فرقه پژوهی: آنچه که در حال حاضرمی توان شاهد آن بود، سیلی از تبلیغات شبکه های ماهواره ای مسیحیت تبشیری، درمورد صلح و انسان دوستی است. شبکه هایی که با هزینه های بسیار گزاف تاسیس شده و شبانه روز برای انحراف فکری وعقیدتی مخاطبین خود می کوشند.
یکی از مهم ترین مسائل جوامع بشری، مسئله جنگ و درگیری بوده است. از دیرباز تا کنون هر انسانی یا به عبارت بهتر هر عاقلی بدون اینکه خودش بخواهد درگیر جنگ یا صلح بوده است. در این میان که مردم دنیا از جنگ خسته می شده اند افرادی بوده اند که از این حس بشردوستی و صلح جویی، در جهت اهداف شوم خود بهره مند شوند. مسیحیت تخریبی صهیونیستی نیز، در عین حالیکه تفکرات خشونت آمیز و جنگ طلبانه دارد، شیپوری از تبلیغات را در دست گرفته است و دائما فریاد می زند که مخالف جنگ است و سلاحی غیر از کلام خدا ندارد!
این افراد با «جنگجویان دعا» خواندن خویش، ادعا می کنند سلاح جنگی ما فقط و فقط دعا است و به هیچ عنوان ما درگیر جنگ و کشتار نمی شویم. گذشته از این ادعای پوچ و تو خالی، و شواهد فراوانی که از خشونت ها و حمایت از خشونت طلب ها، از مسیحیت صهیونیستی دیده شده است، اکنون به این نکته خواهیم پرداخت که آیا واقعا عقیده مسیحیت نسبت به جنگ و کشتار کاملا منفی است؟ آیا عدم وقوع جنگ در هرشرایطی از آموزه های کتاب مقدس می باشد؟ اگر کسی مسیحی باشد به هیچ عنوان درگیر جنگ نخواهد شد؟
در این راستا به بررسی آراء و اقوال الاهیدانان بزرگ مسیحی خواهیم پرداخت تا نظرات علمای مسیحیت در مورد جنگ را جویا شویم .
نظرات الاهیدانان مسیحی
در کتاب مقدس کلیسا نیز اصل مسئله جنگ و جهاد را به عنوان یک امر ضروری پذیرفته است. الکساندر هیلز[1] در مجموعه الاهیات خود می گوید :
«دست زدن به جنگی عادلانه طبق قانون الهى و دستور پادشاهان و فرمانروایان زمین مجاز است انسان بر اساس اقتدار حالت ذهن، نیت، وضعیت استحقاق و علت، بین جنگ عادلانه و غیر عادلانه تمیز دهد. اقتدار و حالت ذهنی مربوط به شخصی است که اعلام جنگ می کند؛ نیت و وضعیت هم مربوط به شخصی است که می جنگد؛ استحقاق و شایستگی مربوط به کسی است که با او می جنگند، علت نیز مربوط به شخصی است که جنگ به خاطر او انجام می شود»[2]
آگوستین بیان می دارد «کسانی که مایلند با جنگیدن یا فرماندهی جنگ فضایل جنگی خویش را به نمایش بگذارند با نیت کسب صلح می جنگند در نتیجه غایت مطلوب جنگ، صلح است؛ لیکن هیچ کس از طریق صلح دنبال جنگ نیست» [3]
پاپ اوربان دوم نیز در کلرمونت هنگام اعلام اولین جنگ صلیبی در سخنرانی مشهوری گفت: راه سرزمین مقدس را پیش گیرید؛ آن سرزمین را از چنگ امت شرور بیرون آورید و تحت سلطه و انقیاد خویش در آورید. خداوند مالکیت آن سرزمین را در اختیار بنی اسرائیل قرار داده بود … بیت المقدس مرکز زمین است … این سرزمین مقدس در جستجو و آرزوی آزادی است و پیوسته کمک و یاری شما را طلب می کند … بنابراین برای آمرزش گناهان خویش هم که شده راه این سفر را در پیش گیرید و از شکوه و عظمت پایان ناپذیر ملکوت آسمان خاطر جمع باشید.[4]
کلیسای کاتولیک در کنفرانس ملی استفان کاتولیک در سوم مه ۱۹۸۳ اعلامیه ای صادر کرد که به نام اعلامیه «چالش صلح» شناخته شد. در این اعلامیه درباره دلیل عادلانه جنگ آمده است :
علت عادلانه جنگ فقط وقتی مجاز است که برای مواجهه با یک خطر قطعی و مطمئن باشد، از جمله حمایت از زندگی بیگناهان، حفظ شرایط لازم برای یک زندگی معقول انسانی و کسب حقوق اساسی بشر.
