خوی اقطاب؛ بررسی شاخص‌های سرکرده فرقه‌های درویشی

فاطمه الهی| یکی از مهم‌ترین شاخص‌های فرقه‌های انحرافی، وجود سرکرده (در رأس هرم) تشکیلات فرقه‌ای است. این فرد که اغلب با صفاتی چون «کاریزما»، «زیرکی»، «خودانتصابی»، «جاه‌طلبی» و نظایر آن، توصیف می‌شود. نقش مهمی در فرقه داشته و یکی از پایه‌های اصلی شکل‌گیری فرقه می‌باشد، به‌گونه‌ای که حیات و تداوم برخی فرق به سرکرده‌شان وابسته بوده و با مرگ یا کناره‌گیری وی، جریان از هم پاشیده است.

این مسئله، در خصوص برخی فرقه‌های عرفان‌بنیان و مدعی طریقت بسیار ملموس‌تر است؛ چرا که در این نوع فرق سرکرده که با عناوینی چون «قطب»، «پیر»، «مراد»، «مرشد» و… خوانده می‌شود و به اصطلاح جلوه تمام‌نمای عرفان و عارف تلقی می‌گردد که باید از مریدان دستگیری نموده راه سیر و سلوک را به ایشان بنماید.

البته بوده و هستند عارفان راستین و اولیای الهی که ذیل احکام و دستورات غنی اسلام، شاگردانی انگشت‌شمار در مسیر طریقت و عرفان ناب اسلامی، پرورش داده و تقدیم اجتماع نموده‌اند. اما باید حساب این سالکان را از دکان‌داران و دنیاطلبان خرقه‌پوش جدا کرد.

شاید یکی از بهترین راه‌های تمیز این دو جرگه و تشخیص جنس ناب از بدلی، توجه به برخی ویژگی‌ها و صفات مشترک در عارف‌نمایان باشد که از قضا با بسیاری از شاخص‌های عرضه شده برای شناخت سرکردگان فرق انحرافی مطابقت دارد و خود سندی است، بر بطلان مدعای آن‌ها.

بر این اساس، در این نوشتار بر آنیم تا موضوع مورد اشاره را به اختصار از رهگذر بررسی ویژگی‌ها و خوی اقطاب فرق درویشی مورد بررسی و تبیین قرار دهیم. یکی از نتایج این بررسی، می‌تواند ارائه الگویی در شناخت تحول ماهوی و غلبه تمایلات این جهانی بر وجه عرفانی مورد ادعای این دست فرق باشد.

شاخص‌های سرکرده‌های فرق

«مارگارت تالر سینگر» محقق فرقه‌های انحرافی در کتاب «فرقه‌ها در میان ما»، هنگام اشاره به ویژگی‌های سرکرده فرقه می‌نویسند: «هر فرقه آینه‌ای است، منعکس‌کننده درون رهبر فرقه. رهبر هیچ محدودیتی برای خود قائل نیست. وی می‌تواند رؤیاها و تمایلاتش را در جهانی که پیرامون خود به وجود می‌آورد، زنده کند.

او افراد را به‌سمتی هدایت می‌کند که خواسته‌هایش را برآورده سازند. او می‌تواند جهان پیرامون خود را به جهان مطلوب خویش مبدل نماید. ذهنیات شخصی رهبر فرقه بانی نظامی است که او وارد عمل می‌کند. هیچ بازخوردی وجود ندارد و هیچ انتقادی مجاز نیست. وقتی سرکرده پیروانش را وادار به اطاعت می‌کند، می‌تواند قدرت نامحدودی تجربه نماید و آن‌ها را به انجام هر کاری وادارد.

در فرقه، رهبر به‌عنوان تنها فردی شناخته می‌شود که شایسته احترام، پیروی و پرستش است. در فرقه‌ها افراد می‌آموزند، اگر مطیع رهبر نباشند، به رستگاری، خدا، سلامت روانی یا حقوق سیاسی نخواهند رسید.»[1]

«اعتراف گیری از پیروان»، «اعمال تعالیم بر اعضا»، «عملکرد سوءاستفاده‌گرانه»، «استفاده از تکنیک‌های مغزشویی»، «ادعای برخورداری از علوم مقدس»، «تقدس‌گرایی»، «خود کامگی و برگزیده‌بودن»، «القای پست بودن بیرونی‌ها»، نیز از جمله مواردی است که سینگر در خصوص نحوه عملکرد رهبران فرقه‌ها مورد اشاره قرار داده است.[2]

استیون حسن دیگر پژوهشگر و نویسنده کتاب «گستن بندها» ذیل عنوان «رهبران فرقه‌های خودکامه» می‌نویسد:

«اساساً فرقه مخرب، گروهی خودکامه است که توسط یک شخص یا گروهی از افراد اداره می‌شود که کنترل کامل بر همه چیز دارند. رهبران فرقه‌ای کاریزماتیک، اغلب ادعاهای افراطی از الوهیت یا سایر قدرت‌های جهانی برای اعمال نفوذ خود بر اعضا می‌کنند.

