تغيير شيوه زندگي افراد پس از ورود به فرقه‌ها

سمیه شاه‌حسینی| وقتی افراد در ساختارهای فرقه‌ای جذب می‌شوند، علاوه بر «خودِ قدیمی»‌شان یک «خودِ جدید» را هم مطابق تعالیم فرقه‌ای کسب می‌کنند. به‌طوری که کسانی‌که افراد جذب‌شده را از قبل می‌شناخته‌اند به‌راحتی متوجه این تغییر ناگهانی، عمیق و پرقدرت می‌شوند.

از آنجا که نظام اعتقادی افراد، شیوه‌ی رفتار آنان را تعیین می‌کند، افراد پس از جذب در فرقه و یافتن خودِ جدیدِ فرقه‌ای، رفتارهای جدیدی از خود بروز می‌دهند. این تحولات شخصیتی، اغلب تمامی وجوه زندگی افراد جذب‌شده را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد که از نوع پوشش، نحوه‌ی غذا خوردن و رژیم غذایی و رفتار جنسی گرفته تا نوع نوشتار، انتخاب رنگ و تغییر در نوع ارتباطات و پیوندها را شامل می‌شود.

رابرت جی لیفتونِ روان‌شناس، به‌منظور نشان دادن این دو حالت اعتقادی از استعاره‌ی دو خودِ فرقه‌ای و غیرفرقه‌ای استفاده می‌کند. این خودِ جدید یا «خودِ فرقه‌ای» در تعارض با خودِ قدیمی است. هنگامی‌که دو نظام اعتقادی متفاوت و تا حدودی ناسازگار و متناقض وجود دارد که یکی فرقه‌ای و دیگری غیرفرقه‌ای است، این دو برای تفوق در ذهنِ عضوی از فرقه، به رقابت می‌پردازند و تعارض میان آنها ممکن است موجب سردرگمی روانی شود.

۱. قطع یا محدودسازی روابط با بیرون از فرقه

همه‌ی روابط قبلی اعضای فرقه حتی با پدر و مادر باید به‌شکل تعلیق درآید یا به‌شدت محدود گردد. این مقوله، عبارت از کنترل کامل ارتباطات در درون گروه است.

مطالعه‌ی کتاب در برخی از فرقه‌ها هدفمند و با نظارت دقیق رهبر فرقه و یا منتصبان او باید صورت گیرد و مطالعه‌ی کتاب‌هایی که ضد تعالیم فرقه نوشته شده، ممنوع است.

ارتباطات دوستانه در داخل گروه نیز نباید از حد مشخصی فراتر رود. به دیگر عبارت، ارتباط میان دو نفر نباید به حدی برسد که یکی از آن دو بتواند بر دیگری اثرگذاری داشته باشد. این کار موجب نوعی پیشگیری از خارج شدن افراد از حوزه‌ی نفوذ رهبر گروه است. او همواره افراد را کف دست خویش می‌خواهد و باید همه‌چیز برایش روشن، آسان و در دسترس باشد. بنابراین، ارتباطات دوستانه باید فقط حول محور فرمان‌های فرقه و شخص اول گروه باشد.

در بسیاری از گروه‌ها، قانونِ «هرگونه شایعه پراکنی ممنوع» که افراد را از بیان تردیدهایشان یا ایراداتشان نسبت به آنچه اتفاق می‌افتد باز می‌‌دارد، اِعمال می‌گردد. این قانون را بیشتر به این صورت توجیه می‌کنند که گفته می‌شود شایعه‌پراکنی، بافت گروه را از هم می‌درد یا اتحاد را تخریب می‌کند.

درواقع این قانون، مکانیسمی برای بازداشتن اعضا از ارتباط با یکدیگر درباره هر چیزی غیر از اظهار تأییدات مثبت است. به اعضا آموخته می‌شود کسانی‌که این قانون را می‌شکنند، لو بدهند. روشی که همچنین باعث می‌شود میان اعضا، جدایی روی دهد و وابستگی آنها به رهبر افزایش یابد (سینگر، 1388: 101).

