فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران
آقاجمال بروجردی از بزرگان بهائیت که توسط پیامبرنمای بهائیت به اسم الله جمال ملقب شد، پس از مرگ بهاء و با مشاهده نزاع قدرت طلبی فرزندانش، از بهائیت دست شُست! اما شعارهای عوام فریب نوع دوستی و نیکی با دشمنان در بهائیت، باعث نشد تا فرزندان بهاء از فحاشی به او دست کشند.
آقا جمال بروجردی از بزرگانی بود که در زمان پیامبرنمای بهائی حسینعلی نوری، به مسلک بهائی درآمد و در راه بهائیت جانفشانی بسیار کرد. جمال بروجردی به دلیل جایگاه علمی و تلاش برای پیشرفت این فرقه، تا جایی پیش رفت که از طرف پیامبرنمای بهائی، «اسم الله» که از مهمترین القاب اعطایی این فرقه است، نام گرفت.
اما ماجرا از آنجا شروع می شود که پس از مرگ پیامبرنمای بهائی میان فرزندان او بر سر جانشینی، نزاع پدید آمد. دامنه این نزاع به حدی بود که عباس و محمدعلی، تمام تعالیم تقلیدی بهائی در زمینه صلح و نیکی را زیر پای نهاده و برای کسب قدرت، یکدیگر را آماج توهینها و دشمنیهای بیسابقهای قرار دادند. چنانکه عباس افندی برادر خویش را پیمان شکنِ بزرگ و پیروان او را ناقضین و خود و پیروانش را ثابتین نام نهاد. محمدعلی هم در مقابل، عباس افندی را به القابی چون رئیس المشرکین و ابلیس مفتخر ساخت.(1)
با مشاهده این اختلافات و قدرت طلبی ها، جمال بروجردی از بهائیت جدا شد و در جایی گفت: «شگفتا که ما مردم جهان را به دوستی و یگانگی میخوانیم؛ چرا باید این دو نفر (عباس و محمدعلی) که یکی پس از دیگری جانشین بهاء هستند، با یکدیگر اینگونه باشند و دوگانگی کنند.»(2)
سرانجام جمال بروجردی که از سوی پیامبرنمای این فرقه، «اسم الله جمال» لقب گرفت، از بهائیت جدا شد و توسط رهبران بهائی با بدترین تعابیر، از جمله «پیر کفتار و جمال تبهکار» خطاب شد!(3)
اما به راستی علّت این حجم از تندی و خشونت به آقاجمال بروجردی و امثال او چه بوده؟! مگر این پیشوایان بهائی نبودند که شعار میدادند: «(هیچ یک از بهائیان) به مذمت دیگری لب نگشاید و غیبت را أعظم خطا در عالم انسانی داند. زیرا در جمیع الواح بهاءالله مُصَرح است که غیبت و بدگویی از دسائس و وساوس شیطانی است و هادم بنیان انسانی. شخص مؤمن مذمت شخصی از بیگانگان نکند، تا چه رسد از آشنایان و غیبت دشمن نکند تا چه رسد به مذمت دوست. بدگویی و غیبت، صفت سقیم الأفکار (کج فکران) است نه ابرار (نیکوکاران).»(4)
مگر این پیامبرنمای بهائی نبود که شعار می داد: «همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار به عالم انسانی مهربانی کنید و به نوع بشر مهرپرور گردید و بیگانگان را مانند آشنا معامله کنید و اغنیاء را به مثابه یار نوازش کنید. دشمن را دوست ببینید و اهریمن را ملائکه شمارید. جفاکار را مانند وفادار به نهایت محبّت رفتار کنید و گرگان خون خوار را مانند غزالان ختن و ختامه مسک معطر به مشام رسانید.»(5)
پس چرا جلوی شاخ و برگ خود را نگرفت تا بهم نپیچند و به فکر قطع یکدیگر نباشند؟! پس چرا شاخ و برگ او به مخالفینش اینگونه تاختند؟! مگر همه برگِ یک شاخه و بار یک دار نبودیم و قرار نبود دشمن را به چشم دوست و جفاکار را به چشم وفادار بنگریم؟!
آری! این تناقضات رفتاری و اختلاف ها و نزاع های داخلی سران بهائیت (که بیان کننده نفاق و قدرت طلبی رهبران این فرقه است)، یکی از دلایل مهم بدبینی بزرگان و صاحب نظران و روی گردانی ایشان از فرقه بهائیت است.
پینوشت:
1- شوقی افندی، توقیعات مبارکه (لوح قرن)، بیجا: مؤسسه ملّی مطبوعات امری، 125 بدیع، ج1، ص103؛ اشراق خاوری، رحیق مختوم، بیجا: لجنه ملّی نشر آثار بهائی، 103 بدیع، ج1، ص87.
2- سیدهادی خسروشاهی، نگاهی به خاطرات صبحی، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 17، تابستان 1386، ص43.
3- شوقی افندی، توقیعات مبارکه (لوح قرن احبّاء شرق نوروز 101 بدیع)، مؤسسه ملّی مطبوعات امری، 123 بدیع، ص189.
4- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص306.
5- عباس افندی، مکاتیب، مصر: فرجالله زکی الکردی، 1921م، ج3، ص160.