یک گروه زمانی مخرب می‌شود که رهبر آن به‌طور فعال از قدرت خود برای فریب اعضا، چپاول آنان، سلب آزادی فردی و اراده‌شان استفاده می‌کند. رهبران گروه‌های متعدد ادعا می‌کنند، این اراده خداوند است که پیروان از آنان پیروی کنند.»[3]

«رهبران فرقه‌ای کاریزماتیک، تشنه قدرت و پول و جاه‌طلبی بوده و مشتاقند افراد را به‌سوی برده‌داری روانی، جذب و مغزشویی کنند.»[4]

وی همچنین با اشاره به نقش ساختار هرمی فرقه‌ها در پیشبرد اهداف سرکردگان می‌گوید: «ساختار هرمی فرقه‌ها به رهبران اجازه می‌دهد تا سیستم محدودکننده خود را به صورت تشویق و تنبیه بر رفتار اعضا اعمال کنند. اطاعت کرد و رفتار مناسب با ستایش در جمع مورد تشویق قرار می‌گیرد. در حالی که عدم اطاعت با رفتار نامناسب، انتقاد، تحقیر با سپردن کارهای پست، مورد تنبیه قرار می‌گیرد»[5]

تلاش برای کنترل کامل رفتار، افکار، اطلاعات و عواطف، اعضا را مطلوب سرکردگان معرفی می‌نماید.[6]

با عنایت به مطالب فوق چند شاخص و ویژگی مشترک از خصایص سرکردگان فرق مخرب استخراج گردیده و خوی اقطاب فرق درویشی بر اساس آن مورد استدلال قرار می‌گیرد:

  • ادعای الوهیت و برخورداری از علم لدنی
  • خودکامگی و برگزیده بودن
  • استثمار مادی و معنوی پیروان
  • شهوت قدرت (جاه‌طلبی)
  • دشمنی با بیرون‌ ها (نظریه ما در برابر دیگران)
  • مدعی تعالیم و دانش ویژه و اعمال آن پیروان
«سر و ته یک کرباس» اشتراکات اقطاب

پس از آشنایی مختصر با شاخص‌ها و ویژگی‌های سرکردگان فرق انحرافی و یافتن معیاری برای سنجش، اینک به اصل موضوع یعنی بررسی تطابق این خصایص با رفتارهای اقطاب فرق درویشی می‌پردازیم. بدین منظور و با توجه به شهره بودن برخی فرق درویشی از نظر شمار مریدان و تحرکات فرقه‌ای در اینجا چند فرقه به‌عنوان نمونه و مصادیق بررسی مورد اشاره قرار می‌گیرند:

  • مکتب نور علی الهی
  • فرقه نوربخشیه
  • فرقه ذهبیه
  • فرقه اویسیه شاه مقصودی
  • شاخه آقاخانیه فرقه اسماعیلیه[7]

بررسی و تطابق شاخص‌ها مستلزم ذکر مصادیقی از رفتارهای اقطاب فرقه‌های مذکور است تا هر چه بیشتر عیان و ملموس گردد. بدیهی است، میزان این شاخص‌ها در اقطاب مختلف متغیر بوده و در نوسان است و شاید بتوان برای هر قطب یک صفت را به‌عنوان ویژگی شاخص لحاظ نمود. نکته مهم اصل مشترک بودن آن‌ها در برخورداری از این ویژگی هاست که نمایانگر بطلان ادعاهایشان می‌باشد.

ادعای الوهیت و برگزیده بودن اقطاب

یکی از خصایص مشترک اقطاب فرق، الوهیت و برگزیده بودن است و با توجه به ادعای سیر و سلوک و تأکید رهبران بر «طریقت»، چربیدن این صفت بر سایر ویژگی‌ها طبیعی به‌نظر رسیده و راه را برای عرض‌اندام اقطاب و تحقق اهدافشان می‌گشاید.

