کنترل عاطفی توسط فرقه ها
یکی از دیگر عملکرد فرقه ها که مؤلفه سوم کنترل ذهن محسوب می شود، کنترل عواطف است. هدف فرقه ها از این کنترل تلاش برای اغواء و پایین آوردن میزان احساسات و تسلط برعواطف فرد است.
استیون حسن در این رابطه می گوید: تقریباً به هر روشی، گروه در حال تمرین کنترل عاطفی اعضاءست. اعضاءء طوری تربیت می شوند که تمام توجهشان به سر کرده بوده و وابستگی شدیدی نسبت به محیط فرقه و سرکرده داشته باشند، این امر زمینه سوء استفاده سرکرده را به وجود می آورد و اعضاء به تدریج تمام پیوندهای عاطفی و فیزیکی خود را با دنیای بیرون قطع می کنند. ۳-۱
3-1- روش کنترل روابط (ازدواج تشکیلاتی و….): همانطور که اشاره شد یکی از روش هایی که فرقه ها برای کنترل عواطف به اجرا می گذارند، کنترل روابط اعضاءست.
استیون حسن معتقد است: برخی فرقه ها کنترل جامعی بر روابط داخلی اعضاءء دارند. تشکیلات به خود این حق را می دهد که اعضاءء را از مصاحبت با بعضی اعضاءی فرقه منع کرده و یا بر عکس تشویق کند. در برخی موارد حتی به آنها گفته می شود که با چه کسی ازدواج کنند (ازدواج تشکیلاتی).
تمام روابط أنها حتى روابط زناشویی و بچه دار شدن به طور کامل تحت کنترل سرکرده و تشکیلات خواهد بود. برخی فرقه ها اعضاء را وادار می کنند امیال جنسی خود را سرکوب کنند. که این خود باعث اختلال روانی و افسردگی می شود و به تبع آن فرد سخت تر کار می کند. در واقع یکی از فجایع فرقه ها این است. که افراد استقلال خود را برای ازدواج، بچه دار شدن، داشتن دوست و… از دست می دهند؟ جایی که فرقه ها نحوه رفتار اعضاء را با هم مشخص می کنند.
به راستی چرا فرقه ها برای خود چنین حقی قائل اند؟
3-2- روش تعریف عواطف جدید: پرسش اساسی در این زمینه این است که چرا احساسات و عواطف اعضاءی فرقه بر خلاف عرف معمول اجتماع است؟
استیون حسن در این رابطه می گوید: به منظور کنترل فرد از طریق احساسات، اغلب عواطف فرد باید از نو تعریف شود. برای نمونه شادی احساسی است که همه بدان علاقمندند، اما در بعضی فرقه ها دستیابی به شادی در زجر کشیدن و ریاضت های افراطی برای نزدیک شدن به خدا تعریف می شود. در فرقه ها از این نوع تعاریف به عنوان ابزاری برای بهره کشی و کنترل استفاده می شود. در برخی فرقه ها خوشحالی به معنی تبعیت و اطاعت از فرمان های سرکرده، عضوگیری زیاد با کسب درآمد بیشتر است. در واقع شادی به منزله نوعی حس اجتماعی بودن است که از سوی فرقه ارائه و تعریف می شود. در این میان در اغلب فرقه ها وفاداری و ایثار به عنوان دو حس قابل احترام در میان سایر احساسات معرفی می شوند تا با تقویت آنها اعضاءء هر چه بیشتر سرسپرده شوند.
به طور کلی اعضاءء اجازه ندارند که حس بدی داشته باشند. یا آن را ابراز کنند. آنها هرگز شکایت و انتقاد نکرده و سرکرده را زیر سؤال نمی برند.
-۳-۳ تکنیک اعتراف: اعتراف چیز بدی نیست، اینکه انسان به اشتباهات خود اعتراف کند باعث تنبه و آرامش فکری او می شود، اما این امر گاه به عنوان یک تکنیک در پروژه بازسازی ذهنی اعضاء در فرقه ها مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
به عقیده استیون حسن اعتراف به گناهان گذشته و تفکرات ناصحیح از نیرومندترین ابزارها برای کنترل عواطف است. هر فرقه روش خاصی برای گرفتن اعتراف دارد. البته هنگامی که فرد در ملاءعام اعتراف می کند، احساس می کند که حقیقتاً بخشیده شده یا قادر به فراموش کردن گناهان خویش است. اما نکته قابل تأمل این است که هر فردی که در یک جلسه اعتراف فرقه ای شرکت می کند، باید این هشدار را به خاطر بسپارد هر چه می گوید در آینده علیه او استفاده خواهد شد و ممکن است گاه به حق السکوت بینجامد. در فرقه ها اعضاء همه گناهان و حتی خصوصی ترین مسائل زندگی خود را با این تصور که سر کرده فرقه علم غیب دارد و از آنها باخبر است، اعتراف می کنند. این شیوه اعتراف به گناه و شکستن شخصیت و هویت در فرقه ها در حقیقت عملی در راستای ایجاد اعضایی هر چه مطیع تر است.
