بریده‌ها از شگردهای تبشیری می‌گویند؛ بررسی شگردهای تبشیر از زبان قربانیان
شگردهای جذب و جامعه هدف

در آغاز، روش‌ها و شگردهای جریان تبشیری مورد بررسی قرار خواهد گرفت که منشأ آسیب‌های بسیار بر قربانیان بوده و آثار زیادی بر زندگی شخصی و اجتماعی‌شان در پی دارد. مجموعه مصاحبه‌های صورت‌گرفته با برخی از جداشدگان از جریان تبشیر، حاوی نکاتی قابل‌تأمل در این زمینه بوده و چند تکنیک و شگرد را می‌توان از دل آن بیرون کشید.[1] مهمترین روش‌های مورد اشاره مستبصران مزبور به شرح ذیل است که در ادامه با استناد به سخنان این افراد مورد بررسی قرار می‌گیرد.

جذایت‌های ظاهری (سرودخوانی و موسیقی)

آقای مهرداد عسکری مستبصر تبشیری در سخنان خود با اشاره به جذابیت‌های ظاهری کلیسا و جریان تبشیر، آن را امری مهم و نقطه آغازین جذب خود و همسرش به مسیحیت عنوان می‌کند:

«حضور در کلیسا تجربه جدیدی بود. سرودهایی که می‌خواندند، هیجانی که می‌دادند، فضای معماری کلیسا و جو جمعیت، فرد را می‌گیرد. زیبایی‌هایی هم بود. مدام می‌گفتند محبت، محبت و محبت. آدم پیش خود می‌گفت، چقدر چیز قشنگی است… یکی از جذابیت‌های کلیسا، آهنگ و موسیقی بود که خیلی تأثیرگذار است. شبانان درجه یک، دو و سه عباراتی از انجیل را به‌صورت آواز و دعا می‌خوانند. کشیش در مورد موضوع هفته صحبت می‌کند و در انتها دوباره همان کشیش با دعا و سرود جلسه را تمام می‌کند. در انتها نیز همه با هم دعای برکت را می‌خوانند.»

حسین یعقوبی، مستبصر دیگر نیز در این زمینه می‌گوید:

«وجود موسیقی و فارسی بودن سرودهایی که خوانده می‌شد و جشن‌هایی که در کلیسا برگزار می‌گردید برایم تازگی داشت… فضای کلیسا هم به‌گونه‌ای طراحی شده که می‌تواند تأثیرگذار باشد و حس و حالی -به‌ظاهر- معنوی را به آدم القا کند. در کل، هیجانی که موسیقی ایجاد می‌کند، در جذب افراد بی‌تأثیر نیست… جالب آن‌که کلیسای جماعت ربانی (مرکز)[2] بیشتر به دیسکو شباهت داشت.»

همچنین است، سخنان آقای محمد دهنوی، فریب‌خورده جریان تبشیر:

«بارزترین مسئله که حتی سنگ را هم جذب می‌کند موضوع پرستش با موسیقی است. در هر دین و آیینی وقتی نیایش همراه با موسیقی باشد، خواه ناخواه فرد با آن همراه می‌شود. خاصیت موسیقی جذب کردن است. همان‌طور که مداحی جذب می‌کند. شاید شخص انسان خوبی هم نباشد، اما مداحی او را جذب می‌کند. در مسیحیت این مسئله بسیار پررنگ‌تر است. شروع هر جلسه عبادتی کلیسا با سرود و موسیقی همراه است. البته شاید الآن مثل سابق در کلیسای خانگی گیتار زده نشود، اما همین موزون بودن، شعرها و سرودها حین پرستش باعث جذب می‌شوند.

خیلی‌ها را می‌دیدیم که گریه می‌کردند. می‌پرسیدیم چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: نمی‌دانم جذاب است. شما هر کس با سخت‌ترین عقاید را به این محیط ببری تحت تأثیر قرار می‌گیرد. شاید آن را قبول نکند ولی خوشش می‌آید. انتساب این موسیقی به خدا باعث می‌شود که شیرین‌تر هم شود. وقتی فکر می‌کنی که این سرود را برای خدا می‌خوانی، خیلی برایت دل‌انگیز است. این به جذب شدن طرف کمک می‌کند. بعضی‌ها را می‌شناسم که اگر از کتاب مقدس و یا کتاب رومیان سؤالی از آن‌ها بپرسید، چیزی نمی‌دانند ولی سرودها را خیلی خوب یاد گرفته‌اند.»