مقام ذی صلاح: اعلان جنگ فقط می تواند از ناحیه مسئولان نظم عمومی باشد و نه گروه ها و افراد خصوصی.
عدالت تطبیقی[5]: عدالت مقایسه ای یا تطبیقی بر این نکته تأکید می ورزد که هیچ کشوری نباید چنان عمل کند که گویی عدالت مطلق به جانب اوست. هر یک از طرفین جنگ و مخاصمه باید حدود و ثغور علت عادلانه خویش را تشخیص دهند و متوجه پیامد ضروری آن باشند که برای پیگیری اهداف عادلانه خود فقط حق دارند از ابزار و وسایل محدودی استفاده کنند.
نیت صحیح برای ورود به جنگ مربوط به دلیل درست برای اقامه جنگ است در خلال منازعه قصد و نیت صحیح به معنای پیگیری امر صلح و آشتی و اجتناب از اقدامات تخریبی غیر ضروری یا تحمیل شرایط غیر منطقی است.
احتمال موفقیت: جلوگیری از توسل غیر منطقی به زور یا مقاومت نومیدانه در زمانی است که حاصل این دو کار به وضوح نامتناسب با هزینه های جنگ یا به کلی بیهوده باشد.
اصل تناسب و به اندازه بودن: باید صدمات و لطمات یا هزینه هایی که جنگ به انسان تحمیل می کند با منافع و خیرات حاصل از سلاح به دست گرفتن متناسب باشد.[6]
جنگ دفاعی
الاهیدانان مسیحی دفاع در برابر تجاوز دشمن را ضروری می دانند؛ از جمله ریموند پنافورت[7] در کتاب جامع در باب موارد توبه معتقد است هرکس قانوناً اجازه دارد زور را با زور دفع کند به طور مستقیم و بی واسطه و با ملایمت و اعتدال، یک دفاع خالی از نکوهش.[8]
جان لاک[9] نیز معتقد است این مطابق عقل و منطق و عدالت است که انسان حق داشته باشد کسی را که وی را تهدید به نابودی کرده هلاک کند؛ زیرا به واسطه قانون، طبیعت وجود انسان باید حتی الامکان از خطر محفوظ بماند. زمانی که حفظ و صیانت از همگان مقدور نیست، سلامتی و امنیت افراد بیگناه باید مرجح دانسته شود.[10]
جنگ تهاجمی
جنگ تهاجمی با کفار نیز می تواند مشروع باشد. از جمله پاپ نیکلاس [11]خطاب به ارتش فرانسویان می گوید هرکس در جنگ علیه کفاربمیرد، شایسته ملکوت آسمانی است![12] پاپ لئوی چهارم خطاب به لشکر فرانسه می گوید بدون هیچ ترس و وحشتی با دشمنان این ایمان مقدس و مرتدان پیرو ادیان دیگر با تمام توان بجنگید، هر کدام از برای حقیقت ایمان و نجات و آزادی کشور و دفاع از مسیحیان مرده است، بنابراین چنین شخصی از پاداش آسمانی برخوردار خواهد شد.[13]
ساکسو تاریخ نگاری دانمارکی در حدود سال ۱۲۰۰ میلادی می نویسد پاپ آگونیوس زمانی که متوجه موج شرک علیه کلیسا شد رساله هایی به تمام اروپا فرستاد و از مؤمنان خواست تا با تمام دشمنان ایمان که در نزدیکی آنها زندگی می کنند مبارزه کنند.[14]
نتیجه گیری
