فرقه پژوهی
عوامل یهود: صهیونیسم مسیحی(مسیحیت تبشیری)
نهضت اصلاح دینی و ظهور جریان پروتستانتیسم در اروپا آغازگر تحولاتی در تاریخ غرب بود. چهرههایی چون لوتر و کالون قرائت جدیدی از کتاب مقدس و اعتقاد دینی عرضه داشتند که به کلّی با گذشته مسیحیت و فهم متعارف از دین و کتاب مقدس متفاوت بود. لوتر خود قبل از جریان اصلاح دینی و ظهور پروتستانتیسم، عمیقاً تحت تأثیر آموزههای فلسفی، کلامی و جهانبینی سنت یهود قرار داشت بهگونهای که به هنگام پژوهش در خصوص شخصیت وی بهعنوان مشهورترین چهرهی جریان و نهضت مذکور، با علاقهی زائدالوصف او به دین یهود و منابع عبرانی به مثابه سرچشمه حقیقی دیانت مسیح روبرو میشویم. بدینجهت میتوان گفت تأثیرپذیری لوتر و همفکران او از نظام فکری و الهیاتی عهد عتیق تدریجاً موجب ظهور تغییراتی بزرگ و همه جانبه در مفاهیم بنیادی کلیسای کاتولیک گردید. در نخستین مظاهر این دگرگونیها، «ربح» و «ربا» که در مسیحیت کاتولیک تحریم شده بود، در مسیحیت پروتستان مجاز شمرده شد و پس از آن با سرعت و همراه با توسعه پروتستانتیسم در اروپا گسترش یافت. بزرگداشت یهودیان، برتر دانستن قوم یهود، متعلق دانستن سرزمینهای فلسطین تحت عنوان ارض موعود و سرزمینهای وعده داده شده به قوم یهود از جانب خداوند از دیگر شاخصههای مذهب لوتری بود. لوتر در این ستایش و تمجید از به اصطلاح قوم برگزیده خداوند تا آنجا پیش رفت که شبههی یهودی بودن او در محافل مسیحی کاتولیک به صورت جدی مطرح شد. خود وی نیز با انتشار کتابی تحت عنوان عیسی مسیح یک یهودی زاده شد (۱۵۲۳)، به این شبهه بیش از پیش دامن زد. او در آن کتاب نوشت:
یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسر عموهای اویند، روی سخنم با کاتولیکهاست اگر از اینکه مرا کافر بنامند خسته شدهاند، بهتر است مرا یهودی بخوانند.
ستایش لوتر از یهودیان در شرایطی که کلیسای کاتولیک بهعنوان باور مسلط و مقتدر بر اعتقاداتی کاملاً ضدیهودی استوار بود، این شبهه را بهطور فزاینده مطرح میساخت که پروتستانتیسم، مسیحیتی است که بنیادها و شالودههای آن یهودی است و شاید این نظر به نحوی بیانگر پیدایی مسیحیت یهودی بود. هر چند که لوتر در سالهای پایانی عمر خود با نوشتن مطالبی علیه یهودیان توانست به نوعی نام خود را به عنوان یک ضدیهودی در تاریخ رسمی ثبت نماید اما این اقدام لوتر نیز نتوانست بدبینی به وجود آمده را برطرف کند.
در واقع باید گفت لوتر بعد از پولس طرسوسی پایهگذار دومین دگرگونی بزرگ در مسیحیت تلقی میگردد. باید یادآور شویم که لوتر همچون پولس – یعنی تعبیهکننده تثلیث در مسیحیت – عمیقاً تحت نفوذ دین عبرانی قرار داشت. میدانیم که او یهودیای بود که نام حقیقیاش شائول بود و قبل از گرایش به مسیحیت، مطالعات و تحقیقات مبسوطی بر کتب کابالا یعنی منبع «باطنیگرایی عبرانی» انجام داده بود.