به این ترتیب باید پذیرفت که موسیقی و سرودخوانی‌های کلیسا به‌عنوان عوامل جذابیت‌زا نقش مؤثری در جذب افراد به جریان تبشیر داشته و به‌عنوان یکی از شگردهای اولیه برای جلب توجه افراد هدف به کار گرفته می‌شود.

تمرکز بر مشکلات (شخصی، خانوادگی و اقتصادی)

یکی از نقاط مشترک در سخنان مستبصران تبشیری تأکیدشان بر تمرکز جریان تبشیر بر مشکلات افراد و به‌عبارتی افراد مشکل‌دار است. تقریبا تمام این افراد بر تلاش مبلغان تبشیری برای رفع ظاهری مشکلات افراد از مسائل مالی گرفته تا امور عاطفی و خانوادگی و جذب آن‌ها از این مسیر اشاره نموده‌اند.

آقای عسکری با اشاره به نقش مشکلات مالی خود در جذبش به جریان تبشیر می‌گوید:

«هر انسانی در زندگی‌اش فشارهایی را تجربه می‌کند. در آن زمان وضع مالی ما چندان خوب نبود. خیلی مواقع از همین طریق وارد می‌شوند و می‌گویند، تمام مسائل و مشکلات مادی و روحی شما در مسیحیت حل می‌شود. از طرفی زمانی که شما با موضوع جدیدی روبه‌رو می‌شوید، سعی می‌کنید فقط خوبی‌های آن را ببینید. آن هیجان و زیبایی‌های کاذب ابتدایی را می‌بینید و به‌سمت آن کشیده می‌شوید.»

وی ادامه می‌دهد: «جوانان همیشه مسائلی دارند؛ مسئله کار، زندگی، به هر حال هر کسی به‌نوعی مشکلی دارد. آن‌ها از این موارد سوءاستفاده کرده، خیلی ظریف کار می‌کنند. خلاها و آنچه را شما در زندگی لازم دارید، کادوپیچ کرده به شما می‌دهند. درست مانند این است که کسی بگوید، اگر این شکلات را بخوری سه ماه بعد مسئله شما حل می‌شود… بعد از سه ماه اگر طرف هنوز جذب نشده باشد، به او می‌گویند مگر من خدا هستم؟ حتما یک حکمتی در آن بوده که خدا نخواسته است. دو ماه دیگر هم صبر کن حتماً لیاقت آن را نداشته‌ای. چند ماه که گذشت دیگر طرف آلوده شده است.»

آقای دهنوی نیز در این رابطه اظهار می‌دارد: «مهم‌ترین مسئله، آسیبهای اجتماعی است. کسانی که درگیر مسئله طلاق یا اعتیاد بوده‌اند، مهم‌ترین طعمه‌های تبشیر هستند. در جامعه ما هیچ کس به فردی که معتاد بوده کار نمی‌دهد. کسی هم که در خانواده به او بهایی داده نشود، به‌سمت افرادی می‌رود که به وی روی خوش نشان می‌دهند. این افراد می‌بینند، در این جریان آن‌ها را تحویل می‌گیرند. خیلی بد هم به نظر نمی‌آیند، ادعایش این است که دروغ نگویید، دزدی نکنید، زنا نکنید، پس فکر می‌کند، جمع خوبی است و دیگر به جزئیات نمی‌اندیشد و چشمش را بر خیلی از چیزها می‌بندد.

