شناخت فرقه نوربخشیه

علی امیرزاده| در میان فرقه‌های درویشی، نوربخشیه را می‌توان یکی از پرحاشیه‌ها دانست؛ فرقه‌ای درویشی که رسوایی قطبش با وجود گذشت سال‌ها هنوز هم از خاطره‌ها زدوده نشده و چون لکه ننگی بر دامن درویشی‌گری باقی مانده است.

شاید هیچ‌چیز مثل تجربیات فردی که سال‌های زیادی از عمر خویش را صرف تحقیق درباره این فرقه آن هم به‌صورت میدانی نموده، نتواند در ارائه شناختی جامع و مانع از ساختار اهداف و ماهیت نوربخشیه راهگشا باشد، لذا با آقای «مصطفی م» همراه شده و دریافت‌های ایشان از زیر و بم این فرقه درویشی را در قالب گفتار ذیل تقدیم مخاطبان محترم می‌نماییم.

داستان نوربخشیه از کجا کلید خورد؟

فرقه نوربخشیه در سال ۱۳۳۲ توسط فردی به‌نام «جواد نوربخش» تأسیس گردید. این فرقه منشعب از یکی از فرق صوفیه نعمت اللهیه، معروف به «ذوالریاستین» است. به‌طور کلی سه فرقه اصلی از نعمت اللهی منشعب شده‌اند که بعدها در همین فرقه‌ها نیز انشعاباتی رخ داد. از شاخص‌ترین فرقه‌های نعمت اللهی می‌توان به گنابادی، صفی‌علی شاه و نوربخشیه (همان ذوالریاستین) سابق اشاره کرد. این فرقه توسط جواد نوربخش تأسیس شد و به‌نوعی از ذوالریاستین انشعاب گردید. هر چند او نام فرقه را عوض کرد، اما تقریباً همان فرقه ذوالریاستین است.

جواد-نوربخش-موسس-و-قطب-قبلی-1

ساواک و صندلی قطبیت برای جواد نوربخش

جواد نوربخش ۱۹ دی ۱۳۰۵ در کرمان متولد شد. او از نواده‌های عبدالحسین ذوالریاستین، موسوم به «مونسعلی شاه»، قطب فرقه ذوالریاستین است. همسرش نیز از نواده‌های قطب بود. بنابراین به‌نوعی خود را وارث مونسعلی شاه می‌دانست. وی مراتب درویشی‌گری را طی کرده و یکی از شیوخ فرقه نعمت اللهی ذوالریاستین محسوب می‌شد.

با مرگ «عبدالحسین ذوالریاستین»، قطب فرقه، در سال ۱۳۳۲، میان برخی از شیوخ و ذی نفوذان فرقه بر سر جانشینی او اختلاف در گرفت، جواد نوربخش نیز به‌عنوان یکی از افرادی که سودای ریاست را در سر می‌پروراند، از این فرصت استفاده کرده و با زمینه چینی‌هایی که از گذشته انجام داده بود، به‌عنوان یک رقیب وارد میدان مبارزه شد.

وی از مدت‌ها قبل با ساواک ارتباط برقرار کرده بود. اسناد به دست آمده از ساواک، حاکی از این حقیقت است که ساواک با توجه به شناختی که از شخصیت وی داشته او را برای تحقق منویات و اهداف خود مناسب تشخیص می‌دهد.

البته جواد نوربخش به ظاهر در میدان رقابت شانس چندانی برای تصاحب کرسی قدرت نداشت؛ چرا که فاقد شخصیتی کاریزماتیک بود و از طرفی، رویکردش به برخی مفاسد اخلاقی، موجب شده بود، مقبولیت چندانی در میان اعضای فرقه نداشته باشد. سکونت در کرمان و دور بودن وی از مرکز قدرت فرقه نیز مزید بر این عوامل شده بود.

با این وجود، ارتباطش با ساواک و نسبت خویشاوندی که با ذوالریاستین داشت، او را برای ورود به این عرصه جسور ساخت. همین جسارت در کنار حمایت ساواک کم کم زمینه را برای کنار زدن دیگر رقبا فراهم نمود. او برای تحقق این مهم چند اقدام را در دستور کار خود قرار داد؛ یکی خریداری خانقاه منزل قطب که نزد پیروان فرقه از قداست برخوردار بود.

بر اساس اسناد ساواک، نوربخش پول کافی برای خریداری آن مکان را نداشته اما با مساعدت ساواک موفق به این کار می‌شود و این منزل (واقع در خیابان بلورسازی) را که متعلق به یونسعلی شاه بوده به قیمت ۴۵ هزار تومان خریداری می‌کند.

در این زمینه اسنادی وجود دارد، مبنی بر اجبار و اعمال فشار ساواک به مالکان قبلی خانقاه برای وقف آن. این اقدام او در کنار نسبت خویشاوندی که با قطب داشت، موقعیت نوربخش را نزد مریدان بهبود بخشید و در نهایت با درج اطلاعیه در چند روزنامه رسمی کشور ادعای قطبیت خویش را مطرح کرد.

در تاریخ ۲۶/۳/۱۳۳۲ در روزنامه «اطلاعات» به شماره ۸۰۴۰، این مطلب منتشر می شود: «جناب دکتر جواد نوربخش، جانشین فقید سعید قطب عارفین حضرت آقای ذوالریاستین نعمت اللهی، دیروز وارد تهران شدند و در خانقاه تشریف دارند.» می‌توان به جرئت گفت، نقش ساواک در این زمینه، بسیار پررنگ و کلیدی است.

