فرقه پژوهی: رحمانی متولد 1324 بوده و پس از تکمیل تحصیلات در رشــته کشــاورزی و آشــنایی با شــهید «امیرتوکل کامبوزیا»، پا به حوزه یهودشناسی گذاشته که تا به امروز در این عرصه به تحقیق و روشــنگری پرداخته و در حال حاضر در جمعیت حامیان قدس شریف» به تألیف و پژوهش مشغول است. لطفا خودتان و حوزه فعالیت هایتان را معرفی بفرمایید. تحصیلات دانشــگاهی بنده در رشــته کشــاورزی اســت،51 سـال پیـش، از دانشـکده کشـاورزی کـرج فارغ التحصیــل شــدم. علاقــه ام بــه مســائل فرهنگـــی، آموزشـــی و سیاســـی باعـــث شـــد کار در حــوزه کشــاورزی را رهــا کنــم و در ایــن راه قـرار بگیـرم. در واقـع، انقـلاب هـم خیلـی بـــرای رفتـــن بـــه ایـــن ســـمت بـــه مـــا کمـــک کـرد. از اول انقـلاب تـا سـال 1371 در مجـلات »رشـد» و بعـد از آن تـا سـال 1386 در «کانـون پــرورش فکــری» فعالیــت می کــردم تــا اینکــه بازنشســـته شـــدم و ۱۵-۱۰ ســـال اســـت کـــه در »جمعیـــت حامیـــان قـــدس شـــریف» بـــه تألیـــف کتـــاب، مقالـــه، ســـایت، مجلـــه و… مشغول هستم. بیشتر برایشــان ایــن تصــور پیــش می آیــد کــه مــا ضدیهــود بــه معنــی هیتلــری هســـتیم، در حالیکـــه نـــه، مـــا ضدیهـــود نیسـتیم. بلکـه معتقدیـم بایـد اندیشـه یهـود و صهیونیســـم را کـــه در مســـائل اقتصـــادی، پزشـکی، فرهنگـی، هنـری، ادبـی و… فعـال اســـت، معرفـــی کنیـــم و موضـــوع تخصصـــی فعالیت هایـــم، مســـئله «یهـــود» اســـت. علــت اصلــی انتخــاب یهــود بــه عنــوان محور اصلی مطالعاتتان چه بود؟ دلیــل آن، اســتاد بزرگــوارم، مرحــوم «کامبوزیــا» بودنــد کــه ایشــان این مســئله را مطــرح کــرده و ادامــه دادنــد. اول، خــود مــا بــا وجــود آن روحیه هــای روشــنفکری قبل از انقــلاب، از مطرح شــدن این مســائل تعجب می کردیــم، ولــی بعد هــر چه بیشــتر خواندم، دیــدم و شــنیدم، توجهــم بــه ایــن قضیــه، شدیدتر شد. البته با این عنایت که تعریف ها عــوض می شــود. یعنــی منظــور از «یهــود»، یهودیانــی کــه مــا در ایــران داریــم، نیســت و مفاهیمی اساســی تر در میان است. کم کم در طــول انقــلاب و بــا صحبت های امــام(ره) و علما، به بحث های دینی در این زمینه، بیشتر دقت کردیم. مثلا در «المیزان»، ســخنان «آیــت الله جــوادی آملی» یا همین ســخنرانی اخیر -خدا رحمت کند- آقای «مصباح» و… را نــگاه می کردیــم، آدم شــگفت زده، مبهــوت و حیــران می ماند. این ها مســائلی اســت که گفته نمی شود و عموما هم آشــنا نیســتند. چیزهایــی راجــع بــه اســرائیل و صهیونیســم گفتــه می شــود کــه خیلــی مختصر هستنــد. در واقــع، بیــن همــه دشــمنان اســلام، انقلاب، مــردم و بشــریت، از همه مشــخص تر «یهود» (به معنــای خــاص آن) اســت. نزدیــک بــه هــزار آیه قــرآن مشــخصا راجع به یهود اســت و آیــات بســیاری هــم بــه شــکلی بــا مســائل یهــود ارتبــاط دارد. یهودیــت، تاریخــی چهار تــا پنج هزارســاله دارد. آنهــا از زمان حضرت ابراهیم(ع) با روحیه نژادپرستانه، ضددینی و ضداســلامی کار کرده انــد. در قــرآن یکــی از خصوصیــات آن ها، قتل انبیاء اســت. یا مثلا آیه ۸۲ ســوره مائــده می گوید: «دشــمن ترین دشــمن