درنتیجه با قاطعیت هرچه تمام تر می توان گفت، با تفاسیری که الاهیدانان مسیحیت از جنگ، چه دفاعی و چه تهاجمی ارائه داده اند، دین مسیحیت کنونی، با تکیه بر کتاب مقدس، کاملا موافق جنگ و جهاد بوده و در طول تاریخ این آموزه را جامه ی عمل پوشانده است. این درحالیست که مسیحیت صهیونیستی با ادعای غیر کتاب مقدسی، درحال فریب و گمراه کردن مخاطبین خود می باشد. البته بر محققین پوشیده نیست که این آموزه ها از جانب کشیشان صهیونیستی درجهت خشن نشان دادن اسلام و حکومت های اسلامی به مسلمانان، به کار برده می شود تا تعصب و غیرت ایشان را نسبت به دفاع از حقوق خود در برابر تهاجم استعمار، ازبین ببرند و آنها را خلع سلام نمایند تا بهتر بتوانند با سیاست های استعماری خود کشورها را چپاول نمایند. در حقیقت شعار صلح طلبی مسیحیت تبشیری صهیونیستی، فریبی برای برای به عقب راندن اسلام و مسلمانان از طریق فشارهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی و با پوشش مذاکره و صلح طلبی است که اگر طرف مقابل زیر بار فشار نرفت با فشار نظامی، طرف مقابل خلع سلاح شده را مجبور به تسلیم نمایند. نمونه آن کارنامه جبهه غربی- عبری در فلسطین اشغالی برای نابودی مردم و کشور فلسطین می باشد.
[1] Alexander of Hales ۱۲۴۵ – ۱۱۸۵ یک دانشمند انگلیسی بود که در ۵۰ سالگی ضمن کسب کرسی استادی الاهیات در دانشگاه پاریس به فرقه فرانسیسکن ها وارد شد وی معلم متکلمان برجسته فرانسیسکن شد و به همین دلیل اغلب وی را بنیانگذار مکتب کلامی فرانسیسکنها می دانند وی یکی از اولین متکلمانی بود که در غرب لاتین به بحث پیرامون ابعاد اخلاقی جنگ پرداخت.
[2] رایشبرگ اخلاق ،جنگ ص ۲۶۵
[3] . Augustine of Hippo, Political Writings, p. 150-153. . . Pope Urban II
[4] رایشبرگ اخلاق ،جنگ، ص۱۸۱-۱۸۲
[5] comparative justice
[6] رایشبرگ اخلاق ،جنگ، ص ۱۰۲۴-۱۰۲۷
[7] . .. Raymond of Penafort (۱۱۷۵ – ۱۲۷۵م) در نزدیکی بارسلون متولد و به سلسله وعاظ دومینیکن ها ملحق شد حقوقدان و سیاستمدار و قاضی مخصوص پاپ الکساندر چهارم و کشیش اعتراف گیرنده پادشاه جیمز آراگون بود.
[8] همان ص 239
[9] John Lock (۱۷۰۴ – ۱۶۳۲م) فیلسوف و پزشک مسیحی ،انگلیسی یکی از تأثیرگذارترین متفکران روشنگری است و معمولاً به عنوان پدر لیبرالیسم شناخته میشود. وی در دفاع از حاکمیت مردم و حق آنها در سرنگونی حکام و فرمانروایان خویش شهرت دارد. .
[10] همان ص 720
[11] . Pope Nicholas II از پاپ های کلیسای کاتولیک رم که از سال ۱۰۵۹ تا زمان مرگش ۱۰۶۱)م) پاپ بود. وی با تغییر قوانین گزینش ،پاپ انتخاب آن را به کاردینالها و استفان همه سرزمینهای مسیحی سپرد بدین ترتیب دست همه دارندگان اقتدار برون از حوزه کلیسا – حتی شهریاران – از شرکت داشتن در گزینش پاپ کوتاه شد .
[12] رایشبرگ اخلاق ،جنگ، ص۲۱۰
[13] . Saint Leo IV Pope از پاپهای کلیسای کاتولیک رم که از ۸۴۷ تا ۸۵۵ میلادی پاپ بود از او برای تعمیر کلیساهای رومی که در طول حمله اعراب به رم آسیب دیده بودند و همچنین برای سازماندهی و متحد کردن شهرهای ایتالیایی برای جنگیدن با اعراب در نبرد دریایی است یاد می شود.
[14] SCHMIDT the pope and the Baltic Crusade p 46