نسبت دادن کلمات شخصیت های دینی به خود
توسل دیگر طائفه تصوف خانقاهی به مرکز علمی عالم اسلام در عصر غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشریف این است که کلمات بزرگان پرآوازه را درباره تائید خود بدانند و در نوشته ها یا گفته ها مطرح کنند و بگویند مصادق خارجی چنین کلام آن شخصیت ما هستیم در زمانی به لحاظی مجدد اسلام ناب محمدی، آیه الله العظمی حضرت امام خمینی قدس الله روحه العزیز بر زبان مبارکشان رفته بود که «ما اهل حق هستیم»، فوراً علی اللهیان کرمانشاه که خود را نزد مردم اهل حق معرفی کرده اند پرده هایی از کلام مبارک حضرت ایشان ساختند و بر شهر آویختند که امام امت اسلامی خود نیز از اهل حق است.
از این گونه حرکتها نیز از طایفه علی اللهی و صوفی زیاد دیده شده است.
یا از کلام حضرت ایشان این مقدار را برداشته اند «و من تو را ای برادر عزیز سفارش می کنم که به این عارفان و حکیمان که از شیعیان خالص علی بن ابی طالب و اولاد معصوم او هستند و در راه آنها قدم بر می دارند و به ولایت و دوستی آنان متمسک اند، گمان بد مبر و مبادا که درباره آنان سخنی ناپسند بگوئی و یا به آنچه درباره آنها گفته شده گوش فرا دهی، که می افتی به آنجا که باید بیافتی و تنها مطالعه کتاب آنها بدون اینکه به اهل اصطلاح مراجعه شود کافی نیست که از مقاصد آنها اطلاع یابی، زیرا هر قومی را زبانی مخصوص و هر طریقه ای را بیانی ویژه است»[1].
و یا به این که فرموده اند: «مثلاً تا شنیدی فلان حکیم یا عارف یا مرتاض خبری گفت که به سلیقه شما درست نمی آید و یا با ذائقه شما گوارا نیست، حمل بر باطل و خیال مکن، شاید آن مطلب منشاء ای داشته باشد از کتاب و سنت و عقل و شما به آن بر نخورده باشید چه فرق می کند که یک نفر فقیه یک فتوا بدهد از باب دیات، مثلاً که شما کمتر دیدید و شما بدون مراجعه به مدرکش رد کنید یا این که یک نفر سالک الی الله یا عارف بالله یک حرف بزند راجع به معارف الهیه شما بدون مراجعه به مدرکش او را رد کنید، سهل است…»[2]
و یا به قول ملاصدرا استناد می کنند که گفته است: «مبادا به بینش کوتاهت گمان بری که مقاصد و اصطلاحات و کلمات مرموز اکابر اهل عرفان خالی از برهان و از قبیل گزاف های تخمینی و تخیلات شعری است. این اکابر بیرون از چنین پنداری عدم تطبیق کلامشان بر قوانین صحیح برهانی و مقدمات حق حکمی، ناشی از تصور ناظران و قلت شعورشان به فهم کلمات آنان و ضعف احاطه ایشان بدان قوانین است وگرنه مرتبه مکاشفه آنان در افاده یقین فوق مرتبه براهین است، بلکه برهان در اشیائی که سبب دارند سبیل مشاهده است زیرا که…»[3]
و یا مدعی شده اند که مرحوم بحرالعلوم در ملاقات با نور علیشاه اصفهانی ملقب گردید و تغییری پیدا و تحیری عجیب حاصل شد که زبان از وصف آن عاجز است و خلاصه جنبه مرید و مرادی را فراهم آورده اند[4]. و یا به قول علامه طباطبائی(ره) استناد می کنند که فرموده اند «نسبت به برخی از متنسکین که به عنوان مقدس مآب شرع را دستاویز خود قرار داده و به عنوان حمایت از دین و ترویج شرع مبین تمام اصناف از اولیاء خدا را که با مراقبه و محاسبه سروکار داشته و احیاناً سجده های طولانی انجام می دادند به باد انتقاد گرفته و اول کارشان مذمت و نقد بعضی از بزرگان عرفان…»[5] و یا توسل به کلام استاد شهید مطهری نموده اند: «عرفا مانند سایر طبقات فرهنگی اسلامی و مانند غالب فرق اسلامی نسبت به اسلام نهایت خلوص نیت را داشته اند و هرگز نمی خواسته اند برضد اسلام مطلبی گفته و آورده باشند، ممکن است اشتباهاتی داشته باشند. هم چنان که سایر طبقات فرهنگی مثل متکلمین، فلاسفه، مفسرین، فقها اشتباهاتی داشته اند ولی هرگز سوءنیتی به اسلام در کار نبوده است.»[6]
صوفیه و علی اللهیان و حتی شیخیه که خود را از جمله راهیان طریق باطنی اسلامی می دانند با نقل این گونه آرای بزرگان عالم تشیع به چند منظور رسیده اند.