برخی دیگر از عوامل مثل دل زدگی‌ها در جامعه یا شبهات موجود هم می‌توانند در این زمینه تأثیرگذار باشند. فرد طردشده، دوست یا خانواده‌ای ندارد؛ لذا به هر کس که دست به سویش دراز کند، می‌چسبد. هر چه توجه بیشتری به او بکنند، فرد بیشتر جذب آن‌ها می‌شود. زمانی این برایش شیرین‌تر و جذاب‌تر می‌شود که به او اختیاراتی هم بدهند و بگذارند در این زمینه فعالیت کند و به نحوی او را بزرگ بشمارند. به این شکل افرادی که از جایی ضربه خورده‌اند و دچار کمبود هستند، با دیدن توجه و به دلیل توجیهات ماندگار می‌شوند.»

تمرکز تبشیر بر اقشار آسیب دیده در نتایج بسیاری از پژوهش‌های میدانی و علمی صورت گرفته در این زمینه نیز مورد تأکید قرار گرفته که مصداقش را می‌توان در سخنان فوق مشاهده نمود.

مهاجرت و پناهندگی

آقای عباس‌زاده، نمونه بارزی از افرادی است که زندگی خانوادگی‌اش به‌سبب مهاجرت و سوءاستفاده مبلغان تبشیری از شرایط وی، دستخوش فروپاشی شد. وی با اشاره به داستان زندگی‌اش از تلاش‌های جریان تبشیر برای جذب همسرش به بهانه پناهندگی در کشور انگلیس چنین پرده برمی‌دارد:

«همسرم، پنهانی به یک کلیسا رفت‌وآمد داشت. گویا در جریان تلاش‌هایش برای اخذ پناهندگی با افرادی آشنا می‌شود که به او پیشنهاد می‌دهند، با تغییر دین و گرویدن به مسیحیت این کار را انجام دهد. همسرم هم پس از کمی آمدوشد در فضای کلیسا و حضور در مراسم مختلف و جمع‌های آن‌ها به‌تدریج تحت‌تأثیر قرار گرفته و نه‌تنها برای اخذ مجوز پناهندگی بلکه تحت نفوذ این جریان به مسیحیت علاقه‌مند شده و آن را ابراز نموده. او می‌خواست با اخذ تأییدیه به‌عنوان یک «نوکیش مسیحی» از سران کلیسا مسئله پناهندگی خود را حل‌وفصل کند.

آشنایی‌اش با این جمع و آموزه‌های مسیحی رفتارش را دگرگون کرده بود. چنان شیفته آن جمع‌ها، مراسم سرودخوانی و فضای به‌ظاهر زیبا و خوش‌آب ورنگ کلیسا شده بود که همه‌چیز را فراموش کرده بود. به ویژه اینکه از این راه می‌توانست به خواسته اصلی‌اش یعنی اقامت هم برسد.»

وی ادامه می‌دهد: «جریان‌هایی مثل مسیحیت تبشیری با تمرکز روی افراد آسیب‌پذیر و مسئله‌دار، اهداف خود را به‌صورت خزنده پیش می‌برند. در مورد همسر من با درک انگیزه‌اش برای اخذ پناهندگی و مشکلات خانوادگی‌مان در ابتدا او را موردی مناسب تشخیص داده و جذب نمودند. در مرحله بعد، تلاش کردند، از طریق وی مرا هم متقاعد کنند که مؤثر نیفتاد.»

سخنان مهرداد عسکری نیز تأییدکننده ماجرای مذکور است:

«برخی اصلاً با هدف مهاجرت به کلیسا می‌آمدند. در ابتدا به ترکیه می‌رفتند و به دفتر سازمان‌ملل مراجعه می‌کردند و درخواست پناهندگی می‌دادند. ادعا می‌کردند، در ایران به‌سبب مسیحی‌شدن آزار دیده‌اند، سپس باید کشیش‌هایی را که در ایران می‌شناختند. معرفی کرده و فیلم غسل تعمیدشان را نشان می‌دادند.»

بنابراین باید به مسئله مهاجرت و پناهندگی، به‌عنوان یکی از نقاط تمرکز و اتکای جریان جذب تبشیری توجه نمود.

