. استر پس از مشورت با مردخای نزد شاه رفت و اعلام کرد که یهودی است و اگر شاه میخواهد، سایر یهودیان را بهسبب پنهان کردن عقیده اصلیشان بکشد، باید او را هم در این مجازات شریک کند.
پنهان کردن عقیده در ایران جرم محسوب میشد؛ چرا که در کشوری که بنا به دستور بنیانگذارش کورش اندیشه و دین و مذهب کاملا آزاد بود، دلیلی برای پنهان کاری وجود نداشت.
شاه برای بدست آوردن دل استر، برگهای سفید را مهر کرد تا او و مردخای هر فرمانی که میخواهند بر آن بنویسند. آنها هم کوتاهی نکردند و حکم اعدام هامان و ۸ روز آزادی مطلق یهودیان را بر آن کاغذ شوم نوشتند. در روز سیزده فروردین و روزهای بعد از آن، هامان بههمراه دهها هزار ایرانی بیگناه در آتش کینه یهودیان سوختند. یهودیان سلاح به دست به خانههای مردم حمله کرده و افراد بیدفاع و بیگناه را از دم تیغ میگذراندند. برخی روایات ۷۰ هزار و برخی تا ۱۰۰ هزار کشته برای این واقعه ذکر کردهاند.
این در حالی بود که دربار هخامنشی سالها بود که به وصیت کورش بزرگ، از خراج همین مردم هزینه بازسازی معبد مقدس یهودیان را میداد و آنها از این پولها آنقدر دزدیدند که کار بازسازی حدود ۱۰۰ سال طول کشید. همین مردم بودند که جنگیدند و بابل را تصرف کرده و یهودیان را از بردگی بابلیان نجات دادند و آنها را با احترام به کشورشان بازگرداندند.
پس از آن کُشتار هولناک، ما ایرانیها هر سال روز سیزده فروردین را از خانه بیرون میرویم تا از کشتهشدن در خانه بگریزیم و در مقابل اما بر خلاف ما که از این داستان کاملا بیخبر ماندهایم، یهودیان به خوبی آن را میشناسند و یهودیان تمامی نقاط دنیا همهساله، روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه آذار که برابر با ۱۳ اسفند یا فروردین (بسته به ۱۲ ماهه یا ۱۳ ماهه بودن سال عبری دارد) جشن میگیرند و آدمک سمبل هامان را به آتش میکشند. یهودیان ایران نیز با جمع شدن در آرامگاه استر و مردخای، واقع در همدان، به بزرگداشت این روز میپردازند.
به یقین باید گفت، این ماجرا که به جشن پوریم معروف شده جز سرکوب بیرحمانه و خونین اقوام ایرانی به جان آمده از حاکمیت و سلطه اشرافیت یهود بر دستگاه سلطنتی و نیز ظلم و جور و فساد یهودیان ساکن در مناطق مختلف که تحت حمایت حکومت مرکزی، از آزادی عمل کامل برخوردار بودند، نیست.
چنانکه از متن تورات برمیآید، یهودیان تمام ایالات امپراتوری ایران را از غرب تا شرق در نوردیدند و همه دشمنان را از دم تیغ گذراندند! در تورات آمده است در روزگاران باستان عدد ۷۷ هزار یعنی ۷۷ شهر با خاک یکسان شد.
یهودیان هنوز هم آن کشتار سراسری و وسیع را بهعنوان روز سپاسگزاری، روز امحای دشمنان یهود و روز پوریم جشن میگیرند. بسیاری از یهودیان اروپا و آمریکا به جای پوریم این مراسم را جشن ایرانیکشی مینامند و شراب خوردن در این روز را مستحب میدانند.
برخی اعتقاد دارند که این نسلکشی را میتوان نوعی هولوکاست بهحساب آورد. هولوکاستی که به گفته کتاب مقدس در طی سه روز اتفاق افتاده و در طی آن ۷۷ هزار ایرانی به قتل رسیدهاند.
هولوکاستی که روز به انجام رسانیدن آن یکی از بزرگترین جشنهای آیینی محسوب میشود. در روز اول آن برای شکرگزاری به درگاه خدا روزه گرفته و در روزهای بعد به رقص و پایکوبی پرداخته و خدا را بهخاطر این معجزه و نسلکشی عظیم شکر میکنند.
چگونه است که یهودیان در قبال واقعهای مانند هولوکاست که سندیت آن مورد تردید است، این گونه آه و فغان سرداده و داستانها و فیلمهای متعدد برای محکوم کردن آن میسازند و اجازه نمیدهند، هیچ کس درباره آن تردیدی به خود راه دهد اما روزی را که قتل عامی بدتر از نازیها را در قبال ایرانیان به اسم ضد یهود انجام دادهاند جشن میگیرند؟ چگونه میتوان چنین عملی را توجیه کرد؟ آیا این جنایت چیزی جز نژادپرستی و بیارزش دانستن اقوام دیگر است؟