سازمان مذکور پس از این اقدامات به افراد موثق و شیوخ فرقه، تلگراف زده و آن‌ها را به حمایت از جواد نوربخش وادار می‌کند. این سلسله اقدامات و تحرکات در کنار فوت برخی رقبای جدی رفته‌رفته جو حاکم در فرقه را به نفع نوربخش مساعد ساخته و باعث می‌شود، زمینه برای اثبات قطبیت او فراهم شود و در نهایت جواد نوربخش بر اریکه قطبیت تکیه می‌زند.

به این ترتیب، نوربخش با حمایت ساواک بر سر کار می‌آید و این آغازگر فصل تازه‌ای در فرقه ذوالریاستین است که از آن پس به «نوربخشیه» تغییر نام می‌دهد.

ارتباط نوربخش با رژیم پهلوی

بنابر آنچه گذشت، می‌توان نوربخش را قطبی برگزیده شده توسط ساواک دانست لذا همراهی و هم گامی او با این سازمان چندان دور از ذهن نیست. در واقع، نوربخش به‌نوعی خود را مدیون حمایت‌های ساواک می‌دانست و همین امر باعث شد، ارتباط آن‌ها همچنان مستحکم باقی بماند. حضور او در جشن‌های شاهنشاهی که در شیراز برگزار می‌شد، به‌عنوان یکی از مدعوین ساواک در همین راستا قابل ارزیابی است. همین طور است، زمینه‌سازی برای حضور نوربخش در برخی از دانشگاه‌ها.

شخص «نصیری»، رئیس ساواک با چند دانشگاه تماس گرفته و آن‌ها را ملزم به اعطای کرسی تدریس به جواد نوربخش می‌نماید. آن طور که از شواهد و قرائن بر می‌آید، هدف ساواک این بود که این فرقه را در کنار دیگر شاخه‌های فرقه نعمت اللهی، برجسته کند. این اتفاق افتاد و نوربخش مقبول برخی از دستگاه‌های کشور قرار گرفت و در جشن‌ها و مراسم‌های مختلف شرکت می‌کرد. حتی بعضی از سران کشور مثل «حسنعلی منصور»، نخست‌وزیر وقت به خانقاه‌های این فرقه رفت‌وآمد داشتند و همین مراودات زمینه را برای توسعه اقدامات فرقه نیز فراهم ساخت و هر جا نیازی وجود داشت، مجوز لازم را به‌واسطه همین زد و بندها از مسئولین دریافت می‌کردند.

این‌گونه بود که نوربخشیه در روندی تدریجی به توسعه ساختار تشکیلاتی خود اقدام کرد؛ از انتشار کتاب گرفته تا تأسیس خانقاه در نقاط مختلف کشور و به این ترتیب به راحتی فضا برای جولان آن فراهم شد.

مبانی فکری اعتقادی نوربخشیه

نوربخش پس از بر سر کار آمدن، تغییراتی در مبانی فکری اعتقادی فرقه ایجاد کرد که با گذشته تفاوت زیادی داشت. پیش از قطبیت وی، همان مراسم به‌اصطلاح طریقتی رایج در فرقه نعمت اللهی در این شاخه نیز مرسوم بود، اما او به مرور، این مراسم را با تحولاتی همراه کرد.

همچنین برخی آداب و رسوم خاص دراویش مانند الزام به داشتن شارب و… را کنار گذاشت و دیگران نیز به تأسی از وی ترغیب شدند که این مسائل را رها کنند. در ادامه آداب تازه‌ای در خانقاه‌ها باب و پای موسیقی به این مکان نیز باز شد. مراسم ذکر از بین رفت و صرفا منحصر به این شد که افراد دقایقی را در سکوت بگذرانند و بعد از آن نوازنده‌ها و خواننده‌ها شروع به نواختن ساز و سردادن آواز نمایند. به این ترتیب دف و تنبک در خانقاه‌ها مرسوم شد و این درست برخلاف اصول رایج در سلسله‌های گذشته دراویش بود.

این تحولات باعث شد، تقیدات مذهبی در روندی تدریجی رنگ باخته و رو به اضمحلال رود. این تغییر در رفتار قطب وقت فرقه، بیش از همه عیان بود و مریدان را نیز به الگوبرداری از خود تشویق می‌کرد. جالب آن‌که جواد نوربخش (در یکی از کتاب‌های منتسب به وی) با عنوان زنان صوفی، چنین اعتراف می‌کند: «تصوف اول حال بود، بعد قال شد. امروز نه حال است و نه قال بلکه دکانی شده برای اقطاب.» با این عبارت او در واقع چهره واقعی خود را آشکار می‌سازد. البته وی این عبارات را منتسب به سایر اقطاب کرده و مدعی می‌شود که بقیه فرق هم این طور هستند.

به این ترتیب، تصوف در معنای مورد نظر او، به شعرخوانی، سرتکانی، پیدا کردن حال و قال (حرف زدن) تنزل می‌یابد. بعدها حال و قال هم به‌طور کامل از بین رفت و عملا دکانی شد، برای اقطاب.

بی‌تردید این فضا مورد پسند ساواک بود. هدف ساواک این بود که چیزی جز پوسته از مذاهب و فرق مختلف باقی نماند؛ چون تنها اعتقاد راسخ است که عامل تحرک افراد بود و آن‌ها را به ایستادگی در برابر فرامین ضد دینی حکومت وامی‌داشت. بنابراین، به‌دنبال آن بود که افراد سست عنصر و فاسد را در رأس فرق و مذاهب قرار دهد. از جمله دراویشی با قرائت تازه درویشی‌گری بسازد و در مقابل دراویش دیگر عَلَم کند تا موضوع تدین در کل حرکت‌های دینی کمرنگ شود.