جذب نخبگان اجتماعی

نخبگان اجتماعی همواره به‌عنوان یکی از جوامع هدف مهم و تأثیرگذار نزد جریان‌های فرقه‌ای مطرح بوده‌اند و در تمامی فرق تلاش‌هایی برای جذب این قشر وجود داشته و دارد؛ چراکه ظرفیت و استعدادهای این افراد به منزله فرصتی مناسب برای کادرسازی و تحقق منویات تشکیلات است. جریان تبشیر مسیحی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و اقداماتی سازمان‌یافته برای جذب این اقشار صورت داده است.

آقای حسین یعقوبی، مصداق خوبی برای این مورد است که داستان زندگی و نحوه جذبش آشکارکننده اهداف و برنامه‌های تبشیر برای جذب اقشار مختلف جامعه به فراخور موقعیت و شرایطشان می‌باشد؛ افراد آسیب‌دیده و زخم خورده به یک شکل و نخبگان علمی و اجتماعی به‌صورت دیگر.

شرح نحوه جذب آقای یعقوبی از زبان خودش به‌خوبی نمایانگر این مسئله است:

«من علاقه زیادی به دانستن در مورد ادیان داشتم. آدمی نیستم که به صرف اینکه شخصی چیزی را به من می‌گوید آن را قبول کنم. سعی داشتم، با مطالعه به‌شناخت برسم. انگیزه‌های درونی من برای شناخت نیز باعث شد که ارتباط‌گیری با جریان تبشیر و کلیسا ایجاد شود. به‌خصوص اینکه بیرون از آن مجموعه کلیسایی منبعی برای مطالعه نمی‌دیدم و از آنجایی که می‌خواستم خیلی بی‌طرفانه یاد بگیرم، تصور کردم که بهترین منبع خود همین مجموعه‌ها هستند که قاعدتاً بیشترین منابع را برای مطالعه دارند.

چند ماه از آن کتابخانه استفاده نمودم. کتاب‌ها را مطالعه می‌کردم و سؤال‌های مختلفی از رابط تبشیری می‌پرسیدم… هفته‌های متمادی بود که این شخص به منبع اطلاعاتی من تبدیل شده بود و وقت زیادی برایم می‌گذاشت. خیلی با حوصله بود… در واقع، لفاظی، اعتماد به نفس، متانت، خونسردی و آرامش ظاهری او در جذب افراد مؤثر بود. وی شنونده خیلی خوبی بود، میان صحبت‌هایش تپق نمی‌زد حتی اگر اشتباه می‌کرد بر اشتباهش پافشاری می‌نمود و مطمئن پاسخ می‌داد هیچ وقت لفظ «نمی‌دانم» را به‌کار نمی‌برد.»

وی در ادامه توضیح می‌دهد که چگونه جریان تبشیر با مستعد تشخیص دادنش بر او سرمایه‌گذاری کرده و پس از جذب با تشویق به گذراندن دوره‌های آموزشی داخلی و در مراحل بالاتر خارجی او را برای آنچه خادم‌سازی می‌خوانند مهیا ساخته‌اند.

مهرداد عسکری نیز در اظهاراتی مرتبط به توجه مبلغان تبشیری در شناخت و انتخاب گزینه‌های جذب اشاره می‌کند: «من و همسرم هنگام حضور در جلسات، کنترل عناصر تبشیری را کاملاً حس می‌کردیم. مثلاً اگر ظاهر فرد مناسب و کمی غربی بود، مشکل نداشت و داخل می‌شد. بعد از جلسه یا کلاس هم به او روی خوش نشان می‌دادند و تحویلش می‌گرفتند و با این ترفند افراد را جذب می‌کردند. خیلی غیرمحسوس اشخاص را کنترل می‌کردند. وقتی به جلسات می رفتید از نوع سؤال کردن، تیپ و برخوردتان شما را ارزیابی می‌کردند. فردی که دم در ورودی می ایستاد حواسش به همه چیز بود. حتی نحوه سلام و احوالپرسی‌اش با شما، همه برنامه‌ریزی شده بود.