نکتهی جالب توجه دیگر در این رابطه، حمایت و زمینهسازی توسعه و ترویج پروتستانتیسم توسط یهودیان اروپا بود. به نظر میرسد که یهودیان با حمایت از پروتستانتیسم درصدد تحقیق دو هدف راهبردی خود بودند:
اول اینکه کلیسای کاتولیک، یعنی کانون بزرگ خصومت و دشمنی علیه خود را از حجیت و اعتبار خود ساقط کنند؛
دوم اینکه جهانبینی و اعتقادات قومی – دینی خود را در شکل و شمایلی جدید عرضه نموده و روند یهودیسازی اساس تمدن سدههای میانه و در ادامه آن سدههای جدید اروپا را فراهم سازند؛
که البته به هر دو هدف خود نیز نائل آمدند. در این زمینه نقش برخی فرقههای نوپدید و برآمده از مذهب لوتری بسیار حائز اهمیت است و برای نمونه باید از فرقهی پیوریتن (Puritans) (یا پارسایان) در انگلستان پس از دوره جدید نام ببریم.
به طور مشخص تحول باور مسیحی – یهودی و تبدیل آن به مسیحیت صهیونیستی به عنوان مکتب پروتستانها در قرن میانه توسط فرقه مذکور صورت پذیرفت. در دائرهالمعارف یهود پیوریتانیزم چنین معرفی شده است:
«پیوریتانیزم که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماماً منطبق با تورات است، به عنوان یهودیگری انگلیسی نامیده میشود.»
این فرقه پروتستان که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماماً منطبق با تورات بود و به عنوان یهودیگری انگلیسی شناخته میشد، توسط فردی از پیروان مذهب کالون، به نام ویلیام تیندل پایهگذاری شده و در اروپا گسترش یافته بود و خود شاخهای از کالونیسم به حساب میآمد.
پیوریتانیزم نیز همانند یهودیت حامل فلسفهای دنیامحور و نه آخرتگرا بود. این آیین در قوام و قدرتگرفتن سرمایهداری جدید نیز نقش کلیدی ایفا کرد. این مذهب هوادار یهود، ثروت را به عنوان یکی از شاخصهای تعیین کننده تلقی نمود و از پیدایی و قدرتگرفتن نظام سرمایهداری و شکلگیری رژیم پارلمانی حمایت به عمل آورد. پیوریتانیزم همچنین به شکلگیری و نضج پروتستانتیسم لیبرال نیز مدد رسانده بود. وابستگی پیوریتانیزم به یهودیت در حدی بود که از تمامی دیگر مذاهب پروتستان در این رابطه پیشی گرفته بود و حقیقتاً هم پیوریتانیزم، «یهودیگری انگلیسی» بود و در عین حالی که مذهبی یهودی نبود، ولی صفت یهودیشده را کسب کرده بود. نخستین جلوههای پدیدهی مسیحیت صهیونیستی از همین نقطه آغاز میشود و در دههها و سدههای بعد در قالب یک جریان سیاسی مقتدر و با نفوذ در سطح اروپا و به ویژه آمریکا نقشآفرینی میکند.
از لحاظ تاریخی، با سرنگونی پادشاه انگلیس توسط کرامول – که خود از پیروان فرقه پارسایان بود – و قدرت گرفتن پیوریتنها و بازگشت یهودیان به انگلستان، مبانی و شالودههای مسیحیت صهیونیستی به طور فوقالعادهای تحکیم شد، چرا که با قدرتگرفتن تفکر این فرقه در انگلیس و متعاقب آن آمریکا و شمال اروپا، مطالعات توراتی گسترش یافته و توجه فوقالعادهای به زبان عبری نشان داده شد. کاربرد زبان عبرانی تا آنجایی پیش رفت که تقاضاهایی مبنی بر مبنا قرار گرفتن تورات برای قانون اساسی کشورها مطرح گردید. اینگونه علاقه نشان دادن پیوریتنها نسبت به تورات، بالطبع موجب حیرت زیاد یهودیان نیز شده بود. نتیجه آن شد که با پذیرش کلیت تورات، عدم پذیرش یهودیان به عنوان قوم برگزیده که دائماً مورد تمجید و ستایش تورات بود امری غیرممکن مینمود. اگر چه بعد از کرامول اصحاب فرقه مذکور قدرت و اقتدار خود را از دست دادند، اما بر فرهنگ و سنت انگلیسی اثرات عمیقی از خود بر جای نهادند به گونهای که در مستعمرهسازی دنیای جدید نقش پیشتاز را داشتند. فرهنگ آمریکا نیز از پیوریتنها تأثیر پذیرفته بود و امروزه بنیادگراها و پروتستانهای انجیلی در آمریکا را میتوان ادامه سنت پیوریتن قلمداد کرد و حتی گفته میشود که سیاست خارجی فعلی آمریکا تأثیرات عمیقی از این سنت را در خود نشان میدهد. آنچه در این میان قابل توجه است ارتباط این سنت دینی و یهودیت است.