این ویژگی بارها در کلام اقطاب و مشایخ و مأذونین مورد اشاره قرار گرفته و بر لزوم پیروی تام مریدان از قطب وقت که «ولی» می‌خوانندش تأکید گردیده است. برای مثال در سایت مجذوبان نور می‌خوانیم:

«… اما منظور از ادب در درویشی رفتار و گفتار پسندیده‌ای است، مطابق با میل «ولی» که ضامن و حافظ نظم و اخلاق و جوشش محبت و اخوت در بین درویشان باشد و رعایت آن واجب است.

مولانا گفت: به اجمال ترا بگویم، شیخی را شیخ کامل گویند که از خود نیست شده و در «ولی» هستی یافته است و قبل از مرگ در عشق او مرده است و ظاهرش و باطنش تحت فرمان و میل ولی ست… ای فقیر! بدان که در طریقت هر زمان یک بزرگ بیشتر وجود ندارد و او قطب و ولی وقت است و هر کس خود را بزرگ داند، کوچک است.»[8]

انتشار بیانیه‌های لازم‌الاجرای قطب، مکتوب نمودن عین عبارات سخنرانی‌های رهبران فرق درویشی، ساخت اماکن زیارتی بر مقبره اقطاب، لزوم سجده بر قطب به عنوان لوازم تشرف به درویشی‌گری در گذشته نیز از دیگر مصادیق این جلوه می‌باشد.

ادعای برخورداری از علم لدنی را آنجا می‌توان مشاهده کرد که برخی اقطاب یک‌شبه و بدون طی مراحل طریقتی مرسوم در فرق درویشی، جانشین قطب قبلی شده و مسئولیت دستگیری و سلوک مریدان را عهده‌دار گردیده‌اند.

در خود کامگی اقطاب همین بس که هیچ گونه انتقاد درون فرقه‌ای و بیرونی را برنتابیده و با واکنش‌های بعضاً شدید همراه ساخته‌اند. مصداقش طرد «کیوانعلی قزوینی» از مشایخ و بزرگان فرقه گنابادی یا هجمه رسانه‌ای این فرقه به دستور قطب به منتقدان فرقه در خارج است که از جهاتی یادآور نظریه ما در برابر آن‌ها نیز می‌باشد.

ثروت‌اندوزی و زندگی اشراف‌مآبانه اقطاب و نزدیکانشان را هم باید مصداقی دانست، از شهوت قدرت و جاه‌طلبی که با درویش مسلکی مورد ادعایشان فرسنگ‌ها فاصله دارد.

استثمار فکری مریدان نیز با تأکیدات مکرر بر لزوم تبعیت بی‌چون و چرا از قطب محقق می‌گردد. دریافت عشریه هدایا، نذورات و آداب و رسوم خاص تشرف همراه با اعطای هدایای مادی هم نمودی است، از بهره کشی مادی مریدان توسط اقطاب فرق درویشی.

پدر و پسری خودرأی

یکی از شاخص‌های فرقه مکتب نور علی الهی و اساس شکل‌گیری و انشعابش از اهل حق خودرأیی و شهوت قدرت «نور علی الهی» است که به پسر و جانشینش «بهرام» نیز به ارث رسیده است.

گردآوری کتاب «آثار الحق» از اقوال و سخنان نور علی الهی توسط پسرش و معیار عمل قرار دادن آن برای مریدان، مصداق خوبی از تلاش برای بزرگ‌نمایی و تقدس بخشی به سرکرده است که خوی جاه‌طلبی و ادعای برگزیده بودنش را ارضا می‌کند.

ادعاهای مطرح شده در این کتاب از ارتباط نور علی الهی با ملائک و انبیاء و اولیای الهی در قالب خاطرات دوران کودکی و کرامات، نمایانگر شاخص الوهیت‌گرایی وی است.

بیان موارد متعددی از خشونت‌های کلامی و حتی فیزیکی پدر در حق مریدان با پوشش تربیت و پرورش در مسیر سلوک الهی و لزوم پایبندی و سرسپردگی محض به او نیز استثمار فکری و فیزیکی پیروان را تداعی می‌کند.

این خوی نور علی به فرزندش هم منتقل شده و دستورهای بهرام برای نابودی و ترور منتقدان بیرونی و درونی از همین ژن پدری نشات می‌گیرد که در عین حال دشمنی با بیرونی‌ها را نیز عیان می‌سازد.

تمرکز بهرام بر دانش پزشکی و ادعای خلق روش‌های نوین برای عرفان بر مبنای فیزیک بدنی مصداق خوبی برای ویژگی برخورداری از تعالیم خاص سرکردگان است.