مؤمنیــن، یهودیان انــد». ایــن از مســائلی اســت که بــه آن توجه نمی شــود، از تــرس انــگ فاشیســت، هیتلــری، ضدیهــود و… در حالیکــه در هر صورت تبلیغات منفی خود را انجام می دهند. یکی از کارهای یهود، درســت کردن فرقه های مختلف اســت. این مســئله در منابــع مختلــف اشــاره شــده، از کتــاب «شهرســتانی» کــه در آن آمــده عمــده فرقه های ضداســلامی، ریشــه یهــودی دارند تــا مرحوم «احمــد آرام» که می گوید ۹۵ درصد شرق شناســان و اسلام شناســان یهودی اند. یکی از این فرقه ها هم بهائیت است. بــه بهائیــت اشــاره کردیــد. اگــر ممکــن اســت دربــاره پیشــینه ایــن جریــان، توضیحــی مختصر بفرمایید. من مقاله ای نوشتم راجـع به بهائی ها و ارتباطشان با پهلوی. در تمام دوران پهلوی، سه گروه، مدیر مملکت اند: «فراماسون ها»، «صهیونیست ها» و «بـهـائـی هـا». بعضا یهودی الاصل، بهائی و فرامون بودند، مثل «هویدا». من در کـتـاب «خـفـاش و خـورشـیـد» هـم راجـــع به بهائیان نوشته ام. ما با وجود عشق و علاقه نسبت به امام خمینی(ره) درست به صحبت هایشان توجه نکرده ایم. در همین مـسـئـلـه صـهـیـونـیـسـم مـتـوجـه مـی شـویـم کـه هـمـان 50 ســال پیش (از ســال 1341) امــام(ره) چه عبارت هایی به کـار می برند و چه دقـت نظر عجیبی داشتند. مثلا سال ۱۳۴۱ وقتی امام(ره) با حکومت و شاه صحبت می کنند، به فرقه ضاله بهائیت که «فرقه ای صهیونیستی عامل صهیونیست اســـت» اشـــاره می کنند. در حـالـی کـه از آن زمـان تا حـالا، خیلی به ایـن قضیه توجهی نشده. مرحوم آقـای «فـاکـر» (از روحانیون انقلاب) در یکی از سخنرانی ها – که توسط انـتـشـارات حــوزه قـم چـاپ شــده- می گوید در مشهد، پنج ســال قبل از بــروز و ظهور «علی محمد بــاب»، سه-چهار هــزار نفر از یـهـودی هـای محله یـهـودی هـای مشهد، همه با هم مسلمان شدند. هرچند بعدا بـــه خــصــوص در مـنـابـع غــربــی مـی گـویـنـد یهودی ها را به اجبار مسلمان کردند اما اینطور نیست. خـودشـان مسلمان شدند و حتی جشن گرفتند. ایــن یـهـودی هـای تـازه مـسـلـمـان شـده هـم بعد از چند مــاه از مشهد به نقاط مختلف دنیا می روند. بعد از پنج سال از این غائله، علی محمد شیرازی مسئله بابیت را مطرح کرد. بسیاری از این یهودی ها که مسلمان شـده بـودنـد، بابی و بعد بهائی شـدنـد. ایــن حــرف سنگینی است که مرحوم آقای فاکر نقل کرده. همه این ها باعث شد من مقداری تحقیق کنم، من جمله در کتاب «تاریخ یهود در ایران»، نوشته «حبیب لوی»، یک صهیونیست که کتاب مذکور، اولین کتابش است. آنجا یک فصل مفصل راجع به یهودی هایی دارد که بهائی شـده انـد. هر چند خیلی سعی دارد بگوید مسلمان ها بهائی شدند، در حالی که بیشتر آن ها مسلمان های یهودی الاصل هستند. منابع دیگر بسیاری هم داریـم که در کتابم گفته ام. پس این فرقه سازی ها کار آن هاست و برای آن دلیل خاصی دارند. در اواسـط قرن ۱۹ همان کارهایی که بهائیان در ایران می کردند، وهابی ها در عربستان و قادیانی گری ها در هند می کردند. این ایام، موقعی است که «انگلستان» در اوج قدرتش بوده و «بنجامین دیزرائیلی»، نخست وزیر انگلستان، یک نویسنده یهودی و فرزند یکی از علما و برنامه ریزهای بزرگ یهود بود. تمام انگلستان از ۱۰۰ سـال قبل در اختیار یهودی هاست. ایـن مسئله در کتاب های