۲. تشخص فرقه‌ای

اولین و اصلی‌ترین کاری که هر فرقه انجام می‌دهد فراهم کردن نوعی تشخص فرقه‌ای برای خود است تا از این روش به هویت مستقلی برسد و اعلام موجودیت کند. نوع خاص لباس، آرایش مو و صورت، انتخاب حرکات نمادین، اصطلاحات سمبولیک و نام‌های جدید فرقه‌ای از رایج‌ترین این کارها است.

همچنان که اعضا به فرمول‌بندی ایده‌هایشان با واژه‌های خاص گروه ادامه می‌دهند، این زبان در خدمت هدف محدود کردن افکار اعضا و بستن قدرت انتقادی آنان در می‌آید. ابتدا ترجمه‌کردن زبان مادری به نحوه صحبت کردن اعضای گروه، اعضا را وادار می‌کند تا فوران ناگهانی انتقادها و ایده‌های مخالف را سانسور، ویراستاری و کند کنند.

این کار به آنان کمک می‌کند تا محتوای منفی یا احساسات مقاوم را کوتاه کنند. عاقبت صحبت کردن به زبان خاص گروهی به‌شکل طبیعت دوم درمی‌آید و صحبت کردن با بیرونی‌ها انرژی‌گیر و پر دردسر می‌شود. برای اِعمال چنین هدفی، تمامی القاب تحقیرکننده به بیرونی‌ها داده می‌شود: بیرونی، تحت نظام، مرتجع، ناپاک و شیطانی (همان: 102).

برخی فرقه‌ها همچنین از لباس مخصوص یا هر نمود خارجی دیگری به‌عنوان نشانه‌های قابل رویت در تغییر دادن تازه‌واردان در جهت روش زندگی فرقه‌ای استفاده می‌کنند. اگر شما واقعا بخواهید افراد را تغییر دهید باید ابتدا به تغییر ظاهر آنان بپردازید.

بنابراین از اعضای فرقه خواسته می‌شود یا به آنها دستور داده می‌شود که موهای خود را کوتاه یا بلند کنند یا به مدل خاصی درآورند، لباس‌های متفاوتی بپوشند، اسامی جدیدی برای خود انتخاب کنند و قیافه‌ها یا رفتارهای خاصی را از خود نشان دهند (همان: 155).

۳. محدودسازی دریافت اطلاعات از خارج از فرقه

هیچ اطلاعاتی خارج از فرقه نباید به اعضا برسد، به‌ویژه اگر این اطلاعات بر ضد فرقه باشد. پس غالب کانال‌های ارتباطی با بیرون از فرقه باید قطع شود یا به‌شکل بسیار محدود و مدیریت‌شده، اطلاعات به‌صورت قطره‌ای به اعضا داده شود. برای کنترل‌کردن اعضای فرقه، رهبر فرقه مجبور است که محیط اطراف اعضا را نیز کنترل کند.

گام نخست برای کنترل محیط پیرامون افراد این است که باید ورودی اطلاعات را کنترل کرد؛ زیرا اگر ذهن افراد بتواند هرگونه اطلاعات تازه‌ای بگیرد، دنیایی که رهبران فرقه در اطراف افراد ساخته‌اند صدمه می‌بیند. از نظر رهبران فرقه، حقیقت تنها همان است که خودشان می‌گویند. اگر گروهی به شما آموزش می‌دهد که اطلاعات انتقادی درباره گروه را نخوانید، نشانی از فرقه بودن دارد[5].

۴. تقسیم دنیا به «ما» و «آنها»

همان‌طور که پیشتر نیز در این‌باره صحبت شد، اصلی‌ترین چیزی که اعضای فرقه باید بیاموزند این است که آنها با افراد بیرون از فرقه فرق دارند. از این‌رو، پررنگ‌ترین خط‌کشی در ذهن هر عضو فرقه خطی فرضی است که بین خود و دیگران رسم می‌کند.