دفعه دوم که به کلیسا می‌رفتید، اگر با شما گرم می‌گرفت؛ یعنی فاکتورهای مورد نظر او را کسب کرده‌اید. کسانی را که فاقد ویژگی‌های لازم تشخیص می‌دادند، اصلاً تحویل نمی‌گرفتند، ولی برخی را مورد توجه قرار داده و روی آن‌ها سرمایه‌گذاری می‌کردند.»

بمباران محبت

یکی دیگر از موارد مورد اشاره در سخنان اغلب جداشدگان محبت‌های ظاهری فراوان و به‌عبارتی تکنیک بمباران محبت است که از سوی مبلغان تبشیری برای جذب، به‌ویژه در مراحل اولیه استفاده می‌شود. در این‌باره می‌توان به مصادیقی از خاطرات مستبصران مزبور اشاره نمود.

آقای عسکری در این‌باره اظهار می‌دارد: «مدام می‌گفتند محبت، محبت و محبت آدم پیش خود می‌گفت چقدر قشنگ است. می‌گفتند اگر ظلم می‌بینی هیچ کاری نکن. تو محبت کن. اگر فلانی به تو بدی کرده با محبت شرمنده‌اش کن. وقتی با این شعارها فشار و استرس از فکر برداشته می‌شود، در واقع، یکسری مسائل خودبه‌خود حل می‌شود و آنجاست که با خود می‌گویید حتماً این راه درست است.

در واقع نوعی شیادی روان شناسانه بود…. محبت‌های ظاهری تا جایی بود که نیاز ما به مهر و محبت با رفتن به آن جمع‌ها برطرف می‌شد. من و همسرم در خانه با هم مشاجراتی داشتیم، آنجا این جذابیت را داشت تا از این حالت بیرون بیاییم. آن‌ها ما را به همه نشان می‌دادند و می‌گفتند: ببینید چقدر زوج خوشبختی هستند. خیلی از ما استقبال می‌کردند و به‌نوعی ما ویترینشان بودیم.»

همین‌طور است، اظهارات آقای دهنوی: «مهم‌ترین مسئله رفتار و برخورد خوبشان است. آن‌ها افراد را فارغ از سطح تحصیلات، شغل و… تحویل می‌گرفتند و مورد احترام قرار می‌دادند. در مورد جزئیات کار و زندگی‌شان صمیمانه سؤال نموده و به افراد و مشکلاتشان توجه می‌کردند. ما هم با مشاهده این رفتارها در مورد مشکلاتمان با آن‌ها درد دل می‌کردیم و به این ترتیب هر روز بیشتر خود را در دسترسشان قرار می‌دادیم. آن‌ها با این روش و از طریق محبت کردن افراد را جذب می‌کردند. چیزی که همیشه در خانه ویکتور -از عناصر تبشیری- می‌دیدیم احساس محبت بود که ابزاری برای جذب به‌حساب می‌آمد. برای همین هم در فریب افراد موفق بودند.»

و نیز تأکید آقای راد بر اظهار محبت‌های مبلغان تبشیری در جذب همسرش: «آن‌ها کارشان را خوب انجام داده بودند. فقط کافی بود، فردی مثل همسرم اندکی در باورهایش آن طور که باید محکم نباشد و پای انگیزه‌هایی مثل پناهندگی یا منافع مادی در میان باشد، بلافاصله دام پهن کرده با جذابیت‌های ظاهری و از محبت دم‌زدن‌ها، افراد را جذب کرده و برای خدمت تربیت می‌کنند.»

ادعای کشف و شهودهای دروغین

به اذعان مستبصران یکی از مشهودترین شگردهای جریان تبشیر بهره‌گیری از ادعاهای کشف و شهود دروغین به منظور جلب توجه افراد تازه وارد و تلقین حس معنویت در آن‌هاست. مباحثی چون «عطایا» و «شهادت» از آن جمله‌اند که با ایجاد شور و هیجان کاذب در جمع و تلقین کرامت و معجزات سعی در جذب حداکثری دارد. آقای عسکری تجربیات خود در این زمینه را با نوعی شگفتی توصیف نموده:

«یکی از چیزهایی که بر آن تأکید داشتند، عطایای روح‌القدس بود که واقعاً چیز مضحکی است. یکی از مسائلی که من را در خصوص صحت گفته‌های آن‌ها به فکر فرو برد، همین مسئله عطایا بود. آن‌ها دست‌هایشان را بر سر افراد می‌گذاشتند و می‌گفتند، تو باید به زبان‌ها صحبت کنی.