الف: اینکه مخالفان خویش را افرادی عامی مقدس مآب نا آگاه به امورات معنوی جلوه داده اند. چنانکه در طرح استناد به کلام علامه طباطبائی چنین منظوری استفاده می شود.
ب- ادله و برهانی که گزاف های تخمینی و تخیلات صوفیانه را بی رنگ مین ماید را خنثی کرده اند و این مقصود از استدلال به کلام ملاصدرا استفاده می شود.
ج- و این که اگر اشتباهی دیده می شود چیزی نیست که به عمد صورت گرفته باشد، بل اشتباه شده، زیرا این طبقه مانند سایر طبقات اسلامی هرگز نمی خواسته اند برضد اسلام مطلبی گفته باشند. چنانکه از طرح کلام شهید مطهری چنین منظوری دارند.
د- و خلاصه اگر به کلماتی از حضرت امام خمینی(ره) استناد کرده اند یا به آشنائی کامل ایشان با عرفان اشاره نموده اند[7]. فقط و فقط خواسته اند از بدبینی عامه مؤمنین بکاهند و جرأت نقد نویسی را از محققان بازستانند.
توضیحی پیرامون نظر صاحب نظران
و اما به آنچه می توانیم تا اندازه حوصله این بحث پاسخ گوئیم اکتفا می کنیم.
اولاً باید بدانیم شخصیتهایی که مورد توجه قرار گرفته اند و مرکز تشخیص شناخته شده اند، مدعیان ارشاد به کلماتشان استناد نموده اند؛ بدون هیچ شک و شبهه و تردیدی از اکابر و اعاظم شخصیتهای تشیع روح اسلام ناب محمدی می باشند. به همین لحاظ اگر به موضوعی مانند همان اشارات سراسر از رموزات که به طور مطلق نوشته شده است اشاره نموده اند منظورشان «عرفا» بوده است نه صوفیان[8]. کلامشان درباره اولیاء خدا که سجده های طولانی انجام می داده اند[9] می باشد و این که مورد توجه ایشان اکابری بوده که کلامشان مطابق برقوانین صحیح برهانی[10] است و مهمتر اینکه منظور آن ذوات مقدسه شیعیان خالص که به ولایت و دوستی علی بن ابیطالب ما آنان متمسک اند[11] می باشند. نه علی اللهیان و صوفیان که شعار می دهند به حقیقت رسیده اند و احکام از آنها ساقط است مثل على اللهیان و خاکسار که حتی در آشکار هم نماز نمی خوانند و به جایش مجلس نیاز برگزار می نمایند و روزه ماه رمضان را نمی گیرند به قول خاکسار نادعلی می خوانند و یا صوفیان نعمه اللهی خمس نمی دهند و بلکه مانند یهودیان و مسیحیان عشریه می دهند[12].
در این صورت مذهب سازان علی اللهی، صوفی شیخی که در هدم شرع نبوی در قالب تأسی به شرع فعال هستند نمی توانند کسانی به عنوان عرفا، اولیاء، شیعیان خالص الولایه ای باشند که در کلمات بزرگان شیعه مطرح شده اند و از شأن آنان دفاع گردیده است. زیرا از عقل به دور است نزد عالم آل محمد جمعی یا گروهی که در امورات شرعی از مجتهدی تقلید نمی کنند و اگر مانند این اواخر بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی به عنوان مرجع، فقیهی را برگزیده اند، برای خلاصی از ایراد و در مواضع خلاف شرع قرار نگرفتن است. زیرا تقلیدی که به فتوای غیر مجتهد آن هم رئیس فرقه عمل شود نمونه اش اخذ فطریه که در درجه اول می باید در محل اخذ آن مصرف شود، از هر جا که اتباع فرقه ساکن می باشند جمع نموده به رئیس فرقه می رسانند و یا به جای خمس که قرآن بدان امر فرموده، عشریه تصویب شده رئیس فرقه را پذیرفته و می پردازند، مسلماً نه این که نمی تواند تقلید از مجتهد باشد بلکه پرداخت عشریه به جای خمس خلاف فتوای جمهور مجتهدان است.
ثانیاً ما میتوانیم با نوشته های رسیده از همین بزرگان که متخصصان معارف اسلامی می باشند منظور اصلی ایشان را درک کنیم که این حمایت ها از عرفان، روح تشیع همان اسلام اصیل که آئین ناب محمدی است می باشد، نه تائید تصوف تشکیلاتی که دارای رئیس و آداب ابداعی مخصوص به فرقه و فرقه گرایی است.
