به نظر میرسد، موارد ذیل در رابطه با یوگا قابل تأمل باشند.
۱. بنبست روششناسی در یوگا
بهطور کلی، برای اثبات هر ادعا به یکی از سه شیوه میتوان تمسک نمود: عقلی، تجربی و وحیانی. اگر گزارهای از سنخ عقلانی بود، برای اثبات آن میتوان از استدلالهای منطقی و براهین عقلی استفاده کرد. اگر گزارهای تجربی یا حسی بود، میتوان بر اساس شیوههای علمی و تجربی به اثبات آن پرداخت و نیز اگر با گزارهای تعبدی مواجه شدیم، راه اثبات آن وحی آسمانی است.
سؤال مهمی که در این جا قابل ذکر است، این که یوگیستها که اصول خود را تقریباً قبل از میلاد مسیح مطرح کردهاند، بر اساس کدام روش به اثبات آن اصول میپردازند؟ گزارههایی مثل اینکه انسان هفت کالبد دارد، مراکز انرژی بدن هفت چاکرا است و انسان دارای نادیهای بیشمار یا سه نادی اصلی است. بههمراه بیان دهها ویژگی در این رابطه. این گزارهها با کدام یک از سه روش پیش گفته قابل اثبات است؟ از سوی پیروان یوگا برای اثبات اصول و مبانی خود چه روشی ارائه شده است؟
بدون شک راه اثبات اینگونه گزارهها و ادعاها وحی آسمانی نیست و معتقدان به یوگا هم به هیچ جملهای از کتب مقدس استناد نکردهاند. از سوی دیگر، روش استدلال و برهان هم در اینجا چارهساز نیست. چنانکه پیروان مکتب یوگا هم به ارائه استدلالهای منطقی و براهین عقلی متوسل نشدهاند. تنها راه چاره، استفاده از روش تجربی است.
آنها میتوانند بگویند، سخنان بزرگان یوگا نظیر پاتانجلی، نتیجه تجربیات درونی است. حال جای این سؤال مهم وجود دارد که آیا تجربه شخصی یک یا چند انسان در صدها سال گذشته میتوانند راهی برای بشریت و انسان معاصر جهت نیل به حقایق باشد؟ اگر یک انسان بر اساس یافتههای درونی خود به اموری دست یافت، آیا این یافتهها در آن حد و اندازه است که منجی بشریت باشد؟
راهی که پشتوانه وحی الهی ندارد و نیز از سوی استدلالهای عقلی حمایت و تأیید نمیشود، آیا میتواند دستگیر انسانها باشد و بشریت را به سرمنزل مقصود برساند؟ آیا بهتر نیست برای به فعلیت رساندن نیروها و استعدادهای درونی از راهی که خدای خالق هستی و انسان گفته است، برویم؟ و اصولاً این سؤال اساسی و حیاتی پیش روی ماست که راه نجات بشر، راهی است که خدا نشان دهد یا بشر؟
شایان ذکر است که اگر به روش علمی و تجربی هم مراجعه شود، شاید آموزههای یوگا پاسخ مثبتی دریافت نکند. دیوید فونتانا یکی از اندیشمندان غربی است که در زمینه روانشناسی و نیز روانشناسی دین مطالعات وسیعی دارد. وی در این رابطه کتابی ارزشمند تألیف نمود که نخستین بار به همت انجمن روانشناسان بریتانیا و انتشارات Black well در سال ۲۰۰۳ میلادی در دسترس خوانندگان قرار گرفت.
فونتانا نتایج پژوهشها و تحقیقات گسترده خود را در اثر مزبور به رشته تحریر در آورده است. وی معتقد است که مسأله انرژی در جهان یا مراکز انرژی در بدن، بر اساس روشهای دانشگاهی قابل اثبات نیست:
«در شرایطی که پزشکی قادر نیست، به سنجش انرژیهای ظریفی مانند چی و پرانا بپردازد، پزشکان مجرب چین و هند تردیدی در وجود و نقش مهم آنها در شفای جسم، ذهن و روح ندارند. پزشکان غربی که روشهای دانشگاههای شرق را مطالعه کردهاند، این عقیده را اظهار میکنند که انرژی چی با فناوری پزشکی جدید قابل سنجش نیست.»[1]
۲. یوگا را با عرفان چه کار؟
گیریم تمام اصول و راهکارهای یوگا درست باشد؛ در این صورت آنچه ما در اختیار داریم، یک سلسله تکنیکهای پیچیده و بعضاً بسیار سخت و دشوار است. این تکنیکها و تمرینها را در کتابهای مختلف میتوان یافت. در این زمینه به زبان فارسی صدها صفحه مطلب وجود دارد که البته میان آنها تفاوتها و گاه تناقضهایی هم به چشم میخورد.