با این اوصاف، به‌تدریج، اعتقادات دینی در این فرقه رنگ باخت و به اینجا رسید که در خانقاه‌ها گرد هم جمع شوند و از عشق صحبت کنند و اینکه تنها عشق به هم‌نوع برای بخشش تمام گناهان کافی است. از دیگر ابداعات جواد نوربخش مراسمی موسوم به «دیگ‌جوش» بود که در ادامه به جزئیات آن اشاره خواهیم کرد.

این مراسم گویا مهر تأییدی است، بر ایمان شخص که با انجام آن تصور می‌کند، فرد متدینی است و نزد خدا بازخواست نخواهد شد. اساساً نیازهای درونی و فطری افراد به دینداری و ایمان به مبدا، او را به سوی کسب راهی برای ارضای این ضرورت سوق می‌دهد. یکی از راه‌ها این است که انسان حقیقتاً در مسیر خداجویی گام بردارد، اما راه دیگر و به عبارت بهتر، بی‌راهه دیگر آن است که انسان تصور کند، در حال طی مسیر درست است. این خیال کردن کاری است که دراویش اجرا می‌کنند تا فرد مسکنی موقتی داشته باشد.

آنچه گذشت، وضعیت نوربخشیه قبل از انقلاب در ایران است. پیش از عبور از این بخش بار دیگر بر این نکته تأکید می‌شود که برخی عناصر ساواک و سران کشور به مجموعه نوربخش و خانقاه آن‌ها تردد داشتند تاجایی که حتی خود شیوخ و بزرگان نوربخش مدعی‌اند: «بعضی از آن‌ها به فرقه مشرف شده‌اند.»

وضعیت فرقه نوربخشیه بعد از انقلاب اسلامی

مطابق اقوال تاریخی جواد نوربخش و نوربخشیه به‌واسطه خدمات خود به رژیم و ساواک، اقداماتی در جلوگیری از پیروزی انقلاب انجام داده‌اند. مواردی مانند شناسایی و معرفی موافقان و مخالفان رژیم که نوعی گزارش‌دهی به ساواک محسوب می‌شد.

تلاش آن‌ها بر این بود که جلوی افول رژیم و ساواک را بگیرند به‌همین خاطر، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جواد نوربخش از ترس دستگیری فرار را بر قرار ترجیح داده از ایران متواری می‌شود و به آمریکا می‌رود. او در آمریکا نیز فعالیت‌های خود را ادامه داد و تأسیس و احیای خانقاه‌ها، در خارج از کشور را در برنامه‌های خود قرار داد. البته در ابتدا موفقیت چندانی در این زمینه کسب نکرد لذا برای افزایش قدرت، اقدام به برقرای ارتباط با برخی اپوزیسیون‌های خارج‌نشین نموده و در سایه حمایت‌های آن‌ها توانست، تشکیلات خویش را به‌تدریج سامان بخشیده و خانقاه‌هایی تأسیس کند. چند سال بعد به‌دنبال چراغ سبز انگلیس، نوربخش در صدد تعامل با دولت آن کشور برآمد.

طبق تحقیقات صورت گرفته به‌واسطه ارتباط قبلی وی با برخی سران ساواک، در نهایت، زمینه لازم برای حضور این فرقه در انگلیس فراهم می‌گردد. به این ترتیب جواد سر از انگلیس در‌می‌آورد و محل دائمی خود را در آن کشور قرار می‌دهد. او با هیئت حاکمه وقت انگلیس ارتباط برقرار کرده و موفق به جلب حمایت آنها می‌شود. به‌گونه‌ای که حدود ۴۵ هکتار زمین در یکی از مهم‌ترین مناطق این کشور به همراه مجوز فعالیت‌های فرقه‌ای به او اهدا می‌شود که زمینه را برای فعالیت‌های جدی تشکیلاتی وی فراهم می‌سازد.

در واقع می‌توان گفت، سرویس اطلاعاتی انگلیس در پی مطرح ساختن قرائت نوینی از تصوف در جهان بود تا سایر سلسله‌های صوفیه را به‌نوعی زیر‌مجموعه آن قرار دهد و تصوفی با معنا و مفهوم مورد نظر خود ایجاد کند. این مسئله به قدری مهم بود که حتی مجوز تأسیس دانشگاهی تحت عنوان تصوف نیز به نوربخش اهدا می‌شود. هدف آن‌ها این بود که با راه‌اندازی این دانشگاه آن را به نماد بین‌المللی و اصلی تصوف تبدیل نمایند که سایر فرقه‌های درویشی باید ذیل آن تلمذ کنند.

هرچند با وجود رایزینی‌های صورت گرفته تأسیس این دانشگاه به نتیجه نرسید، اما از جواد نوربخش و دیگر عوامل این فرقه برای تدریس در دانشگاه‌های انگلیس دعوت به عمل آمد که نوعی تأیید ضمنی آن‌ها و اعتباربخشی به این فرقه بود. همچنین کمک‌های مالی گسترده‌ای برای تأسیس خانقاه در مناطق مختلف انگلیس و خارج از آن به وی اعطا گردید.

نوربخش تحت این حمایت‌ها موفق شد، حدود ۳۶ خانقاه در اروپا و آمریکا تأسیس نماید. علاوه بر این باید به راه اندازی نشریه‌ها و مؤسسات انتشاراتی مختلف توسط این فرقه اشاره نمود. نشریه «صوفی»، از آن جمله است که انتشار آن تا به امروز نیز ادامه دارد.

