- منسوب کردن شخصیتهای اسلامی به تصوف خانقاهی
همیشه در طول تاریخ آنان که معماران تباهی محسوب می شدند، همانهایی که فرد و جامعه را فدای خواست خود کرده اند با نوای دلنشین صوفیان و علی اللهیان، شیخیه و اسماعیلیه، بابیان و بهائیان از چاهت برکشند و برجاهت نشانند طالب را به راه خویش دل خوش نموده اند. طالب شیفته بیقرار که در عشق به خواست خود یعنی رسیدن به جنه اللقاء سر از پا نمی شناسد چنان مقهور کلمات شیرین و جذاب، ولی بی اساس آنها می گردد که رسیدن به مقصود را در تسلیم می بیند و درمان دردها را با طبابت چنین مدعیانی امکان پذیر می داند.
و ای کاش در چنین رتبت و موقعیتی هر طالب شائقی شیطنت شیاطین را بشناسد و به خود خطاب کند که بلی حرف صحیح است اگر آدمی را از چاه نفسانیت برکشند حتما برجاه سروری می نشانند. زیرا این راه، راه ،پاکان است، راه بیگناهان و صالحان است، راه دردمندان و عاشقان است. اما القاء کننده بنده شیطان و حمال بارگناهان است او کی چنین رتبتی را دیده و مزه اش را چشیده است پس جز فریب، آن هم فریبی ابلیس مآبانه در سر ندارد.
صوفی که مرا از قبله پیامبران توحید به خود بر می گرداند و می گوید اگر جسم به سوی کعبه قبله اهل توحید داری، مرا در نظر داشته باش[1] در حقیقت صمد پرستی که شوق دیدار دامن جانش را گرفته به صنم پرستی واداشته، او در حالی که می خواهد ظاهر مرید یا بهتر است بگوئیم بنده اش از طریق توحید منحرف نباشد تا منشاء جنجال و فتنه ای نشود در حالی که شریک دزد به شمار می رود، وانمود کند که رفیق قافله اهل توحید می باشد و حتماً بدون تردید به لحاظ همین راز است در ظاهر با اعتقادات توحیدی خود را مؤمن جلوه می دهند و در حالی که به چنین ادعائی خویش را مشهور می نمایند، مؤسس مسلکی می باشند که برای اضمحلال مذهب توحید ساخته شده اند.
مولوی خراسانی روشی را می آموزد تا طالب قرب یار حقیقی، به کمند شیاطین راه گرفتار ناید
گفت از روح خدا لا یأسوا همچو گم کرده پسر رو سو به سو
از ره حسّ دهان پرسان شوید روی جانان را به جان جویان شوید
پرس پرسان مژدگانی جان دهید گوش را بر چار راه آن دهید
هر کجا بوی خوش آید بو پرید سوی آن سرّ کاشنای آن سرید
پس او که جسم به سوی قبله اهل توحید دارد و جان به جمال پرستی، شیطانی از جنود ابلیس است که چون روی جانان را به جان جویا نبوده گرفتار غولان راهزن شده است، حضرت علی عظیم در قرآن مجید کریم می فرمایند «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[2]» در حقیقت گرفتار شیطان بل خود شیطان شده است و از تصرفات خبیثیه شیطانیه یکی آن است که انسان وجه قلب خود را از جاده مستقیم معوج نماید و به صورت شوخی یا شیخی متوجه کند و یکی از شاهکارهای بزرگ شیطان یُوَسوِسُ فی صدور ناس است که با بیانی شوخ و شنگ و تصرفاتی دلفریب گاهی بعض مشایخ را به بناگوش شوخی دلبر در آویزد و عذر این کبیره نه، بلکه این شرک عرفانی را چنین آورد که قلب اگر احدی التعلق باشد زود موفق به سلب علاقه شود و گاهی بعض شوخ چشمان ابله را به صورت دیوسیرت شیخی عوام فریب نه، بلکه شیطانی قاطع الطریق متوجه کند و عذر این شرک جلی را آورد به آنکه شیخ انسان کامل است و انسان از طریق انسان کامل باید به مقام غیب مطلق که به هیچ وجه ظهور ندارد جز در مرآت احدی شیخ برسد[3].» به این اعتبار او که سراب را آب فرض نموده، راه شیطان، آن هم شیطانی که هر لحظه به رنگی در می آید را پوئیده است. معماران تباهی بهتر است بگوئیم مسلک سازانی که برای اضمحلال مذهب توحیدی مأمورند در راه نفوذ به اعماق وجود صید کرده خود، ناگزیر هستند تزویرها و حیله ها را به کار گیرند.