این تکنیکها و تمرینها که امروزه در کلاسهای مختلف یوگا آموزش داده میشود، بهدنبال اهداف و منافعی است که قبلاً به آنها اشاره شد. سؤال مهمی که در اینجا به چشم میخورد این است که یوگا را با عرفان چه کار؟ فواید و آثاری که عمدتاً برای یوگا مطرح میشود، فواید جسمی، عصبی و حداکثر ذهنی است.
امروزه بسیاری از یوگیستها از یوگا توقعی جز داشتن اندامی متناسب، درمان بعضی بیماریها، کاهش اختلالات روحی – روانی، رهایی از خشم، کاهش افسردگی، کاهش دردهای زایمان، لاغر شدن، داشتن صورتی زیبا را ندارند. اگر فرض کنیم، این توقعات و انتظارات از ورزشهای یوگا قابل حصول باشد، سؤال این است که این امور با عرفان چه ارتباطی دارد؟
عرفان مؤلفههای خاصی دارد، مولفههایی از قبیل: تقرب به خدا، یکسو نگریستن، یکسان زیستن، رهایی از دنیا، زمان و مکان، یافتن راهی برای دریافت مستقیم حقیقت به نام مکاشفه، توجه به باطن و درون جهان و انسان، استفاده از ریاضتی که بر اساس شریعت باشد و در نهایت یافتن آرامشی که با اعتماد به قدرت و علم بیپایان الهی حاصل شود.
حال اگر این عناصر در مکتبی وجود داشت، آن مکتب عرفانی است. در حالی که یوگا از بسیاری از این مؤلفهها خالی است. لذا باید حد آن را دانست و آن را با عرفان خلط ننمود.
یوگا یا نوعی ورزش ذهنی است یا روشی برای تعادل ذهن و جسم یا راهکاری برای نیل به آرامش جسمی و ذهنی. هیچ یک از این تعاریف عرفان نیست. عرفان تقرب به خداست و یوگا راهی برای تقرب به خدا نیست. راه خدا با یوگا به دست نمیآید. راه خدا با تکنیکها و تمرینهایی که محور آن آثار و فواید جسمی و ذهنی است، حاصل نمیشود. پل ارتباط با خدا از یوگا نمیگذرد.
از سوی دیگر، محور عمده تکنیکها و فرمولهای یوگا کار با جسم و کالبد فیزیکی است. در حالی که اولین قدم عرفان بریدن از جسم و ماده است و این همان چیزی است که در تعالیم دینی از آن به انقطاع تعبیر میشود و شریعت راهکاری است، برای وصول به این مقصود بلند. یوگا با ماده است و عرفان بریدن از ماده؛ لذا یوگا و عرفان بهمعنای واقعی و راستین از جمله امور پارادوکسیکالاند(تناقض آمیز).
۳. آرامش در یوگا
یکی از مهمترین اهداف و فواید یوگا، آرامش است. اگر این سؤال را که راه حصول آرامش چیست؟ به قرآن عرضه کنیم، پاسخی که دریافت میکنیم، این است که آرامش از هیچ راهی جز یاد خدا، اعتماد به او و تکیه بر علم و قدرتش حاصل نمیشود: «ألا بذکر اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
اگر انسان برای مشکلی اداری به رئیس ادارهای مراجعه میکند، علتش آن است که از قدرت او استفاده کند. اگر انسان برای حل بحران مالی به رئیس بانک تقاضا میدهد، علتش آن است که او قدرتی برای حل مشکل دارد.
اگر انسان مبتلا به مشکل قضایی شود، به کارشناس امور قضایی مراجعه میکند تا از اطلاعات و علم او در این راه بهره برد. تمام موارد پیش گفته در این جهت مشترکند که انسان معمولاً برای حل مشکلات خود به قدرت و علم پناه میبرد و بعد از کسب قدرت و علم به آرامش نسبی دست مییابد.
اما آرامش نهایی واقعی و ماندگار زمانی حاصل می شود که انسان به قدرت و علم مطلق پناه ببرد و خدا است که تمام کمالات را با هم و بهصورت نامحدود در اختیار دارد. پس فقط و فقط با اعتماد به او و اتکا به علم، قدرت و رحمت او بشریت حلاوت آرامش را در کام خود میچشد.
بهگونهای دیگر هم میتوان به مقوله مهم آرامش نگاه کرد. بهنظر میرسد، آرامش دو گونه است؛ یکی آرامش سطحی مربوط به بدن با امور روانتنی و دیگری آرامش عمیق و فطری.