به این ترتیب، دنیای فرقه‌ها به ما و آنها تقسیم می‌شود. در اصلِ گروهیِ «ما در برابر آنها» از نظام اعتقادی «همه چیز یا هیچ چیز» استخراج می‌شود: حق با ما است، آنها – بیرونی‌ها، غیرعضوها- اشتباه می‌کنند. آنها شیطانی، ارشاد نشده و… هستند. هر عقیده یا عملی یا خوب است یا بد، یا خالص است یا شیطانی. کسانی‌که عضو می‌شوند به‌تدریج در جوهره‌ی محیط نقادانه و غیرواقعیِ فرقه ـ که تولید‌ کننده‌ی احساس گناه و شرمساری است ـ حل می‌شوند.

بسیاری از گروه‌ها مطرح می‌کنند که تنها یک شیوه‌ی فکر کردن، واکنش نشان دادن یا عمل کردن در هر وضعیت ویژه‌ای وجود دارد و جایی در وسط یافت نمی‌شود. بنابراین از اعضا انتظار می‌رود که در مورد خودشان و سایرین به توسط همین معیار «همه چیز یا هیچ چیز» قضاوت کنند (سینگر، 1388: 104).

۵. تمامیت‌خواهی و جزم در برابر تعالیم فرقه

موازی با این خط‌کشی میان ما و آنها، به‌تدریج نوعی تمامیت‌خواهی و جزمیت در مقابل تعالیم فرقه شکل می‌گیرد و اعضای فرقه در برابر هرگونه نقد و پرسش برون‌فرقه‌ای به‌شدت واکنش نشان می‌دهند. این حس ممکن است به نفی هرگونه علم‌آموزی، مطالعه و ادامه‌ی تحصیل در افراد جذب شده به فرقه‌ها منتهی شود.

یکی از اعضای سابق فرقه‌ای شبه‌عرفانی در گزارشی از نحوه نفوذ این جزم‌اندیشی در ذهن و روانش گفت: «برای مدت دو سال نمی‌توانستم هیچ کتابی را بخوانم. به‌نظرم همه آنها پوچ و بی‌معنا می‌آمدند. با خودم احساس می‌کردم که من، همه چیز را می‌دانم و نیازی به مطالعه ندارم. چه چیزی در این کتاب‌ها هست که من ندانم؟! هرچه را لازم داشته باشم از طریق فرقه به من می‌رسد.»

انصراف از ادامه‌ی تحصیل هم از امور مبتلابه در این نوع ساختارها است.

۶. تغییر در جهان‌بینی اعضای فرقه

دنیای جدیدی که اعضای فرقه آن را در فرقه تجربه می‌کنند، نظام‌ جهان‌شناسی و جهان‌بینی خاص خود را دارد و ممکن است حتی جهان‌بینی قبلی اعضای فرقه با حفظ همان اصطلاحات در تعالیم فرقه استحاله شوند.

تغییر در جهان‌بینی بیشتر بطیء و زیرپوستی صورت می‌پذیرد، به‌طوری که برای افراد حساسیت‌زا نباشد. شما زمانی‌که وارد فرقه می‌شوید با توجه به خط سیر فرقه و نوع جهت‌گیری‌شان به‌تدریج درک جدیدی از خدا، آفرینش، خودتان و دنیا پیدا می‌کنید.

نظام‌های فرقه‌ای با هر رویکردی که داشته باشند در جهت تثبیت نوعی جهان‌بینی هرم‌وار در اعضای خود تلاش می‌کنند. آنها می‌کوشند به همه بباورانند که فرقه، چکیده و خلاصه عالم خلقت است و رهبر فرقه به‌منزله‌ی موجودی کامل و تمام، در رأس هرم قدرت و هدایت تکیه زده است.