از زمره نمودهای نزدیک شدن سنت پیوریتن و سنت یهودی آن است که آنان خصوصاً قانون و قواعد توراتی را با دقت و وسواس به کار میبستند و به پولس نیز که واضع آموزهی مسیحی اسرائیل جدید بود علاقه نشان میدادند. آنها ضمن همانندانگاری خود با یهودیان مذکور در تورات، برای خود هویت جدیدی کسب کردند و بر فرزندان خود نامهای یهودی مثل «ساموئل»، «آموس»، «سارا» و یا «جودیت» میگذاشتند. آنان همچنین حمایتهای ویژه و همهجانبه از یهودیان زمان خود به عمل میآوردند. در آن زمان در انگلستان هیچ یهودی وجود نداشت، چرا که پادشاه انگلستان در قرن سیزدهم به اتهام «رباخواری و استثمار مردم» تمامی یهودیان را از کشور خود اخراج نموده بود؛ اما یهودیان خواستار بازگشت به انگلستان بودند، چرا که در کتاب مقدس آنها این ادّعا وجود داشت که قبل از آمدن حضرت مسیح (ع) آنها باید در تمامی دنیا منتشر میشدند. پیوریتنها که احترام فوقالعادهای برای تورات قائل بودند، در راستای تحقق این پیشگویی تورات از یهودیان، به مثابه قوم برگزیده در راستای تحقق مذکور با هیجان و اراده گسترده حمایت به عمل آوردند.
حاصل آنکه قدرت یافتن مذهب پارسایان موجب پدیدآمدن دیدگاه جدیدی نسبت به یهودیان گردید. با گسترش کالونیسم نیز یهودیان مورد علاقه و احترام پیروان آن قرار گرفتند، چرا که آنها بر مبنای الهیات مذهب یاد شده، حافظان فرهنگ و زبان تورات بودند. لذا بر اساس اعتقادات پیوریتنها، یهودیان باید قبل از بازگشت مجدد مسیح به سرزمینهای مقدس بازمیگشتند و قولی که در «حمایت از صهیونیسم» از سوی پیوریتنها داده شده بود به واقع هم عملی گردید.
در قرن بیستم رهبران صهیونیسم که برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین در جستجوی کمک و یاری بودند، بزرگترین حمایت و یاری را از «مسیحی – صهیونیستهای» آینده و کلیساهای بنیادگرای پروتستان که در اصل ادامه پیوریتنها بودند، دریافت داشتند؛ بدین ترتیب که بر مبنای تصمیم اتخاذ شده در خصوص حمایت سیاسی لورد بالفور از تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین، بیش از آنکه یک برآورد سیاسی باشد، مبتنی بر باورها و اعتقاداتی بود که بر مبنای آن سرزمینهای مقدس از جانب خداوند در اختیار یهودیان گذاشته شده بود و به آنها تعلق داشت! اگر امروزه شاهد توسعهطلبی، اشغال سرزمینها و حتی کشتار ساکنان اصلی سرزمین فلسطین به دست اقلیتی افراطی و خشونتطلب، یعنی دولت صهیونیستی هستیم؛ و اگر مجامع و نهادهای بینالمللی و نظامهای حقوق بشر قادر به جلوگیری از این پدیده ناهنجار و ضد بشری نیستند، دقیقاً به دلیل همسویی زمینههای تاریخی با اراده سیاسی استعمار در دوره مدرن است.
منبع:
حسین کلباسی اشتری (۱۳۸۸)، هزارهگرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول. https://jscenter.ir