در قرآن آیانی وجود دارد که آرامش نوع اول را بیان میکند؛ مثلاً در آیهای میفرماید، ازدواج راهی است برای حصول سکونت:
«وَمِن آیاته أن خَلَقَ لَکم مِن أنفسکم أزواجاً لِتَسکُنوا إلَیها»[2]
«و از نشانههای او اینکه از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید.»
یا در آیهای دیگر شب را وسیله آرامش معرفی میکند:
«اللهُ الَّذی جَعَل لَکُم اللَّیلَ لِتَسکُنوا فیه والنَّهارَ مبصراً»[3]
«خدا همان کسی است که شب را برای شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنیبخش قرار داد.»
از این آیات و آیههای مشابه بهدست میآید که راهکارهایی جهت نیل به سکونت و آرامش وجود دارد. نظیر ازدواج و شب که احتمالاً بهمعنای استراحت در شب است.
از سوی دیگر عمق وجود انسان، نیازمند آرامشی است که دارای سه ویژگی است؛
یکی اینکه عمیقترین لایههای وجودی انسان را در برگیرد،
دوم اینکه ناب باشد: یعنی از آلودگی دور باشد
و سوم این که گذرا و موقتی نبوده، مستمر باشد.
با توجه به اینکه دو نوع آرامش وجود دارد؛ یکی سطحی و دیگری عمیق. میتوان به نتیجه مهمی رسید و آن اینکه وصول به آرامش سطحی یعنی تنی یا روانتنی راهکارها و تکنیکهایی دارد که یکی از آنها را با مسامحه شاید بتوان انجام تکنیکهای یوگا دانست. اما نیاز اصلی انسان به آرامش، از نوع دوم است.
آرامش عمیق و ناب فقط در سایه یاد خدا و اعتماد به او حاصل میآید؛ چنانکه قرآن کریم با صراحت و بهصورت انحصاری تنها راه نیل به آرامش را یاد خدا و نه هیچ چیز دیگر از جمله یوگا میداند:
«ألا بذکر اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[4]
«آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.»
۴. معرفت و انرژی در یوگا
از مباحثی که مربوط به کالبدها و چاکراها یا مراکز انرژی در یوگا گذشت، فرمولی بهدست میآید و آن اینکه میزان هوش در انسان بستگی به میزان دریافت انرژی در کالبدهای مختلف یا چاکراها است.
به بیان دیگر، هوش، آگاهی و معرفت وابسته به سطوح مختلف انرژی است. این در حالی است که بر اساس مبانی عرفان ناب اسلامی، معرفت واقعی تنها بر اساس میزان قرب به خدا سنجیده میشود. لذا فرمول یوگا و نیز عرفان اسلامی در رابطه با معرفت کاملاً متفاوت بوده حتی نقطه مقابل یکدیگرند.
۵. اشکالات ویشیشیکه بر یوگا
یکی از مکاتب فلسفی باستانی هند مکتب ویشیشیکه بود. این مکتب ایرادها و اشکالهای متعددی را بر مبانی نظری یوگا؛ یعنی مکتب فلسفی سانکهیه وارد کرده است که جای بسی تأمل دارد. مجموعه این اشکالها را سروپالی رادا کریشنان در کتاب خود گردآوری کرده است.[5]
۶. ریشه یوگا کجاست؟
ریشه یوگا نامعلوم است و مبدا آن روشن نیست. معلوم نیست چه کسی و بر چه اساسی آن را پیریزی نموده است. برخی ریشه آن را در ریگودا دانسته و برخی دیگر در عناصر شمنیسم یافتهاند.
در اساطیر و افسانه ها این تعلیمات را به خدایان هندی (مظاهر احدیت) نسبت میدهند. پاتانجلی نیز خود را بنیانگذار آن نمیداند، از این رو شاید بتوان گفت، ریشه مفاهیمی چون بدنها، نادیها و چاکراها معلوم نیست.
آیا این مفاهیم نوعی تشریح رازوارانه بدن انسان بوده؟ گویا حضور این عناصر در افسانهها و اساطیر، نوعی تقدس به آنها داده و اقوام بعدی که آمدهاند بر اینها تأکید نموده و در پی جستوجوی حقیقت آنها برنیامدهاند. تاکنون هم مفاهیم مطرح در یوگا توسط علم پزشکی تأیید نشده است.
۷. فرار به سوی یوگا
ریشه پایهگذاری یوگا رهایی از رنج بوده است. اما امروزه یوگا بعد از رواج در غرب چنان گسترش یافته که با هدف رفع تمامی مشکلات روحی، روانی و جسمی به صحنه آمده است.
این گسترش نشان میدهد، انسان معاصر که بار زندگی مدرن را بر دوش میکشد، آنچنان دچار سرگردانی و سردرگمی شده که دنبال هر راه چارهای برای درمان و در پی مرهمی برای زخمهای جان خود میگردد.