علامه مجلسی شرط هرگونه سیر و سلوک را تشیع دانسته است که کثیری از صوفیان شجره ساز مانند جنید بغدادی، احمد غزالی و ابو نجیب سهروردی …. شیعه نیستند حتی ثابت شده است که شاه نعمت الله کرمانی در اسلام «مذهب جامع»[13] ساخته است. بظاهر مخلوطی از عقائد شیعه و سنی می باشد، ولی مربوط به هیچکدام نیست و یا نور علی الهی دین ابداعی آورده[14]. هر چند این اواخر مدعی تشیع بود و اگر بگویند چه جهتی موجب گردیده که ما را در زمره شیعه به شمار نمی آورید؟ می گوئیم گونه اعتقاد و رفتار، آداب و سنن شما که ملا محمد باقر مجلسی می نویسد: «چرخ زدن و سماع کردن و برجستن و دف زدن را جایز می دانند از جمله سنن صوفیان اهل تسنن است. چنان گزارش کرده اند که «نواب جناب شاه اسماعیل در هر جا که به خانقاه مشایخ اهل سنت می رسیدند خراب می کردند و حیله ها و مکرهای ایشان را به مردم اظهار می کردند».[15] با توجه به این برخورد، اگر در خانقاه های صوفیان شیعه هم چنین مراسمی باشد حکم همان تخریب است. چه به بدعت هائی نظیر عشریه مکفی از خمس، تجسم صورت مرشد، اخذ بیعت که مخصوص معصوم و ولی فقیه نایب امام است، از اصول فرقه ای آنها باشد و اگر به این بدعت ها گرفتار نباشد با بنای خانقاه در مقابل مسجد و خود را با نامی غیر از مسلمان از جامعه اسلامی جدا نموده که شق عصای مسلمین کرده است.
و هم ملا محمد تقی مجلسی که تشریق السالکین را به او منسوب کرده تا گفته باشند صوفی بوده است، که تردید نیست این کتاب را به لحاظ شهرت علمی و شخصیتش به او نسبت داده اند. اگر بر فرض بپذیریم از آن بزرگوار است می گوئیم آنجا که میخواهد ترسیمی را به وجود آورد تا نشان دهد منظورش در تشویق السالکین حمایت از کدامین سالک الی الله است می نویسد و آن عبارت است از تحصیل قرب معرفت رب العالمین به طریق زهد و ریاضت و انقطاع از خلق و مواظبت بر طاعت و عبادت[16]» و یا درباره شیخ بهاء الدین عاملی مشهور به شیخ بهائی که او را از مشاهیر صاحب مسند صوفیه می دانند. آن بزرگوار با این که در نان و حلوایش به مسائلی سلوکی اشاره نموده است می گوید:[17]
کاندرین ویرانه ی پر وسوسه دل گرفت از خانقاه و مدرسه
میرزا محمد طاهر نصرآبادی، تذکره نگارِ معروف عصر صفوی، درباره شیخ بهائی گفته است: «در تزکیه نَفس و تصفیه باطن عدیل نداشت».
بعضی فضلا، شیخ را بزرگترین عارفِ روزگار خویش شمرده اند. اگر هم به نحو قطع چنین نباشد، باز به یقین شیخ از برترین هاست.
لذا تمسک فرقه های صوفیه به کلام بزرگان شیعه را باید صرفا ابزاری برای موجه کردن خود تلقی کرد، والا اگر اینها شیعه و پیرو بزرگان و مراجع دینی بودند نیازی نبود که این همه دکان و خانقاه و خدم و حشم داشته باشند.
[1] – مصباح الهدایه ص ۷۳
[2] – چهل حدیث ص 89
[3] – اسفار: ج ۱، ص ۱۸۹
[4] – رهبران طریقت و عرفان از محمد باقر سلطانی گنابادی ص ۲۱۴-۲۱۳
[5] – مهر تابان ص ۷۴
[6] – عرفان و کلام اسلامی ص ۸۰
[7] – گشایش راز، ص ۴۹
[8] – عرفان و کلام: ص ۹۰
[9] – مهر تابان ص ۷۲
[10] – اسفار: ج ۱، ص ۱۸۹
[11] – مصباح الهدایه: ص ۷۳
[12] – برای اطلاع به کتاب در کوی صوفیان از آقای سیدتقی واحدی و دیدی که راز پنهان آخر شد آشکارا از آقای مهدی عمادی رجوع کنید
[13] – به کتاب «خودستانیهای شاه نعمت الله کرمانی از آقای دکتر فرج الله عفیفی رجوع نمائید.
[14] – به کتاب سلوک در تاریکی از آقای خلیفه مازندرانی مراجعه کنید.
[15] – رساله تشویق السالکین به اهتمام آقای حیدر معجزه ص ۱۳-۱۲
[16] – همان: ص 21
[17] – کلیات بهایی: ص 23