این گونه بود که فرقه نوربخش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همه داشته‌های خود را از ایران خارج کرد و توانست ذیل پشتیبانی دول خارجی، تشکیلاتی با همان کیفیت و چه بسا بهتر از آنچه زمان شاه در اختیار داشت سامان دهد.

بعد از انقلاب در ایران، عملا فضا برای فعالیت نوربخش مساعد نبود. بعضی از خانقاه‌های فرقه تصرف شد و از بین رفت. دوری جواد نوربخش و حاکمیت نظام جمهوری اسلامی باعث ریزش تعدادی از مریدان شد، اما خانقاه‌های نوربخش همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دادند و کلاس‌ها و جلسات برگزار می‌شد. فعالیت‌های نه‌چندان چشمگیر این فرقه با این کیفیت ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۷۱، حادثه‌ای تأمل برانگیز رخ می‌دهد که برای همیشه به چالش اصلی این فرقه تبدیل می‌شود.

مرشدی با اتهام رسوایی اخلاقی

عامل واقعه قطب فرقه یعنی جواد نوربخش است. ماجرا از این قرار بود که یکی از مریدها، خواهر خود را به آمریکا می‌برد تا به‌اصطلاح به فرقه مشرف شود و جواد نوربخش از نظر معنوی از او دست‌گیری نماید. نوربخش به‌همراه سرایدار و یکی دیگر از افراد فرقه به آن شخص می‌گویند ما در خواهر تو نوری می‌بینیم و چشمه‌ای در او هست و باید امشب نزد ما بماند. به هر حال، در آن شب به این دختر ۱۵ ساله تجاوز می‌شود.

آن طور که خانواده دختر مدعی هستند، او به بدترین وضع مورد تجاوز قرار می‌گیرد. به‌گونه‌ای که دچار بیماری دو شخصیتی شده و در نهایت دست به خودکشی می‌زند. خانواده دختر به شکایت از جواد نوربخش پرداخته و این مسئله رسانه‌ای می گردد.

نکته قابل تأمل آن‌که این خانواده ده‌ها سال سابقه درویشی‌گری داشته و از کسانی هستند که تمام زندگی و دارایی خود را در راه درویشی و فرقه نوربخشیه خرج کرده‌اند؛ یعنی خانواده‌ای نبود که امروز و دیروز وارد این جریان شده باشد. چنین خانواده استخوان‌داری در موضوع دراویش، مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد. همین امر باعث می‌شود که این واقعه را در آمریکا و سپس ایران پیگیری کند.

به هر حال، جواد نوربخش در دادگاه ایران به صورت غیابی محکوم به مصادره اموال شخصی می‌شود؛ اموالی که بخش زیادی از آن را از رهگذر تشکیلات فرقه و اعتماد مریدان به وی جمع آوری کرده بود. همچنین تولیت او از موقوفات فرقه مانند خانقاه عزل شده و تحت نظارت اوقاف در می‌آید. طی همین روند برخی از خانقاه‌ها در اختیار مجموعه‌های فرهنگی، مذهبی و تعداد کمی هم نظامی قرار می‌گیرند.

این رسوایی برای فرقه گران تمام شد تا جایی که بعضی از شیوخ نوربخشیه با جمع‌آوری طوماری رسماً از جواد نوربخش تبری جستند. در پی این امر، زمینه برای ایجاد چند دستگی و انشعاب در فرقه مهیا می‌گردد؛ انشعابی که از درون و به‌صورت ناخودآگاه شکل می‌گیرد.

نتیجه این انشعاب درونی و از میان رفتن اعتبار قطب نزد مشایخ، ریزش بسیاری از مریدان و تضعیف موقعیت نوربخش در ایران است. به این ترتیب، نوعی افول در فرقه نوربخشیه در داخل کشور ایجاد می‌شود.

جواد نوربخش، به‌دنبال راه حلی برای برون‌رفت از این بحران بود لذا اقدام به برقراری ارتباط با خانواده قربانی کرده و کوشید آن‌ها را به نحوی راضی کند. همچنین با شیوخ و بزرگان فرقه ارتباط برقرار کرده و سعی در اقناع آن‌ها نمود.

برخی شیوخ، اذعان داشته‌اند که نوربخش تلاش می‌کرده اندیشه آن‌ها را از این موضوع منحرف و به‌نوعی ثابت کند که اولا این ماجرا، واقعیت ندارد، ثانیا در صورت وقوع اتفاق به‌شکل دیگری غیر آنچه بیان می‌شود، رخ داده است.

هر چند این تلاش‌ها چندان مثمر ثمر واقع نشد و فرقه نوربخش از قبل این واقعه ضربه بزرگی خورد که تقریبا آن را به‌سمت اضمحلال سوق داد، با این وجود، جواد نوربخش توانست با ارتباط‌های خود، اساس فرقه را همچنان حفظ کند. بدین‌سان، نوربخشیه کج‌دار و مریز و بسیار ضعیف‌تر از سابق تداوم می‌باید. جواد نوربخش مدت‌ها از سوی دستگاه قضایی ایران تحت تعقیب قرار داشت تا اینکه در تاریخ ۱۹/۷/۱۳۸۷در لندن فوت کرد و این پایانی بود، برای به‌اصطلاح مرشدی با اتهام رسوایی اخلاقی.

علیرضا نوربخش در ردای قطبیت

بعد از مرگ جواد، زمزمه‌های تعیین جانشین بلند شد. از میان فرزندان وی یعنی «وفا»، «صفا» و «علیرضا» دو نفر اول در ایران حضور دارند و تنها فردی که می‌توانست جایگزین او شود، علیرضا نوربخش بود که در خارج از کشور زندگی می‌کرد.