مـتـعـدد، کار شده است. آقای «عبدا… شهبازی» در کتاب «زرســالاران» با اسناد و مدارک بسیار مفصل و خواندنی، همه این ها را توضیح داده اند. انگلستان کاملا در اختیار یهودی ها و مستعمره بزرگش هندوستان، تحت حکومت مسلمان ها بود. در طی ۲۰۰ سال استعمار و حکومت انگلستان در آنجا، اسلام و زبان فارسی را از هندوستان بیرون کرد و به جایش زبـان انگلیسی و بودایی را جا انداخت. وقتی هندوستان مستقل شد، مسلمان ها، پاکستانی شـدنـد و هندوها هندوستانی. در اواسط قرن ۱۹ یعنی در اوج ابرقدرتی انگلستان، برنامه های ایجاد اسرائیل و حکومت صهیونیست ها بر دنیا شــروع مـی شـود. یکی از کـارهـایـی کـه باید میکردند این بود که اندیشه دینی که این جماعت چهار هزار سال روی آن کار کرده بود، در سرتاسر دنیا پراکنده کنند. به چه وسیله ای؟ با وهابی ها، قادیانی ها، اندیشه اومانیسم، علم گرایی، اندیشه صنعتی و به وسیله یهودیانی مشخص. تمام حرف هایم اسناد تاریخی دارند. مثلاً، زمانی که انقلاب فرانسه به اوج خود رسیده بود، ناپلئون در روسیه شکست خورد و از فرانسه بیرونش کردند، سپس یک یهودی ثروتمند با پنج پسرش، در پاریس ساکن شد. در تمام قرن نوزدهم از ۱۸۱۰ تا ۱۹۱۴ ، فرانسه و انگلستان، تحت سلطه خانواده «روچیلد» است؛ یعنی همه بانکداری صنعتی در سرتاسر اروپا. این ها با اندیشه های دینی خود این گونه عمل کردند. برای روشن شدن قضیه، باید دید وجه اشتراک این فرقه ها چیست؟ از بهائی ها و وهابی ها، تا منافقین، دراویش و…، ویژگی های مشترکی دارند: یکی، ریاست فرقه ای؛ یعنی در رأس شان، یک رئیس است که همه فرقه کاملاً قبولش دارند. دیگری، تقلید از یک دین و ظاهر معنوی، در حالی که هیچ اعتقاد دینی ندارند. مسئله بعد، درست کردن شریعت دینی است. شباهت دیگر که بسیار مهم است، به هم زدن نظم خانوادگی است. سران یهود صهیونیستی، خود به خانواده و نژادشان خیلی اهمیت می دهند اما سعی می کنند همه از خانواده رها بشوند و اسم این را آزادی و روشنفکری می گذارند. مثلاً، در بهائیت هر چه «عبدالبهاء» بگود، می گویند «سلمنا». برای نمونه، او گفته دیگر شریعت را برداشتم، یعنی همه آزادند، هر کاری می خواهند، بکنند. اما این آزادی نباید در حدی باشد که به یهودی ها انتقاد کنند. اروپایی ها یا منافقین هم فقط این طور آزادند. در مورد ازدواج کردن، بهائی ها ازدواج بین محارم و حتی ارتباط زن شوهردار را آزاد می دانند. در اندیشه آزادی اروپایی، آقای «برتراند راسل» در کتار «آزادی و اخلاق زناشویی» می گوید زن شوهردار اگر می خواهد با دیگران ارتباطات جنسی داشته باشد، به شرط بچه دار نشدن، ایرادی ندارد. درویش هایی مثل «دکتر نوربخش»، قطب دراویش «تعمت اللهی» نیز آزادیزهای جنسی قائل بودند. یا گروهی به نام «شوان» یا «مریمیه» نیز همینطور. «فروید» یهودی، این اندیشه های ارتباط های جنسی آزاد را درست کرد که باعث می شود خانواده بر هم بخورد. نظم عاطفی، تربیتی و اجتماعی، از طریق خانواده ایجاد می شود و بدون خانواده، ناممکن است. فرمودید بهائیان اولیه، اغلب یهودی بودند. آیا سیاست تمرکز روی یهودی ها ادامه دارد؟ یا جامعه مسلمان ها هم در معرض خطر است؟ در واقع اصلاً با یهودی ها کاری ندارند. آن زمینه اولیه که یهودی مسلمان شود، برای این بود که آن هایی که بهائی می شوند به اسم مسلمان، بهائی شوند. تا اینطور به نظر بیاید که مسلمان های بسیاری، بهائی شده اند. چون اصلاً یهودی ها را نمی شود به دین دیگری درآورد. چون هم تربیت نژادی شان بسیار قوی است و هم اگر یهودی غیر یهودی بشود -مواردی وجود داشته- مرتد شده و آن ها را می کشند. هدف بهائیت، مسلمانان و عموماً شیعیان اند. کمااینکه وهابی ها عموماً در بین مسلمان های سنی کار می کنند. برای مسیحیان «پروتستانتیسم» عمل می کنند. پروتستانتیسم عین این عبارت را دارد که: «همه آزادند رابطه فقط با خداست و هر کسی آزاد است»، اینجا دیگر شریعت، مطرح نیست. بعضاً به برخی مسلمانان برچسب هایی می زنند که عقبه آن ها یهودی بوده. این موضوع از کجا آب می خورد؟ ناآگاهی است یا عمدی؟ این برچسب ها چقدر به نفع یهود و صهیونیسم است؟ تا جایی که من می دانم، راجع به مسلمان هایی که به نفع یهود کار می کنند، دقیق و با سند و مدرک است. مثلا «محمدعل خان فروغی»، خانواده «محمدحسین فروغی» معروف به «ذکاء الملک فروغی»، این ها همه در خدمت پهلوی کار کردند. پدر فروغی، محمدحسین فروغی، از مسلمان های روشنفکر سیاستمدار است. پدر محمدحسین از یهودی های بغداد است که مسلمان می شود و بعدها محمدحسین به ایران می آید و از اصفهان به تهران می رود. آن زمان «ملک الشعرای بهار» که همه این ها را قشنگ می شناسد، به «محمدرضا پهلوی» می گوید که این جهود، پدر تو را در می آورد. از این قبیل نمونه ها زیاد است. یا مثلاً، هویدا می گوید من مسلمانم. حتی برادرش «عین الملک هویدا»، کاتب عبدالبهاء بوده و اصل خانواده اش یهودی است. «شاپور راسخ» یا «احسان یارشاطر»، همه به صورت مستند خانواده یهودی داشتند. البته یهودی هایی داریم که بعدها مسلمان شدند و بسیار خوب زندگی کردند. هما نطور که کسانی پدر و پدربزرگشان زرتشتی یا مسیحی بود و بعدها مسلمان شدند و هیچ مشکلی هم ندارد. به هر حال در اسلام قاعده ای داریم به نام حرف معقول و حرف منقول. یعنی حرفی را که نقل می شود باید از کسی پذیرفت که خود پذیرفته شده باشد. آیا می توان میان بهائیت و بابیت و فراماسونری و یهود، ارتباطی قائل شد؟ بله. اولاً، ارتباط فراماسونری با یهود، روشن است. فراماسونری، تشکیلاتی است کاملاً در اختیار صهیونیسم؛ یعنی در فراماسونری، مهم نیست افراد حتماً یهودی باشند، اما باید اشخاصی باشند که بتوانند خوب به نفع آن ها کار کنند، مثل «سیدحسن تقی زاده» که اوایل، جوانی طلبه بود، آدمی سیاسی و فعال در مشروطیت که بعد هم به پهلوی خدمت کرد. در مورد کارهای فرهنگی اش حرفی نمی زنند، در حالی که کارهای عجیب و غریب بسیاری انجام داده است. تقی زاده، مسلمانی است که تا درجه ۳۳ فراماسونری رسیده و خیلی خوب به یهودی ها خدمت کرده است. همین تقی زاده، دیداری هم ب ا عبدالبهاء داشته که در خاطراتش نقل می کند. فراماسون ها بسیاری شان در بساط بهائی ها هم بودند و با آن ها همکاری های مهمی داشتند. مثلاً، احسان یارشاطر که بهائیِ یهودی الاصل و فراماسون بود، یکی از نمونه هایی است که خیلی خوب کار کرده. آیا بهائیان در روی کار آمدن پهلوی هم نقشی داشتند؟ بله، من در کتابم، این مسئله را آورده ام. یکی از اشخاص زمان شاه به نام «رشیدیان» که چند برادر و از جمله لات هایی مثل «شعبون بی مخ» بودند که می توانستند برای لشکرکشی و خرابکاری آدم جمع کنند، تعریف می کند که قبل از آمدن پهلوی، به خانه پدر هویدا سر می زد. یک روز «اردشیر ریپورتر» به آنجا آمد و به هویدا گفت کسی را راه ندهد، وقتی رشیدیان می بیند قرارشان خیلی مهم است، می خواهد برود اما می گویند تو بنشین. سپس اردشیر ریپورتر گفت که ما می خواهیم در ایران، آدم قدرتمندی روی کار بیاید چون برایش مأموریت هایی داریم و کامل توضیح می دهد، در آخر هم به هویدا می گوید که «این شخص از خودتان باشد» من فهمیدم که منظورش این بود که «بهائی» باشد. چند وقت بعد هم رضا شاه آمد. رشیدیان می گوید رضاشاه، قطعا بهائی بهائی و تحت تأثیرشان بوده و با آن ها ارتباط داشته است. در کتاب «بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم» هم، از فرمانده هان بهائی نام برده شده که تعداد بسیاری بودند. پهلوی با بهائی ها عمیقاً همکاری داشتند. منتها مرحوم کامبوزیا می گفت خانواده پهلوی، یهودی اند. امام(ره) در سخنرانی سال ۴۱-۴۲ گفتند ساواک به روحانیون گفته در مورد اسرائیل حرف نزنید، راجع به شاه هم حرف نزنید، نگویید اسلام در خطر است. خب این را نگوییم، پس چه بگوییم؟ اصلاً همه حرف ما همین است. جالب اینجاست که امام(ره) می گویند آقای شاه! چرا ساواک می گوید به اسرائیل حرف نزنید؟ به شاه هم چیزی نگویید؟ نکند ساواک می خواهد بگوید شاه یهودی است؟ ببینید امام(ره)، اینطور نبودند که بدون دلیل از کلمه ای در حرف هایشان استفاده کنند. تا چیز دقیقی در ذهنشان نبود بر زبان نمی آوردند. من از اینجا می فهمم که امام(ره) اعتقاد داشتند که پهلوی، یهودی است. نوع رفتار «اشرف» بعدها، «فرح پهلوی» و حتی مادر شاه هم از نظر فساد اخلاقی و آزادی های جنسی، دقیقاً مطابق با برنامه صهیونیست هاست. اگر مشخصاً بخواهید چند دلیل روشن از اهداف شکل گیری این جریان بگویید، یا عوامل اصلی تشکیل و تأسیس این فرقه را عنوان کنید، به چه نکاتی می توان اشاره کرد؟ نباید بهائیت یا هر فرقه دیگری را فقط به عنوان گروهی با شروعی در تاریخ و یکسری فعالیت های ظاهری نگاه کرد. در دنیا ارتباطات قوی وجود دارد که مسائل مختلف را در طول تاریخ به هم پیوند می زند. همین فرقه اسماعیلیه در دوره ای بعد از اسماعیل، پسر امام صادق(ع) به طوری خاص دوره به دوره در حکومت ها مورد استفاده قرار گرفت. یا فرقه «آقاخانی ها» که به همان اسماعیلی ها می رسند، امروزه طوری در افغانستان فعالیت دارند که دیگر شیعیان آنجا اقدامی نداشته باشند. بنابراین، باید دقت کرد. «ناصرخسرو»، شاعر بزرگ و مهمی است، اما تقی زاده و فراماسون ها طوری از او استفاده می کنند که بشود به نفع آقاخانی و اسماعیلی از آن بهره برداری کرد. بنابراین باید کلیت را در نظر گرفت. در اندیشه اسلامی، می گوییم تمام عالم تحت امر خداوند است، اگر به خداوند اعتقاد آوری و موحد شوی، همه چیز در اختیار اوست و خارج از دایره اعتقاد به او، حزب شیطان است. پس تمام آن احزاب و فرقه های غیراسلامی، حزب شیطان اند. البته منظور از اسلام، آن معنای کلی است. چون از حضرت آدم(ع) تا نوح(ع)، ابراهیم(ع)، یوسف(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و پیغمبر(ع)، همگی پیرو یک خط هستند و آن هم اسلام است، به طوری که انبیا دعا می کنند: «خدایا من را مسلمان بمیران» و خارج از این دایره، می شود غیراسلام. جالب آنکه اولین گروه غیراسلامی در معنی کلی