این معماران با نقشه استعمار از سنت معماران ابنیه که از لوازم معماری گلی است در مسیر ساخت و بنای اندیشه و منظور و مقصود خویش، برارض وجود فریب خوردگان استفاده کرده تا به نفوذ کامل که به عمق وجود تسخیر شده خود است، برسند و ما در این مقصود به دو روش اینان می پردازیم
باید دانست نقشه هر بنائی را از متخصص می پذیرند آن هم متخصصی که مورد تائید مرکز تشخیص باشد مدعیان ارشاد این دانسته مقرراتی شهرداریها را الگو قرار داده کوشیده اند که نقشه تباهی ایمان را که باید در ارتباط با مؤمنان دین محمدی عملی سازند به تائید مرکز عالم اسلام که عالمان برجسته و شخصیت های نامی منحصر به فرد میباشند برسانند به همین لحاظ دو روش را مفید دانسته اند که ما در این رساله مختصراً به آن دو اشاره میکنیم.
1-منسوب کردن شخصیتهای اسلامی به تصوف خانقاهی
چنین روشی را فرقه هایی که جایگاهی در مذهب و ملیت قومی نداشته اند، همیشه به کار گرفته اند. در یکی از نوشته های صبحی قصه گوی معروف رادیو ایران که از سر ندامت بر علیه و رد بهائیت نوشته بود به این اشاره داشت زمانی که مبلغ محفل بودم به من آموخته بودند شخصیتهای علمی اسلامی را بهائی معرفی کنم:
با این کار دو سود می بردند:
- نخست فردی خوش نام و پرآوازه دارای نفوذ مردمی را به خود انتساب می دادند
- و دیگر اذهانی که چنین خبری را می شنیدند مشوش کرده نسبت به موقعیت حساس آن شخصیت متزلزل می نمودند.
صوفیه نیز از این سبک استعماری بهائیان استفاده کرده در جا به جای نوشته های بی اساس و بدون مدرک خود که مانند قصه های هزار و یک شب به جائی بند نیست، هر چه دل تنگ سازنده آنها خواسته است، بافته، می نویسند و می گویند. محمد تقی مجلسی و محمد باقر مجلسی و فیض کاشانی و ملاصدرا شیرازی و شیخ بهاء الدین عاملی مشهور به شیخ بهائی و سید جلیل القدر بحر العلوم و مفسر عظیم الشأن علامه طباطبائی را به خود نسبت داده و ادعا کرده اند از وابستگان به تصوف اسلامی هستند و ما اگر بخواهیم به استدلالهای نقلی و عقلی متوسل شویم تا بی اساس بودن چنین ادعائی را به اثبات رسانیم بحث به درازا خواهد انجامید؛ تنها به آنچه که مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری متفکر عالی شأن اسلامی اظهار داشته اند اکتفا می کنیم ایشان فرموده اند:
عده ای که داخل در هیچ یک از سلاسل تصوف نیستند در عرفان نظری محی الدینی متخصص می باشند که در میان متصوفه رسمی نظیر آنها پیدا نمیشود مثلاً صدر المتألهین شیرازی و شاگردش فیض کاشانی و شاگرد شاگردش قاضی سعید قمی آگاهیشان از عرفان نظری محی الدینی بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است با این که جزء هیچ یک از سلاسل تصوف نبوده اند و این جریان تا زمان ما ادامه دارد مثلاً مرحوم آقا محمدرضا قمشه ای و مرحوم میرزاهاشم رشتی از علماء و حکماء صد ساله اخیر متخصص در عرفان صاحب نظر و بی بدیلند، بدون اینکه خود عملاً جزء سلاسل متصوفه باشند.
از قرن دهم به بعد ما به افراد و گروه هایی بر می خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده اند، بدون آنکه در یکی از سلاسل رسمی و عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنائی به آنها نداشته و آنها را کاملاً و یا بعضاً تخطئه می کردند از خصوصیات این گروه که ضمناً اهل فقاهت هم بوده اند وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است.
[1] – درباره تجسم صورت مرشد در نماز و عبادات و ذکر گفتن می توانید به کتاب در کوی صوفیان به قلم آقای سید تقی واحدی مراجعه نمائید.
[2] – یعنی آنان که در راه ما کوشیدند ایشان را به راه های خود هدایت می کنیم عنکبوت (۶۹) در معنا تو چون گرفتار شیطان شده ای همراه ما نبودی.
[3] – فرموده حضرت امام خمینی در چهل حدیث، صفحه ۴۴۵ چاپ اول، نشر فرهنگی رجاء