علیرضا نوربخش- نوربخشیه

علیرضا (فرزند ارشد) که ارتباط نزدیکی با پدر داشت، از نظر شخصیتی هم به او شبیه بود. به این ترتیب حرفه و ردای قطبیت بر دوش او قرار گرفت و علیرضا اعلام قطبیت کرد. وی که مدرس دانشگاه بوده و بسیار کیاس و سیاستمدار می‌نماید، کار را سیستماتیک و تشکیلاتی‌تر از قبل پیش برد. علیرضا تشکیلات فرقه را منسجم‌تر کرده و اهداف تحقق‌نیافته پدر را با جدیتی بیشتر دنبال نمود. نمونه بارز این امر، پیگیری تأسیس مددکاری‌های وابسته به فرقه در خارج از کشور است. اساساً کمپ‌ها و مراکز مددکاری در خارج از کشور یکی از منابع درآمد و جذب نیرو برای فرقه نوربخشیه‌محسوب می شود.

با وجود تمام تلاش‌های علیرضا، اما فرقه همچنان وضعیت مناسبی در داخل ایران نداشت و رو به افول بود.قطب تازه برای رفع این بحران، راه‌اندازی موج تبلیغاتی و پروپاگاندا را در دستور کار خود قرار داد. او به صورت غیرمستقیم سعی بر کوچک‌نمایی رسوایی پدر در اذهان عمومی نموده و آن را تهمت و پاپوش بدخواهان و رژیم ایران جلوه داد. در همین راستا با مشایخ و بزرگان فرقه نیز ارتباط گرفته و شیوخ تازه‌ای را نصب و برخی را عزل می‌نماید تا هم اقتدار خویش را عیان سازد و هم رشته کار فرقه در داخل را نیز به دست گیرد.

از دیگر طرح‌های علیرضا مسافرت مریدان به انگلیس بود. آن‌ها برنامه‌ای گذاشتند که افراد چند بار در طول سال به لندن سفر کرده و در مراسم جمعی فرقه حضور داشته باشند. البته این طرح در زمان جواد هم وجود داشت، اما نه با این شدت و حدت. مجموعه این اقدامات مؤثر واقع شد و پس از مدتی فرقه تقریباً از معرض خطر فروپاشی بیرون آمد.

با این وجود، به‌سبب اتفاقات گذشته، عدم دسترسی به برخی خانقاه‌ها، مطرح شدن مسائل غیر اخلاقی برخی شیوخ تازه و دور شدن مبانی فکری آن از منشأ و ریشه‌های اسلامی و عرفانی اولیه، نوربخشیه هیچگاه نتوانست اعتبار پیشین را بار دیگر احیا کند.

با تمام این احوال علیرضا دست از تلاش برنداشت. گذشت زمان و کمرنگ شدن فضای منفی سابق نسبت به رسوایی پدر از یک سو و کمتر شدن حساسیت نظام نسبت به فرقه به‌سبب تضعیف موقعیت تشکیلاتی آن در داخل، از سوی دیگر وی را بر آن داشت تا با اغتنام فرصت از این موقعیت برای پیشبرد اهداف خویش در بازسازی فرقه بهره گیرد.

در این راستا او شورایی مرکزی (موسوم به شورای ۱۲ نفره) برای نوربخشیه در ایران تعیین کرد که مسئول رسیدگی به امور فرقه در داخل است. در هر منطقه‌ای که فرقه جمعیت قابل ملاحظه‌ای داشته باشد، مثل شیراز، شورایی زیر نظر شیخ ناحیه تشکیل می‌شود که البته تعداد این شوراها اندک است.

با فعالیت این شوراها تشکیلات فرقه توانست، قدری انسجام از دست‌رفته خود را باز یابد، اما هیچ‌گاه موفق نشد، آن جمعیت سابق را بار دیگر احیا نماید. به هر حال، جلسات فرقه به‌صورت منسجم، برگزار گردید. افراد یکدیگر را پیدا کردند و امور فرقه در ایران از سر گرفته شد. در کنار این، علیرضا نوربخش سفرهای خارجی مریدان را افزایش داد و این برنامه را به‌نوعی سیستماتیک کرد. البته این سفرها برای همه مریدان میسر نبوده و تنها برخی تحت عنوان دیدار با او یا به‌بهانه مراسم دیگ‌جوش و مانند آن به انگلیس تردد می‌کنند که همین امر نقش مؤثری در انسجام بخشی مجدد فرقه داشت.

جا دارد، در اینجا به رابطه میان فرزندان نوربخش نیز گریزی بزنیم؛ میان وفا، صفا و علیرضا نوربخش نه تنها انسجام و ارتباط جدی وجود ندارد، بلکه نوعی اختلاف درونی نیز مشهود است. شواهد و قرائن حاکی از آن است که وفا تردد جدی به خانقاه‌های فرقه ندارد و امور شورای مرکزی نوربخشیه در ایران بیشتر توسط صفا نوربخش اداره می‌شود و او عامل ارتباط میان تشکیلات فرقه در داخل و خارج است.

خدمات متقابل نوربخشیه و انگلیس

رفتارهای سیاسی فرقه نوربخشیه که پیش‌تر در ارتباط سیاسی آن با رژیم پهلوی و ساواک نمود یافته بود، پس از انقلاب و به‌دنبال خروج مرکزیت فرقه از ایران همچنان تداوم یافت. نگاهی به رویکرد و عملکرد این فرقه در خارج از کشور به‌ویژه اهدای کمک‌های مالی و تسهیل روند رو به رشد آن از سوی انگلیس نشان می‌دهد که فرقه رابطه خوبی با دولت‌مردان و سرویس‌های اطلاعاتی این کشور برقرار کرده است.