اینجاست که طبیبان راهنمای سرگشتگان میشوند و هر راهی که اندک فایده درمانی برای بیمار ولو سودهای مادی کم را به او نشان میدهند، اما آیا مشکل اصلی بشر حل خواهد شد یا همانطور زندگی با ابهامات پیرامون خود بر رنج بشر خواهد افزود؟
۸. رفتار سلبی در یوگا
از نگاه دینی که منطبق بر واقعیت زندگی انسان است، این دنیا برای انسان، قرین رنج است. چنانکه در آن شادی و کامیابی هم هست. نکته مهم اینکه ریشه کن نمودن رنج و رهایی از آن خیالی است، خام.
برای حل مشکل، رنج را باید مدیریت کرد و تنها راه مدیریت آن پیروی از دستورات و برنامههای عملی خالق بشر است و با ارائه ی بینشی درست درباره خدا، هستی و انسان و برنامههایی جامع، زندگی آدمی بهسوی سعادت ابدی راهنمایی شود. از این رو، تلاش یوگا برای زدودن رنج از زندگی انسان تلاشی است سلبی که نتیجهای به بار نمیآورد.
۹. خلأ خداشناسی در یوگا
در یوگا مانند سایر مکاتب هندی، سخنی از خدا نیست. خدایی که مبدأ و منتهای هستی است: «هو الأول والآخر»[6]. او راه نجات بشر را از طریق رسولان خود به انسانها نشان داده است.
در یوگا سخنی از معاد هم مطرح نیست. بنابراین، آرمان یوگا به زندگی دنیوی انسان منحصر میشود و چنین چشماندازی برای زندگی انسان با دلایلی که بر ضرورت معاد گفته شده ناسازگار است.
۱۰. فردمحوری در یوگا
انسان موجودی اجتماعی است. وسعت نیازهای جسمی و روحی انسان باعث میشود، گرایش به اجتماع با فطرت او سازگارتر باشد. ایجاد اجتماع، گذشته از زدودن نیازهای انسان، بستری برای رشد و تعالی او فراهم میآورد تا از این راه به رشد معنوی دست یابد.
دین اسلام، بیشتر از هر آیینی به جامعه توجه نموده و با این حال، از توجه به فرد هم دور نمانده است. اهمیت مؤلفه اجتماعی بودن بشر تا حدی است که حتی در فردیترین مقررات از قبیل نماز و روزه چاشنی اجتماعیبودن زده شده است. اما در یوگا فرد، محوریت دارد و همه تلاشها در راستای نجات فرد هزینه میشود و به جنبه اجتماع که ابزاری کارساز برای زدون رنج انسانی است، توجهی نمیشود.
۱۱. فقدان زیباییشناسی
جمال و زیبایی از ویژگیهای عالم هستی و نظام احسن است. در این میان، انسان از بهره جمال بیشتری نسبت به سایر موجودات برخوردار است. چنانکه خدای متعال آنگاه که انسان را آفرید و از روح خود در او دمید، خود را با صفت زیبای «احسن الخالقین» ستود. بنابراین، دیدن زیباییهای آفرینش انسان، برخوردی منصفانه با پدیدههای خلقت است.
از سوی دیگر یکی از ابعاد وجود انسان علاقه به جمال و زیبایی است؛ انسان در همه شئون زندگی، زیبایی را دخالت میدهد؛
- لباس میپوشد، برای جلوگیری از سرما و گرما اما زیبایی لباس را در هم نظر دارد.
- برای سیر شدن غذا میخورد و در زیباسازی غذا و سفره دقت میکند.
- خانه میسازد برای سکونت و استراحت اما به زیبایی آن هم توجه میکند.
- برای تفریح سعی میکند، از زیباییهای مناظر پرندگان، درختان، کوهستان، آبشارها و سایر زیباییهای هستی لذت ببرد.
- و… .
خلاصه آنکه زیبایی را برای خود و اطراف خود و آنچه به او مربوط میشود، دوست دارد و دنبال آن میرود، اما یوگا که به رنجآمیز بودن زندگی انسان اعتقاد دارد، زندگی را جز رنج و تیرگی نمیداند؛ لذا یوگا بینش حقیقی به هستی و انسان ندارد.
منبع: محمدتقی فعالی، آفتاب و سایهها، تهران: عابد، ۱۳۸۹، صص ۱۳۶- ۱۴۵
[1]. دیوید فونتانا، روانشناسی دین و معنویت، ص ۱۲۴
[2]. روم، آیه ۲۱
[3]. غافر، آیه ۶۱
[4]. رعد، آیه ۲۸
[5]. سروپالی راداکریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب، ج ۱، ۲۴۸- ۲۵۳
[6]. حدید، آیه ۳
ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com