شهوت قدرت قطب اویسیه

شاید بتوان مهم‌ترین خصلت قطب کنونی اویسیه را طمع قدرت و تلاش برای جهانی ساختن حس رهبری و جاه‌طلبی خود دانست. تمرکز فرقه بر تأسیس و فعالیت نهادهایی چون انجمن بین‌المللی تصوف و ساخت خانقاه‌ها در سراسر دنیا در همین راستا قابل ارزیابی است.

«نادر عنقاء» قطب فرقه، یک خصلت بارز دیگر هم دارد و آن ادعای تعالیم و دانش ویژه برای معنویت فارغ از دین و مذهب است که از ترکیب مدیتیش و یوگا با آداب مرید و مرادی در خانقاه و عرضه معجونی التقاطی نمود یافته است.

تمرکز وی بر کسب درآمد و توسعه تشکیلاتی فرقه هم وجه دیگری از استثمار مادی خاموش مریدان و خوی جاه‌طلبانه عنقاست.

نظریه ما در برابر بیرونی‌ها نیز به‌صورت خزنده و طی تعلیمات کتب و کلاس‌های آموزشی اعمال می‌گردد.

تقدم اقطاب و برگزیده بودنشان هم با «خرقه» معروفی که مدعی تقدس و ارثیت آن از اولیای الهی هستند، به مریدان القا می‌شود. شجره‌نویسی و سلسله‌سازی نادر عنقا نیز در همین راستا قابل تحلیل است.

اقطاب نوربخشیه؛ مظهر کامل استثمار مریدان

مروری بر سابقه فرقه نوربخشیه و اقطاب آن روشنگر جاری بودن شهوت قدرت و استثمار و سوءاستفاده از مریدان است.

رقابت‌ها و کشمکش‌های بسیار بر سر جانشینی در فرقه (حدود ۲۱ نفر مدعی جانشینی «مونس علی شاه» شدند که از میان تمام رقیه «جواد نوربخش» با ترفند و نیرنگ‌های مختلف در نهایت موفق شد، عطش قدرت ‌واهی خود را با تکیه زدن بر کرسی قطبیت فرونشاند.

اهتمام وی بر توسعه تشکیلاتی فرقه در طول سال‌های زعامتش از تأسیس خانقاه‌های مختلف در داخل و خارج از کشور گرفته تا راه‌اندازی انتشارات و فعالیت رسانه‌ای، همه نشان از خصلت‌های جاه‌طلبانه و فزون‌خواهانه مشترک با سرکردگان فرق در وی دارد.

نوربخش ویژگی دیگری هم داشت که به‌سبب ناتوانی‌اش در کنترل ضربه زیادی هم از ناحیه آن متحمل شد و آن هم استثمار مریدان به‌معنای واقعی کلمه بود. این قطب داعیه‌دار عرفان و معنویت خود را مالک مریدان داشته و این باور را آنقدر پرورش داد که به خودش اجازه می‌دهد، به دخترکی معصوم و طالب سیر و سلوک تجاوز نماید. فاجعه‌ای که در نهایت خودکشی و مرگ این فرد را رقم زد.

تنها اندیشه‌ای خودکامه و شهوتی است که فرد را وامی‌دارد، در ردای عرفان و قامت به اصطلاح مراد دست به این جنایت غیر انسانی بزند. نوربخشیه را می‌توان از این بابت مظهر کاملی از بهره‌کشی فکری، مادی و جسمانی مریدان دانست که با وجود رسوایی قطبش در مورد مذکور هنوز هم به‌صورت غیرمستقیم این ترفند سوءاستفاده از مریدان، به‌ویژه زتان را برای تبلیغ (در مراسم دیگ‌جوش، حضور در مجامع بین‌المللی و…) به کار می‌گیرند.

ذهبیه؛ سوداگری و حزب گرایی

تمایلات تشکیلاتی و سوداگری در برخی اقطاب فرق درویشی به حدی بارز است که گاه با آن شاخص شناخته می‌شوند، مصداقش «فرقه ذهبیه» است که اقطابش با بر هم زدن ساختار تشکیلاتی و فعالیت گسترده در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی از مشی درویشی‌گری فاصله گرفته و رنگ و بوی «حزب» گرفته‌اند.

تمرکز اقطاب ذهبیه بر تأسیس کارخانه‌ها، تلاش برای نفوذ خزنده عناصر خویش در بدنه حکومت و دستگاه‌های تصمیم‌ساز و مقاومت‌های خشن و غیر قانونی برای توسعه خانقاه‌های فرقه، مصادیق بارز این خصلت در فرقه مذکور است.

بر این مسئله باید گرایش‌های سیاسی و سکولاریستی برخی اقطاب را افزود تا جایی که ردپای ارتباط با جریان‌هایی چون فراماسونری در خصوص بعضی از اقطاب اخیر – ذهبیه به چشم می‌خورد.