مصداق بارز این حقیقت سفر سالانه صدها نفر از اعضای این فرقه برای دیدار قطب خود به کشور انگلیس است. با توجه به دشواری‌های موجود بر سر راه اخذ ویزا برای سفر به کشور انگلیس، این سهولت در تردد مریدان از طریق دعوت‌نامه‌های ارسالی قطب، از ارتباط خوب نوربخشیه با دولت انگلیس حکایت دارد. به هر حال تجربه تاریخی نشان داده حمایت‌ها در قبال خدمات صورت می‌گیرد و فرقه مذکور نیز از این قاعده مستثنی نیست.

وضعیت کنونی فرقه در ایران

پس از بازسازی‌های علیرضا، فرقه توانست در داخل ایران جانی دوباره گیرد. به‌لحاظ پراکندگی جغرافیایی هم اکنون فرقه نوربخشیه در حدود ۲۱ استان کشور دارای مرید و جمعیت است و در این استان‌‌ها، خانقاه و اماکنی نیز در اختیار دارد. البته بعضاً برخی از این اماکن در زمان جنگ، مصادره یا تخریب شده‌اند و تعدادی از آن‌ها باقی مانده است.

از نظر بافت درون‌فرقه‌ای نیز شواهد از این حقیقت حکایت دارند که پس از ماجرای تجاوز جواد نوربخش و بروز انشعابات در داخل فرقه برخی به مخالفت سفت و سخت با وی برخاسته و حتی بعضاً ادعای قطبیت نمودند.

جدی‌ترین مورد، تحرکات فردی به نام «مهدی سینایی» است. هر چند مرگ زودهنگام او (که نحوه فوت وی محل ابهام است)، این موضوع را منتفی کرد. لذا هم اکنون نوربخشیه همان نوربخشیه‌ای است که علیرضا نوربخش در خارج از کشور ادامه می‌دهد. با این حال، گاه در داخل کشور سروصداهایی برمی‌خیزد و برخی دنبال ایجاد انشعاب هستند و اختلافاتی این چنین وجود دارد، لیکن آتش زیر خاکستر بوده و چندان جدی تلقی نمی‌گردد.

تغییرات بنیادی در آداب و رسوم فرقه نوربخشیه

تحولاتی که جواد نوربخش تحت هدایت ساواک در مبانی اعتقادی و آداب و مناسک فرقه ایجاد نمود، مانند زدن شارب، کنار گذاشتن ذکرگویی و جای گرفتن موسیقی در مراسم فرقه، زمینه‌ساز تغییراتی بنیادی در اصول اعتقادی و رفتاری نوربخشیه گردید. به دنبال این تحولات اصول قبلی برگرفته از فرقه ذوالریاستین و نعمت اللهی به تدریج کمرنگ و مراسم و آیین‌هایی خاص در فرقه بنیان نهاده شد که از مهم‌ترین آ‌نها می‌توان به «تشرف» و «دیگ‌جوش» اشاره کرد.

اصطلاح «تشرف» یعنی فردی که قصد درویش شدن دارد، ابتدا باید خود را به قطب فرقه عرضه کند. قطب مجموعه اعمال و دستور‌العمل‌هایی را پیش روی او می‌گذارد که فرد ملزم به انجام آن‌هاست. پس از آن‌که شخص داوطلب موفق شد، مسیر را تا جایی پیش رود، به اصطلاح ذکرهایی را بگیرد و در نهایت قطب او را بپذیرد، مراسمی با عنوان «دستگیری و تشرف» برگزار می‌شود که کیفیت آن برای هر فرد متفاوت است؛ برخی با نبات و دستمال‌های خاص مشرف می‌شوند و برای هر فرد یک ذکر خاص داده می‌شود و به این ترتیب، شخص درویش می‌شود.

نقطه تفاوت نوربخشیه با دیگر فرقه‌های درویشی در حذف تشریفات مربوط به دستگیری است؛ به تعبیری نوربخشیه پروسه زمان‌بر و نسبتا دشوار مربوط به عرضه نیاز درخواست و امثالهم را حذف کرد و به‌محض مراجعه فرد، بلافاصله دستگیری و به فرقه مشرف می‌شود.

از دیگر مراسم‌های خاص فرقه «دیگ‌جوش» است که با تفاوت‌هایی در فرقه خاکساریه هم وجود دارد. دیگ‌جوش مراسمی است که افراد در مکانی گرد هم جمع می‌شوند، بخشی از جلسه به سکوت می‌گذرد و در ادامه با اجرای موسیقی، تنبک و شعرخوانی همراه است. بعضاً ذکری هم گفته می‌شود و در انتها، آبگوشتی با دست شیخ یا قطب فرقه میان حضار، توزیع می‌شود. آن‌ها این غذا را مقدس و متبرک دانسته و مدعی‌اند، هیچ وقت کم نمی‌آید. حتی بعضی این غذا را نگه می‌دارند و در طول سال به عنوان یک غذای متبرک با نیت شفادهی مورد استفاده قرار می‌دهند.

با وجود رواج موسیقی و آوازخوانی، اما «سماع» در فرقه نوربخشیه جایگاه چندانی ندارد. هر چند در بعضی از مراسم‌ها دیده شده که در حین نواختن موسیقی (دف و تنبک) افراد اعم از زن و مرد به وجد می‌آیند و مردان بالا و پایین می‌پرند. البته این مسئله تنها در برخی استان‌ها مثل شیراز مشاهده شده که تصاویر و فیلم‌های آن بعضاً در شبکه‌های مجازی نیز موجود است.