در فرقه‌های شبه‌عرفانی اصرار بسیار زیادی بر واژه‌ی «انسان کامل» می‌شود. رهبر فرقه به‌راستی خود را انسان کامل می‌انگارد و دیگران نیز باید در جهت تأیید و تثبیت هرچه بیشتر این اصل حرکت و تلاش کنند. همه‌ی جهت‌گیری فرقه‌های شبه‌عرفانی به‌سمت همین قسم تأییدات است که در نهایت منجر به پرستش رهبر فرقه و آزادی‌های بی‌حد و حصر او در برخورداری از انواع مواهب و لذات می‌شود.

اعضای فرقه متقاعد می‌شوند که برای رها شدن از وابستگی‌های مادی و درک وارستگی باید همه‌چیز را از خود دور کنند و به دیگر عبارت، باید آن چیزهایی را که دوست دارند رها کنند. طبق این نگاه، شما باید از بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین چیزهای زندگی‌تان به نفع انسان کامل صرف نظر کرده، آن را به او هبه کنید. در این جهان‌بینی، شما در حقیقت امانت‌دار او هستید.

۷. تغییر در ارزش‌های اخلاقی اعضای فرقه

با تغییر جهان‌بینی اعضای فرقه، به‌طبع ارزش‌های اخلاقی آنان نیز تغییر می‌کند و اعضا نوعی نظام اخلاقی متناسب با دنیای جدید را برای خود خلق می‌کنند.

زمانی‌که شما اصل «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» را بپذیرید، یا قبول کنید که تنها اعضای فرقه بر حق و اهل نجات‌اند و بقیه‌ی مردم، گمراه و اهل جهنم‌اند، یا هرگاه بپذیرید که همه‌ی حقیقت در فرقه و نزد رهبر فرقه است، دیگر کار مهمی نمی‌ماند! شما همه‌ی کارها را انجام داده‌اید تا شالوده‌ی نظامی اخلاقی را در خودتان فرو بریزید و مرزهای اخلاقی خودتان را یکسره جابه‌جا کنید.

تعالیم، روش‌ها و مناسبات فرقه‌ای نه تنها «غیر‌اخلاقی» بلکه «ضد اخلاقی»‌ هستند و نه تنها فاسد، بلکه مفسد نیز هستند. در این سیستم، حتی روابط زناشویی و خانوادگی نیز تحت‌الشعاع تعالیم فرقه ماهیت اصیل خود را از دست می‌دهد و تبدیل به همکاری دو جانبه میان دو نفر برای پیش‌برد هدف‌های فرقه می‌شود.

نظام فرقه‌ای از شما نمی‌خواهد که برخی زمان‌ها دروغ مصلحتی بگویید یا از رفیقتان جاسوسی کنید یا اگر فرصت دست دهد از محل کارتان دزدی کوچکی هم بکنید و به فرقه بیاورید، بلکه رهبران فرقه این کارها را در وجود شما نهادینه می‌کنند.

خطر فرقه‌ها این است که اعمال بی‌اخلاقی را به‌طور تئوریزه‌شده به شما می‌باورانند و از این پس شما به این روش‌های بی‌اخلاقی ایمان می‌آورید و باور می‌کنید که کار شما یکسره اخلاقی است. شما با توجه به جهان‌بینی جدیدی که فرقه در نهادتان ایجاد کرده است، همه‌ی آنها را مشروع و درست می‌دانید.

در این نظام ضداخلاقی، اگر شما آدم مصلح و درستکاری هم باشید به‌زودی فاسد می‌شوید؛ زیرا غیر از این روش‌های ضداخلاقی راهی برای رشد در فرقه وجود ندارد. بنابراین، خطر فرقه‌ها در استحاله‌ی مفاهیم و تغییر مرزهای اخلاقی در وجود افراد است.

 

فهرست منابع

 

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.