اسلام آقای «سامری» در زمان حضرت موسی(ع) بود. در فراماسونری شخصیتی است به نام «بافومه» که تقریباً همان گوساله سامری است، شاخ گاو دارد و مثل بتی است که آن را می پرستند، حتی می گویند معجزاتی دارد. تقریباً ۱۰۰ سال بعد از حضرت عیسی(ع) هم شخصی به نام «پولس» که رئیس یهودی ها بود، مسیحی شد و بسیاری از مسیحیت تحریف شده کار اوست. اگر حضرت رسول(ص) و قرآن نبود، همه این ها تحریف شده و از بین رفته می ماندند. کسانی که تحت تأثیر این یهود بودند، یعنی اصحاب سقیفه، دین را بعد از حضرت رسول(ص)، تمام شده می دانستند، در حالی که دین با حضرت امیر(ع) ادامه پیدا کرد و بعد با ائمه(ع) و امام زمان(عج) تا آخرالزمان. حال، بهائی ها می گویند نه، امام زمان هم تمام شد. رهبرشان می گوید من امام زمان هستم و دین و شریعت، تمام شده است؛ عیناً همان سیاستی که صهیونیست ها دارند. این حزب یهود صهیونیستی که همان حزب شیطان است، می خواهد همه جا مرحله به مرحله، وضعیت را به نفع خود پیش برد. در تمام فرقه هایی که می سازند حاضرند افراد هر تفکر و عقیده ای داشته باشد، جز اسلام ناب محمدی(ص) که امام(ره) در ادامه می گفتند «اسلامِ نابِ محمدیِ علوی، حسینی و مهدوی»، نماینده قطعی و روشن آن هم رهبری آقای «خامنه ای» است که نماینده این جهت و نایب امام زمان(عج) است. اگر از منظر شریعت به الله و غیر الله تقسیم بندی کنیم، مصداقش می شود جمهوری اسلامی یا صهیونیسم که در رأس و پشتوانه و سرمایه دارش، یهودیت صهیونیستی قرار دارد. از نظر شما چه بسترهایی باعث گسترش و رشد این فرقه ها می شود؟ در این عبارت نورانی اسلام، یعنی «لا اله الا الله»، غیر از الله، اله است. اله انواع و اقسام مختلفی دارد. مثلاً «هوای نفس» که بدترین بت ها، بت نفس است، اله است. قدرت، شهوت است، انواع طاغوت ها، همه بسترهای رشد این ها هستند. غیر از آن هم نفس پرستی، خودخواهی و… . نباید هوای نفس را ساده گرفت. هوای نفس، یکی پول است، دیگری شهرت، قدرت و… . همه این ها در مقابل دین و خدا با هم متحد می شوند. هر جا که بر خلاف دستور اسلام، خودخواهی و خودپسندی به میان آید، فرقه درست می شود. به نظر جنابعالی، جامعه و مسئولین باید چه موضعی در مواجهه با این فرقه ها اتخاذ و چگونه عمل کنند؟ برای هرگونه عکس العمل، اول باید دانش پیدا کرد. من اگر بلد نباشم با یک جوان چگونه حرف بزنم، معلوم نیست چه می شود. باید در توده مردم، علم و آگاهی ایجاد کرد. اسلام هم معتقد است ایمان باید بر اساس علم باشد. کار بزرگی که باید کرد عالِم شدن است. ضمناً می گویند «الناس علی دین ملوکهم». بنابراین اگر ملوک، یعنی کسانی که سلطه دارند واقعاً عالم دینی، باشند -نه اینکه فقط در ظاهر- نتیجه بخش خواهدبود. از طرفی، دنیای کفر با قدرت عمل می کند و زورگوست. همین اسرائیل، غیر از حرف زور به زبان و فکرش نمی رسد، سرمایه داری و کمونیسم هم دیکتاتورند، چون همگی خودخواه هستند و آدم خودخواه، استدلال سرش نمی شود. همین ترامپ می گوید چون من زور دارم، هر چه گفتم باید گوش بدهید. تمام این قدرت ها مادی است، اما قدرت دین، الهی است. قدرت مادی مثل علم، تکنولوژی، پول و… باید در قالب دین باشد، آن وقت ما قطعاً موفق و پیروزیم، مثل حزب الله لبنان که در دهه ۸۰ میلادی، حداکثر ۵۰۰ عضو داشت، اما این گروه اعتقادی به خاطر اعتقاد و قدرتش، طوری شده که اسرائیل بعد از جنگ ۳۳ روزه، جرئت نکرد حتی یک بار نسبت به لبنان، عملی انجام دهد. اگر ان شاءا… اکثریت منطقه غرب آسیا اسلامی اعتقادی شوند، قطعاً پیروز خواهندشد. آیا این فرقه ها نظیر بهائیت، توانسته اند به وجهه مقبول و موفقیتی در کشور دست یابند؟ در ایران، نه. زمان شاه هم چون مردم مسلمان بودند و مهم ترین نقطه اعتقادی شان، امام زمان(عج) بود، نمی توانستند این فرقه را تحمل کنند. البته در زمان شاه، مخفیانه به موفقیت هایی رسیده بودند. امام(ره) هم در جایی می گویند چندصد بهائی سوار هواپیما شدند تا در لندن کنفرانس برگزار کنند؛ یعنی با سرمایه های کشور این طور کار می کردند. یا مثلاً، اداره تلویزیون کشور در دست «ثابت پاسال»، یک بهائی یهودی الاصل بود. البته امروز هم برنامه های مادی و رابطه های زیادی با قدرت های مختلف برقرار کرده اند. خاطرم هست وقتی بعد از حمله عراق به کویت، امریکا به عراق حمله و در واقع آنجا را اشغال کرد، با یکسری از بهائی ها مذاکره می کردند که اول در عراق-که به خیال خود بعداً هم ایران- بهائیت، دین رسمی اعلام شود. اسناد و گزارش های این مذاکرات هم موجود است. اما در هیچ دوره ای در ایران، به هیچ عنوان مقبولیت نداشتند. همانطور که می دانید، مرکز اصلی مدیریت فرقه بهائیت (بیت العدل) در شهر «عکا» (واقع در فلسطین اشغالی) قرار دارد. بعضی بهائیان، این مسئله را اتفاقی عنوان کرده و می گویند چون سرکرده فرقه از عراق به فلسطین تبعید شد، فرقه در فلسطین اشغالی ماندگار گردید. از طرفی مستنداتی درباره شکل گیری دولت یهود از سران بهائی به جا مانده، از نظر شما ارتباط این دو جریان به چه صورت است؟ من به چشم خود نزد مرحوم کامبوزیا در یکی از کتاب های قدیمی و چاپ سنگی دیدم که بهائی، به «صهیون» قسم می خورد. رابطه این ها بسیار عمیق است، اما بهائیت دوره به دوره، مطابق با فضای عمومی و مزاج روز، کتاب هایش را عوض کرد. مثلاً این اواخر، کتابی جدید از بهائی ها دیدم که با توجه به فضای امروز روشنفکری ایران، خیلی منطقی نوشته شده بود. اما کسی که مقداری آشنا باشد، می تواند اصل حرف هایشان را پیدا کند. به طور کلی نمی شود به حرف بهائی ها اعتنا کرد. اگر منابع قدیمی شان را نگاه کنیم، حقیقت عبدالبهاء در نوشته ها و نامه هایش، مشخص است. سعی داشت با یک حالت عرفانی، درویش مسلکی و حقه بازی، عمل کند. اما نباید زیاد به آن ها اعتنا کرد چون حرف هایشان هیچ استدلالی ندارد. به هر حال، ارتباط فراوانی بین اسرائیل و بهائیت وجود دارد. این ارتباط در چه قالب و با چه هدفی انجام می شود؟ هدف، تأیید حضور و برنامه های اسرائیل است تا اینکه عاقبت، این منطقه تحت نظر رژیم صهیونیستی باشد. چه گروه هایی پیش از انقلاب با بهائیت مبارزه می کردند؟ انجمن حجتیه. قبل از حرکت امام(ره)، انجمن حجتیه، یک گروه مذهبی بود که خوب هم کار می کرد. اگرچه نشانه هایی هست که از همان موقع، بعضی سرانشان -که نمی خواهم اسمشان را تکرار کنم- دارای اندیشه های خاصی بودند؛ یکی، اندیشه سرمایه داری است. اسلام پابرهنه ها در انجمن حجتیه نبود. دوم اینکه، وقتی امام(ره) شروع کردند به مبارزه، از روز اول به شدت با ایشان مخالف بودند. حتی چندبار توهین های خیلی شدید و صریحی به امام(ره) کردند. وقتی هم که بعداً دیدند حریف ایشان