باید توجه داشت که فرقه نوربخشیه با دیگر فرقه‌های درویشی تفاوت کلی و زیربنایی دارد. این فرقه در قیاس با جریان‌هایی مانند گنابادی روند سریع‌تری در از دست دادن مناسک و آداب شرعی و اعتقادی رایج درویشی داشته است. این روند، در دیگر فرقه‌ها هم وجود دارد، اما سرعت نوربخشیه خیلی بیشتر است؛ چراکه زیربنای این حرکت توسط قطب فرقه نهاده شد و همین امر به آن سرعت بخشید.

امروز شاهد حذف تدریجی و نابودی آداب و مبانی رفتاری درویشی‌گری در فرقه نوربخشیه هستیم و صرفاً پوسته‌ای از درویشی‌گری در این فرقه باقی مانده. این در حالی است که برخی فرقه‌های درویشی هنوز هم تا حدی به این مناسک و مرام پایبند بوده و هر چند نه به‌صورت کامل اما دست‌کم بخش‌هایی از آن را همچنان حفظ کرده‌اند.

ساختار تشکیلاتی کنونی فرقه نوربخشیه

لازمه بقای هر فرقه برخورداری از یک قرارگاه و پشتوانه اقتصادی مستحکم است. نوربخشیه نیز از این قاعده مستثنی نبوده و به‌نوعی خانقاه‌های خود را به‌عنوان «قرارگاه» در نظر گرفته و به همین خاطر امر توسعه و ترمیم خانقاه‌ها را در دستور کار قرار داده است.

اساسا یکی از دلایل سرپا باقی ماندن این فرقه وجود خانقاه است که به پایگاهی برای تجمع و انسجام بخشی روابط میان افراد تبدیل شده است. البته پس از رسوایی جواد نوربخش تولیت بسیاری از خانقاه‌ها از این فرقه سلب گردید و هم اکنون حدود ۵۰ تا ۶۰ خانقاه در ایران وجود دارد که بعضی از آن‌ها مخروبه شده شماری از بین رفته و برخی هم در اختیار دستگاه‌های دولتی است.

نوربخشیه همچنین بیش از ۲۰ خانقاه در خارج از کشور، به‌ویژه اروپا و آمریکا دارد که بعضی از آن‌ها فعال و شماری نیمه‌فعال یا غیر فعال هستند.

در ساختار تشکیلاتی و سلسله مراتب این فرقه «پیر» یا «دلیل» (قطب) در رأس هرم قدرت قرار دارد و شیوخ زیرمجموعه او هستند که توسط شخص قطب انتخاب می‌شوند. شیوخ هر منطقه با اذن پیر وظیفه دست‌گیری و به‌اصطلاح تشرف افراد و نیز انجام مراسم مذهبی را بر عهده دارند.

همچنین در خانقاه‌ها، فردی به اسم مسئول خانقاه وجود دارد که انجام اموری چون نظافت، باز و بسته کردن درها و رسیدگی به ساختمان خانقاه را عهده‌دار است.

در گذشته فردی موسوم به «دوده‌دار» امور جاری خانقاه را انجام می‌داد و به نوعی، مسئول خانقاه بود اما این اصطلاح اکنون از میان رفته و مسئول خانقاه در این جایگاه فعالیت می‌کنند که پس از شیوخ و بزرگان در رتبه‌های بعدی قرار می‌گیرد.

فعالیت‌های تبلیغی فرقه نوربخشیه

تبلیغات، جذب و مریدپروری در فرقه نوربخشیه نیز همچون فرقه‌های دیگر وجود دارد و یکی از پایه‌های اصلی قدرت را جذب مریدان بیشتر به‌شمار می‌آورند. از طرفی جذب و به‌اصطلاح هدایت افراد را به‌عنوان یکی از وظایف درویشی خود دانسته و این موضوع را به نوعی مقدس تلقی می‌کنند. نوربخشیه همواره در این راستا فعال بوده و چندی است، این موضوع به اشکال مختلف در این فرقه شدت نیز یافته است.

یکی از مهم‌ترین ابزارهای تبلیغی نوربخشیه از گذشته تاکنون، چاپ کتب و محصولات مکتوب بوده است. فرقه نوربخشیه در گذشته به‌صورت غیرمستقیم از برخی انتشارات برای چاپ کتاب‌های خود استفاده می کرد، البته در دوره پهلوی اقداماتی در این راستا انجام داده بود و بعد از انقلاب هم در این زمینه تمرکز داشت اما بیشترین تحرکات و اقدامات این فرقه در حوزه چاپ و نشر به دوره حضور جواد نوربخش و اندکی پس از او باز می گردد که از انتشارات دیگر مثل «یلدای قلم» برای چاپ محصولات فرقه بهره می‌بردند.

بیشتر کتبی که جواد نوربخش در ایران به چاپ رساند، توسط انتشارات یلدای قلم انجام شد ولی بعد از خروج از کشور اقدام به تأسیس انتشارات مستقل کردند و کتب و مجلات فرقه در انگلیس و دیگر پایگاه‌های فرقه به چاپ می‌رسد. انتشارات فرقه نوربخشیه در حال حاضر در کشور انگلیس فعال است و کتب و نشریاتی مانند مجله «صوفی» را منتشر می‌کند.

حدود ۳۷ کتاب منتسب به جواد نوربخش وجود دارد که تعلق برخی از آن‌ها به وی محل تردید است. کتاب‌های «اشعار نعمت‌ا… ولی»، «کشکول نور»، «ورد»، «مراقبه»، «مراد و مرید»، «محاسبه»، «فکر»، «فقیر» و «فقر»، «عشق»، «طی طریق»، «زنان صوفی»، «ذکر»، «دیوان نوربخش»، «در خرابات»، «در بهشت صوفیان»، «حلاج»، «حسن بصری» و «چهل کلام و سی پیام» از آن جمله‌اند.

