فرقه پژوهی: مثنوی جلال الدین محمد بلخی دارای مجموعه‌ای از مطالب اعتقادی و اخلاقی آمیخته با زبان شعر است و به خاطر اینکه اندرزهایش با زبان نغز و شیرین بیان شده، در بین جامعه، گیرایی بسیاری داشته است؛ اما با این وجود در برخی موارد، دیدگاه‌های متفاوتی بیان شده است و برای بررسی این دیدگاه‌ها، باید مطالب این کتاب با متون معتبر اسلامی بررسی شود تا میزان صحت و سقم نظرات بیان شده در مورد مثنوی، مشخص شود.

نورعلی تابنده در یک سخنرانی  برای مریدانش، توصیه به خواندن داستان موسی و شبان در مثنوی نموده و می‌گوید: «داستان موسی و شبان را در مثنوی حتماً بخوانید. «دید موسی یک شبانی را به راه». چوپان خیال می‌کرد که خداوند هم مثل خودش یک آدمی است؛ گله دارد و گوسفند دارد و غذا می‌خورد؛ شب می‌خوابد؛ خسته می‌شود و امثال اینها. حرف‌هایی می‌زد که در خور عبارت خداوند نیست. نه تنها خدا بخشید و مجازات نکرد؛ بلکه حضرت موسی که به او چشم‌ غُرّه رفت را بازخواست کرد، خداوند به موسی گفت: به تو چه؟!»[1]

باید توجه نمود که داستان معروف موسی و شبان که در مثنوی مولوی نقل شده، دارای اشکالات اساسی است که هیچ سندى جز توهم و خیال مولوی ندارد؛ هر چند از این داستان می‌توان نکات خوبى برداشت کرد؛ ولى سؤال این است که به چه قیمتى؟ به قیمت نفى عصمت یک پیامبر؟ به قیمت زیر سوال بردن فلسفه بعثت انبیا؟

مولوی از زبان شبان، سخنانی دال بر جسم بودن خداوند بیان می‌نماید:

«تو کجایی تا شوم من چاکرت                                  چارقت دوزم کنم شانه سرت

جامه‌ات شویم شپشهایت کشم                             شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت                                 وقت خواب آید بروبم جایکت».[2]

توحید و مباحث پیرامون آن، از اساسی‌ترین مطالبی است که پیامبران موظف به آموزش آنها به مردم بوده‌اند و تمام تلاش مخالفتِ آنها با مخالفین‌شان، برای برحذر داشتن مردم از بت پرستی و جسم دانستن خداوند بوده است! اما مولوی در داستان شبان،  سخنانی در مورد خداوند بیان می‌کند که براى خداوند متعال جسم قائل شده و او را مانند یک بشر فرض کرده؛ در صورتی که این آموزه، در تعارض با تعلیمات انبیاء الهی است.

در اینجا وظیفه هر پیامبری از جمله حضرت موسى(علیه السلام) است که مهمترین وظیفه خویش یعنی “آموزش توحید الهى به مردم” را انجام دهد و به آن شبان توحید حقیقی را بیاموزد. خداوند در آیه ۲۵ سوره انبیا مى‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ(انبیاء/25) و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آنکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست؛ پس تنها مرا بپرستید.»

روایات بسیاری در نفی تشبیه خداوند به خلق، از معصومین(علیهم السلام) صادر شده است. یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) از ایشان در مورد بزرگترین گناه می‌پرسد و ایشان تشبیه خدا به خلق را جزء بزرگترین گناهان می‌داند! «أَخْبِرْنِی أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ: تَوْحِیدُکَ لِرَبِّکَ. قَالَ: فَمَا أَعْظَمُ الذُّنُوبِ‏ قَالَ: تَشْبِیهُکَ لِخَالِقِکَ [3] کدام عمل از همه برتر است؟ امام در پاسخ فرمودند: توحید پروردگارت! سپس پرسید: بزرگترین گناهان چیست؟ فرمودند: تشبیه کردن خالقت به مخلوقات است!» 

مولوی، در مصرع آخر از زبان شبان، یکی از ویژگی‌های خداوند را خوابیدن می‌داند؛ در صورتی که این عبارت، مخالف آیات الهی است. خداوند در آیات قرآن می‌فرمایند: «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ(بقره/255) خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات] است، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد.»

در ادامه داستان، مولوی بیان می‌کند که خداوند حضرت موسی (علیه السلام) را توبیخ می‌نماید. آیا مى توان پذیرفت که خداوند حضرت موسی (علیه السلام) را به‌خاطر اشتباه، عتاب کرده و مورد توبیخ قرار داده است؟ مگر این که بگوییم حضرت موسى(علیه السلام) درست تبلیغ نکرده و به گونه‌اى با شبان صحبت کرده که او را از دایره خداپرستان خارج ساخته است. در این صورت نیز عصمت حضرت موسى(علیه السلام) نفى شده است.

پی‌نوشت:
[1]. تابنده، نورعلی،  گفتارهای عرفانی آقای مجذوبعلیشاه ،ج هفتم ،  ۸۱، ص ۱.

[2]. جلال الدین محمد بلخی ،مثنوی معنوی ، دفتر دوم، بخش 35.

[3]. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، دار الثقافه، قم، اول، 1414ق، ص687.

منبع

ادیان نت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.