فرقه پژوهی
تصوف در طی سال های رشد و تکوین اسلام پایاپای دیگر فرق و نحله های جهان اسلام به رشد و گسترش خود چه در حوزه نظری و چه حوزه عملی ادامه داد. در طی این روند آنچه که گریز ناپذیر است، ارتباط صوفیه و دستگاه تصوف با حکومت های زمان و تعاملات ایشان با دستگاه های حاکم است. آنچه که از دید صوفیه در دو قرن اخیر بیان شده است، قابل توجه می باشد که در این رابطه به مواردی که کیوان قزوینی در کتاب های خویش بدان اشاره کرده است پرداخته می شود.
اگر دوران اولیه تاریخ اسلام را در نظر بگیریم، کیوان قزوینی متبری از فرقه گنابادی[1]، بر این باور است که اتفاقات به وجود آمده بعد از خلیفه سوم و جنگ های خلفای بنی امیه و بنی عباس منجر به اختیار گزیدن عده ای از مسلمانان به کنج عزلت گردید و در این میان آنچه خوشایند خلفا و حکام وقت واقع شد، همین بی اثری عزلت گزینان در امور اجتماعی بود که بدین سبب دامن به آتش افروخته تصوف زدند و صوفیان را تجلیل کردند(2). در واقع نتیجه ای که از نحوه برخورد زمامداران با سلسله های صوفیه می گیرد، این است که حکومت ها تصوف را در میان شیعه و سنی تعمیم دادند، اظهار ارادت به صوفیان نمودند و بارهای گران آنها را تحمل نمودند و به کل آنها را از عوارض دیوانی و از تعرضات سیاسی معاف می نمودند. پس از بیان این دیدگاه چنین نتیجه می گیرد که در غیر اینصورت یعنی عدم رسیدگی از جانب حکومت ها ریشه تصوف در اسلام نمی دوید و بارور نمی شد(3).
پس از آن به دوره صفویه می پردازد که این بار عده ای به نام تصوف و با عنوان صوفی به زور جنگ ها و کشتار ها تصوف و سلطنت خود را به کرسی نشاندند و از آن دوران همه سلسله های تصوف را برانداختند و قبور و خانقاه های مشایخ گذشته را ویران ساختند و … با وجود اینکه همه از سلسله های تصوف شیعه بودند[4](5).
اگر نگاهی اجمالی به این مساله داشته باشیم، با به پایان رسیدن حکومت صفویه و به قدرت رسیدن نادر شاه و زندیه، صوفیه چندان مورد توجه نبودند و آنان نیز مجالی برای ابراز موجودیت نداشتند. تا دوران قاجاریه که تا دوره فتحعلی شاه دوران به شدت سختی را پشت سر گذاشتند و محدودیت های فراوانی را از جانب حکومت به پشتوانه فقها تجربه کردند. این در حالی است که با روی کار آمدن محمدشاه قاجار تغییر رویه عمده ای حاصل شد و به تدریج مسلک درویشی و فقر وارد سردمداران حکومتی گردید، به نحوی که درباریان بسیاری از ارادتمندان یکی از سلسله ها بودند.از اتفاقات بسیار مهم این دوره ظهور باب و گسترش نتایج ادعای وی در این بازه زمانی است. از آن روی که سید علی محمد شیرازی از شاگردان سید کاظم رشتی بود قابل توجه می باشد.قزوینی در توصیف سید کاظم رشتی چنین می نویسد:
” سید کاظم رشتی را در کربلا چنان بالا بردند و به حلقه در خانه اش آن قدر کهنه های توسل بنستند که زدن چکش صدا ندهد.تا آنکه از شاگردانش حاج کریمخان رکن رابع در کرمان و میرزا شفیع در تبریز و سید علی محمد شیرازی نقطه اولی باب الام پیدا شود”(6)
در دخالت دیگر حکومت ها نیز اشاره به پشتیبانی و حمایت دولت عثمانی از سید کاظم رشتی می کند که در طی واقعه کشتاری در عثمانی در سال 1258 ه.ق .خانه وی را مورد حفاظت قرار می دهد و همه اینها را برای ایجاد اختلاف در سرزمین اختلاف پروری چون ایران می داند که از این طریق به خواسته های خود می رسیدند(7) در دیگر اثر خود نیز به این مساله اشاره می کند که:
” و قدری آزادی آراء هم در قانون تصوف به اقطاب داده شده مانند مجازات دوره استبداد که نه به قدر تقصیر بود بلکه به میل و فتوت و حال غضب و نشاط حاکم بود.”(8)
که در پایان می توان گفت اگر سوء استفاده حاکمان مزدور و مستبد و قدرت طلب از متصوفه برای حکومت کردن خود نبود، شاید تصوف بدین شکل فعلی در جوامع اسلامی بخصوص ایران وجود نداشت و به مرور از بین می رفت یا حداقل ضعیف و ضعیف تر می شد.
پی نوشت
[1] – – عباسعلی کیوان قزوینی (۱۲۷۷-۱۳۵۷ق)، عالم روحانی شیعه، مفسر، واعظ، صوفی سابق سلسلۀ گنابادیه و منتقد تصوف بود. وی پس از دریافت اجازه اجتهاد از علمای اصولی و اخباری، به سلسلههای صوفیان شیعی روی آورد، اما دیری نپایید که از این طریقت روی گرداند و پس از ۸۰ روز مباحثه دربارۀ برتری اسلام و مذهب شیعه دوازده امامی با معتقدان دیگر ادیان و مذاهب، عزلت گزید.
کیوان دارای تألیفات بسیاری است. او بیش از همه به تفسیر قرآن پرداخت. وی در دوران ارادت به مشایخ گنابادیه، آثاری از جمله تصحیح تفسیر بیان السعاده و شرح رباعیات خیام را نگاشت. از مهمترین آثار وی پس از جدایی از تصوف رسمی میتوان به رازگشا اشاره کرد.
رویگردانی او از تصوف مخالفتهایی را در پی داشت و سبب شد که وی را متمایل به بهائیت و وهابیت معرفی کنند.
2-. عباسعلی کیوانقزوینی، بهین سخن ؛ به اهتمام محمود عباسی،نشر, تهران: راه نیکان، 1387.صص.136-137
3- عباسعلی ،کیوان قزوینی، گشایش راز گشا: تالیف ابوالحسن پریشانزاده. مشخصات نشر, تهران: حقیقت، 1377.ص142
[4] – البته این نظر کیوان قزوینی در کتاب”استوار رازدار” می باشد که یک نظر تاریخی است و نیاز به بررسی بیشتر دارد. در دوران صفوی ها با عنایت به نزدیکی که با فقهاو عالمان دینی داشتند مبارزه با صوفیه منحرف آغاز گردید و خیلی از فرقه های متصوفه توسط دولت صفوی محدود گردیدند. باید گفت در زمان صفوی ها بین عرفان واقعی و تصوف منحرف مرزبندی شروع شد، چراکه بعضی عالمان وقت خود دستی بر آتش عرفان واقعی داشتند. برای مطالعه بیشتر به مقاله ای که تحت عنوان ” صوفی ها و صفوی ها” در همین سایت درج گردید مراجعه شود.
5- عباسعلی ،کیوان قزوینی، استوار رازدار: در بیان عقاید و اعمال صوفیان،انتشارات راه نیکان،1387.ص97
6-همان ص94
7-همانص95
8-کیوان قزوینی،رازگشا.ص183