نوربخش ،همچنین مجموعه سخنرانی‌هایی در دانشگاه‌های سوربن و بیروت ایراد کرده که مریدان، این دست سخنرانی‌ها را هم به کتاب تبدیل کرده و وسیله تبلیغ قرار داده‌اند.

در کنار این امور، مددکاری و اقدامات عام المنفعه را نیز در دستور کار دارند و مراکزی در برخی کشورها تأسیس کرده‌اند که تحت عنوان «بنیاد خیریه نوربخش» فعالیت می‌کنند.

آینده فرقه نوربخشیه

در شرایط کنونی با توجه به وضعیت خانوادگی علیرضا نوربخش، نمی‌توان جمع‌بندی مستحکمی در خصوص آینده فرقه نوربخشیه به‌لحاظ قطبیت و تشکیلات ارائه داد. این احتمال وجود دارد که قطبی بخواهد رویه سابق را تغییر داده و فرد دیگری از خانواده خود را برای قطبیت برگزیند. اما با توجه به اتفاقات گذشته و نگرانی علیرضا نوربخش بابت حاکمیت ایران، منصوب نمودن فردی از اعضای خانواده نوربخش داخل ایران به‌عنوان قطب کمی غیر محتمل می‌نماید. مگر اینکه بخواهد خارج از کشور زندگی کند.

شاید یکی از دلایل عدم بازگشت علیرضا به ایران نیز همین ترس و واهمه وی از نظام باشد. البته نباید از این موضوع غافل بود که هم اکنون مدعیانی برای قطبیت وجود دارند و هرازگاهی صداهایی بلند می‌شود اما به سبب حضور علیرضا نوربخش چندان راه به جایی نمی‌برد.

برای مثال بعضی شیوخ قدیمی که مقام شیوخیت خود را از جواد نوربخش گرفته‌اند، تحرکاتی در این زمینه داشته و مترصدند که اتفاقی برای علیرضا نوربخش بیفتد تا بلافاصله ادعای خود را مطرح نمایند.

نکته دیگر در بررسی آینده فرقه، نوع نگاه مریدان به اقطاب و مشایخ است. در این فرقه هم مانند دیگر فرقه‌های درویشی بحث مراد و مریدی مطرح بوده و تفکر خاصی در خصوص وجاهت اقطاب وجود دارد که آن‌ها را داعیه‌داران و منصوبان اقطاب گذشته می‌داند. افرادی که در نهایت به اهل بیت می‌رسند و از هر اشتباه و خطایی مصون هستند. بر این اساس امروز می‌توان حاکمیت نوعی نگاه پرستش‌گرایانه نسبت به علیرضا نوربخش را در مریدان مشاهده کرد.

آن‌ها تابع بی‌چون و چرای سخنان وی هستند و هر اشتباهی را به خود نسبت داده و با بیان اینکه این امتحان ما بوده آن خطا را از دامن علیرضا و خانواده نوربخش پاک می‌کنند. البته این مسئله در خصوص جواد نوربخش با توجه به رسوایی اخلاقی‌اش متفاوت است. نگاه مریدان به وی را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد:

بخش اول: اعضای داخل فرقه است که با دیدی مثبت به وی نگریسته و ماجرای رسوایی جواد را پاپوش و تهمت بدخواهان بیان می کنند.

بخش دوم: نگاهی تقریباً منفی داشته و با توجه به فیلم‌های منتشر شده در این رابطه و نیز سخنان شاهدان به دیده شک و تردید به او می‌نگرند و به‌طور کلی نگاه مثبتی که به علیرضا نوربخش وجود دارد، نسبت به پدر وی در میان مزیدان جاری نیست.

به این ترتیب، علیرضا با پرستیژ و رویکرد سیاستمدارانه خود توانسته جایگاه قابل‌قبولی در میان مریدان کسب کند. البته باید دید آیا این نگاه نسبت به قطب بعدی نیز همچنان باقی خواهد ماند یا اینکه آتش زیر خاکستر رقبای نهانی به ناگاه شعله‌ور شده و فصلی نوین در نوربخشیه رقم خواهد خورد؟

در خدمت و خیانت فرقه نوربخشیه

بنا بر آنچه از سوابق رفتارهای سیاسی فرقه نوربخشیه در ارتباط با ساواک (پیش از انقلاب) و حضور و فعالیت چشم‌گیر در انگلیس و آمریکا (بعد از انقلاب) گذشت، می‌توان نوربخشیه را نیز در زمره آن دست فرق و جریان‌های مورد تمرکز غرب در پیشبرد منویات خویش در راستای تحقق قرائتی نوین از «تصوف» به‌شمار آورد که با سرمایه‌گذاری و حمایت از آن‌ها می‌کوشد، زمینه را برای نابودی ریشه‌های اسلامی تصوف و ایجاد جریانی همسو با اهداف غرب سکولاریستی فراهم آورد تا پروژه‌هایی چون ایجاد شبکه‌ای از مسلمانان میانه‌رو در جهان اسلام به ثمر نشیند.

بی‌تردید حمایت‌های مادی و تبلیغاتی کشورهایی چون انگلیس و آمریکا از این فرقه در ازای خدماتی متقابل به‌ویژه رد و بدل کردن اطلاعات از داخل کشور صورت می‌پذیرد که شائبه در خدمت غرب بودن و «خیانت» نوربخشیه را قوت می‌بخشد.

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.