نمی شوند، در مقابل «مرگ بر امریکا» انقلابیون، مدام می گفتند «مرک بر شوروی و کمونیسم». این هم به خاطر انگیزه سرمایه داری شان بود، نه انگیزه دینی. این ها نشان از بعضی مسائل است. البته چون اوایل کار، آدم های مذهبی و سالمی به نظر می رسیدند که به عشق امام زمان(عج) فعالیت می کردند، توده بدنه انجمن، سالم و خوب بود، اما در طول انقلاب که در مقابل امام(ره) موضع گرفتند، گروه بسیاری از جوان ها از انجمن حجتیه جدا شدند. بعد از انقلاب هم مدتی اقدامات خاصی داشتند و حتی می خواستند در سپاه وارد شوند که با صحبت های امام(ره) گفتند که انجمن را منحل کرده اند. هرچند، منحل نکرده و مخفیانه عمل می کردند. این ها گروهی اند که اندیشه درست اسلامی، انقلابی و صداقت اخلاقی و اجتماعی نداشتند، هنوز هم هستند. جریان «تشیع انگلیسی» نیز یک رگه و ارتباط هایی با انجمن دارد. در پژوهش هایتان با این گروه، برخوردی داشته اید؟ در پژوهش ها نه، اما در خاطرات معمولی، نمونه های بدی از این گروه دیده ام. اوایل انقلاب (سال چهارم یا پنجم) در یک جمع از انجمنی ها من هم حضور و با یکی از آن ها کاری داشتم. می دانستم این جمع انجمنی اند، همان موقع، اسم مرحوم آقای «مشکینی» به میان آمد و شروع به توهین کردند. برایم خیلی عجیب بود. می دانستم انجمنی ها با لیبرال ها، نهضت آزادی ها و مثلاً روشنفکرها رفیق اند. خلاصه، از اول انقلاب، آن انجمنی های اصلی و سران و سرکرده هایشان -نه توده انجمنی ها- هیچ وقت با انقلاب همراه نشدند. به نظر شما انجمن حجتیه چقدر توانست در هدفش که ادعا می کرد مبارزه بهائیت است، موفق باشد؟ فکر نمی کنم زیاد موفق بود، چون می گفتند ما کار سیاسی نمی کنیم. اتفاقاً آن زمان که معلم مدرسه بودم، به چند نفر از دانش آموزانم می گفتم سراغ یهودی ها و صهیونیست ها بروید اما می گفتند نه، ما کار سیاسی نمی کنیم. به همین خاطر، به نظرم مبارزاتشان خیلی اثر نداشت و نمی توانستند کاری بکنند. بعد هم حرکت انقلابی باعث شد توده مذهبی مردم در مقابل انجمن، موضع گیری نمایند. بنابراین، خیلی با این ها نبودند، مگر عده کمی که دارای اندیشه های بازاری بوده و با امام(ره) و انقلاب، صراحتاً مخالفت می ورزیدند. جهت گیری آقای «حلبی» هم غیرانقلابی بود. جمله ای نقل می کنند که وقتی ساواک، بچه های انقلابی را می گرفت، می گفت: چرا نمی روید با بهائی ها مخالفت کنید؟ حتی می گفتند بعضی از انجمنی ها با ساواک، همکاری هم می کردند. انجمن حجتیه چه نقشی در انقلاب داشت؟ نقش منفی. به یاد دارم، یکی از بچه های انجمنی می گفت که گوشت و گلوله اصلاً با هم تناسب ندارد، این خریت است که آدم برود در خیابان. این عبارت تقریباً رایجی بود که انجمنی ها می گفتند. بعد از پیروزی انقلاب، یکی از همکلاسی های مذهبی دانشگاه را دیدم که جمله زشتی راجع به انقلاب بیان کرد. این ها به این صورت بودند. یک دوره ای هم می گفتند بچه های انجمن، مرتب شب ها خواب امام زمان(عج) را می بینند و فردایش تعریف می کنند که با تذکر، بساط آن هم جمع شد و نتوانستند نفوذ کنند. در حالی که می خواستند نفوذ کنند و مثلاً آقای «حمید روحانی» به دستور امام(ره) «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» را از انجمنی ها گرفت. در کانون پرورش فکری که خودمان رفتیم هم این ها فعالیت می کردند.
|