بی تردید این رویکردهای فکری با توجه به قواعد خاص مریدپروری مبنی بر سرسپردگی محض در برابر اقطاب که لازمه‌اش تجسم صورت قطب در هنگام عبادات است، نقش مهمی در استثمار اندیشه مریدان ایفا می‌کنند که از قضا، هدف اصلی اقطاب اغلب خودکامه درویشی می‌باشد.

اسماعیلیه و توهم ما در برابر دیگران

پیش‌تر اشاره شد که ادعای برخورداری از تعالیم ویژه و شعار «ما در برابر دیگران»، از اشتراکات سرکردگان فرق است که نمود زیادی در اقطاب فرقه‌های درویشی دارد. مصداق آشکار این شاخص را می‌توان در شاخه آقاخانیه فرقه اسماعیلیه مشاهده کرد.

ادعای خاص بودن و برتری در این فرقه به حدی است که اقطاب خود را «امام» خوانده و تعالیم ابداعی‌شان را به‌صورت کامل پیروی می‌کنند. اهتمام اقطاب فرقه در تربیت کودکان بر مبنای این تعالیم در مدارس مخصوص فرقه آقاختیه و انجام امور به اصطلاح عبادی در اماکنی خاص (جماعت‌خانه) در همین راستا قابل ارزیابی است.

جز این، فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی گسترده آقاخانیه در نقاط مختلف جهان و کوشش رهبر جریان برای مطرح نمودن خود در مجامع بین‌المللی، یادآور همان خوی قدرت‌طلبانه و خودبرتربین مشترک در میان سرکردگان فرقه‌هاست.

دنیاطلبانی در خرقه درویشی

بنا بر آنچه گذشته، بررسی اجمالی برخی شاخص‌های سرکردگان فرق انحرافی در خصوص اقطاب فرقه‌های درویشی نمایانگر تطابق و نمود این خصلت‌ها در اغلب آن‌هاست که برای درک ملموس‌تر این موضوع به مصادیقی از آن نیز اشاره گردید.

اکنون در مقام جمع بندی و نتیجه حاصل از این ارزیابی می‌توان چنین ابراز داشت که اشتراکات اقطاب درویشی و سرکردگان فرق انحرافی بیش از هر چیز به یک حقیقت اشاره دارد و آن تحول ماهوی اکثر فرق درویشی و دور شدن آنها از عرفان و تصوف ادعایی‌شان است.

غلبه گرایشهای این جهانی، شهوت قدرت‌طلبی و تمرکز بر مریدپروری، سرسپردگی محض در اقطاب فرق درویشی دو نتیجه مهم دارد:

نخست تشابه غایی فرق عرفان‌نمای درویشی با دیگر فرقه‌ها و جریان‌های سوداگر انحرافی است که نتیجه دوم یعنی نقض ادعای برتر بودن فرق درویشی از یکدیگر نیز از دل آن بیرون می‌آید؛ امری که حقیقت «انحراف» و «بطلان‌شان» را بطور کامل به منصه ظهور می‌گذارد.

[1]. سینگر مارگارت تالر فرقه ها در میان ما مترجم ابراهیم خدابنده، انتشارات دانشگاه

اصفهان، ۱۳۸۷، صص ۳۰۹-۳۰۸

[2]. همان، صص ۱۰۷- ۱۰۵

[3]. حسن، استیون، گسستن بندها، ترجمه ابراهیم خدابنده، تهران: جام جم، چاپ اول، ۱۳۹۲، ص ۲۹

[4]. همان، ص ۳۴

[5].  همان، صص ۵۶-۵۵

[6]. همان، صص ۵۶-۵۱

[7]. هر چند این فرقه از منظر سنخ‌شناسی با موارد پیشین تفاوت دارد، اما با توجه به روابط مرید و مرادی پنهان حاکم در آن و «امام» خواندن رهبران، دریافت عشریه، اهتمام به تعلیم خاص پیروا،ن فعالیت در اماکنی به اصطلاح مذهبی تحت عنوان جماعت‌خانه و… و نیز ریشه‌های سنتی‌اش برخاسته از دل تشیع شاید بتوان با کمی اغماض – از جهاتی آن – را با فرقه‌های درویشی عنوان شده در این نوشتار هم ردیف دانست.

[8]. سلسله مقالات ۴۰ شب با مولانا، نوشته ح.م عنصر گروهک افراطی مجذوبان نور، سایت مجذوبان نور، مهر ماه ۹۶

 

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.