4-3- تکنیک ایجاد احساس گناه، ترس و اعتراف:
استیون حسن در مورد کار کرد ایجاد ترس در اعضاء برای فرقه ها می گوید: حسن گناه و ترس از ابزارهای ضروری برای تحت کنترل داشتن فرد در فرقه است که با روش های مختلفی به اجراء در می آید.
شاید حس گناه به تنهایی مهم ترین اهرم عاطفی برای تولید تبعیت باشد. ایجاد حس گناه هویتی می تواند به صورت القای یک تفکر باشد، مانند اینکه من مطابق میل و معیار مورد نظرم نیستم. القای گناه اجتماعی نیز می تواند به صورت اشاعه افکاری مثل مردم از گرسنگی در حال مرگ هستند باشد، همه اینها می توانند از جانب فرقه های ویرانگر مورد بهره برداری و سوء استفاده قرار گیرند. به هر حال اکثر اعضای فرقه هیچ گاه تصور نمی کنند که با حس گناه و ترس در حال کنترل هستند. آنها اینطور برنامه ریزی شده اند که همیشه خود را مقصر بدانند. از این رو هر زمان که سر کرده نواقصشان را خاطرنشان کند، اعضاء با خشنودی و حس رضایت با او مواجه می شوند، زیرا یاد گرفته اند که در مقابل سر کرده و فرقه احساس گناه کنند و اشتباهات خود را در مقابل او اعتراف کنند.
وی ادامه می دهد: نیرومندترین تکنیک کنترل عاطفی ترس از کنار گذاشتن برنامه فکری فرقه است. اعضاء طوری تربیت شده اند که حتی تصور ترک گروه برایشان بسیار وحشتناک باشد. به آنها القا شده که اگرگروه را ترک کنند تنها و بی دفاع می شوند و تاریکی هولناکی در انتظارشان است. مثلاً دیوانه خواهند شد. به قتل خواهند رسید، معتاد به مواد مخدر خواهند شد، مرتکب عمل خودکشی می شوند و…. چنین مواردی به طور مرتب در داستان های واقعی سخنرانی ها یا از طریق شایعه پراکنی گفته می شود به این ترتیب تقریباً برای یک عضو تربیت دیده فرقه غیر ممکن می نماید که خارج از گروه بتواند امنیت و آرامش داشته باشد و راه را پیدا کند.
کارکرد این ترس و هراس برای فرقه جزئی از پروسه بازسازی ذهنی است برای اینکه فرد همچنان حلقه به گوش سر کرده و تشکیلات باشد.
استیون حسن روش های ایجاد ترس توسط فرقه ها برای ایجاد پیوند میان اعضاء را اینگونه بر می شمارد:
نخست خلق یک دشمن بیرونی: فرقه ها می گویند سازمان هایی که اقدام تعدیلی می کنند دشمن شما هستند. چون درصدد صدد به زندان انداختن یا جلوگیری از کار شما هستند. اعضای خارج شده فرقه که می خواهند شما را از فرقه خارج کنند برنامه زداها، خانواده و کسانی که می خواهند مانع فعالیت شما در فرقه شوند ….. از جمله جمله این دشمنان هستند.
دوم ترس از که کشف و تنبیه از جانب تشکیلات: ایجاد ترس از اینکه اگر اگر نتوانی کارَت را به نحو احسن انجام دهی، تنبیه خواهی شد، یا فرصت شدن فعالیت و رشد در رده هـای بالای تشکیلات از تو گرفته می شود و یا اینکه در صورت جدا شدن از فرقه، دچار مشکلات، آسیب ها و نفرین خواهی شد و……
سرکردگان از “تعادل افراد” افراد جلوگیری به عمل می آورند. سوء استفاده از تکنیک های تشویق و تنبیه در فرآیند بازسازی سازی رفتاری، حس وابستگی و فرو ریختن را در فرد قوی می کند.
سؤال این است که چرا باید در فرقه اینگونه عزت نفس افراد لگدمال شود؟ چرا باید بر عشق و احساسات آنها هیچ عقل و منطقی حاکم نباشد؟ و… و … پرسش هایی از این دست ما را به درک حقیقت و ماهیت مخرب فرقه ها هدایت خواهد کرد.