من تا مدت‌ها منظورشان را از تکلم به زبان‌ها درک نمی‌کردم تا اینکه در یکی از جلسات فردی از جا بلند شد و گفت من عطایای زبان‌ها را گرفتم. افراد برای او دعا کردند. بعد شروع به چرت‌‌ پرت گفتن کرد. خنده‌ام گرفته بود، اما نمی‌توانستم چیزی بپرسم. در مورد بحث زبان‌ها، حتی خود کشیش‌ها هم تعریف درستی ندارند. آن‌ها می‌دانند بحث باطلی است. اما می‌خواهند هر کس احساس کند، ارتباط معنوی دارد. وقتی از ۵۰۰ نفر حاضر در جلسات کلیسا، به ۴۰۰ نفر تلقین شده استکه این عطایا را دارند، خود این مسئله زمینه دیگری می‌شود تا افراد بیشتر جذب شوند و فریب بخورند.»

وی تأکید می‌کند: «از افراد می‌خواستند، به‌اصطلاح خودشان در جلسات «شهادت» دهند؛ یعنی تغییرات در زندگی‌شان را به‌عنوان معجزات و تحت عنوان شهادت بیان یا به گناهان گذشته‌شان اعتراف کنند. عده‌ای برای خودنمایی و جلب توجه این کار را می‌کردند. البته تلقین هم مؤثر بود. وقتی مقابل جمع صحبت می‌کردی باید خودت هم به خودت می‌قبولاندی که در زندگی‌ات تغییراتی ایجاد شده است. این حرف‌ها هر قدر هم دور از ذهن باشد، تکرار و شنیدنشان به‌تدریج روی انسان تأثیر می‌گذارد، به‌ویژه که آن‌قدر دروغ‌های بزرگی می‌گویند که شما جرئت باور نکردن آن‌ها را نداشته باشید.»

آقای دهنوی نیز در خصوص مسئله «شهادت» می‌گوید: «معمولاً در انتهای جلسات می‌پرسیدند: کسی شهادت دارد؟ بعد فردی مسئله‌ای از زندگی عادی گرفته تا ادعای معجزاتی مثل درمان بیماری‌اش به‌صورت خود به خود را مطرح می‌کرد و همه می‌گفتند: «آفرین هاله لویا» اما در مورد عطایا کمی محتاط‌تر بودند و دوست نداشتند که در کلاس‌ها به‌شکل رسمی وجود داشته باشد. با این حال، برخی افراد چنین چیزهایی را وانمود می‌کردند. این موضوع در رسانه‌های تبشیری نیز برای جلب توجه هر چه بیشتر مخاطبان استفاده می‌شود. شدت این ادعاها به حدی است که گاه مضحک جلوه کرده و از سوی برخی مورد انتقاد واقع شده است.

آسیب‌ها

پس از درک شگردها و ترفندهای جذب از زبان قربانیان جا دارد، به آسیب‌هایی که از ناحیه این جریان متحمل شده‌اند، نیز اشاره کرد. بررسی داستان هر یک از این افراد، نمایانگر آسیب‌هایی بسیار در ابعاد شخصی و اجتماعی است، از جمله:

  • فروپاشی بنیان خانواده

اولین و مهم‌ترین عارضه جریان تبشیر که از سوی اغلب مستبصران مورد اشاره قرار گرفته، تضعیف پیوندهای خانوادگی و چه بسا فروپاشی بنیان خانواده است که آسیبی بی‌بازگشت و جبران‌ناپذیر محسوب می‌شود.

داستان آقای راد، مصداق بارز این مسئله است که آشنایی همسرش با جریان تبشیر در نهایت جدایی از وی و تنها پسرش را رقم زد. همین طور گرویدن همسر آقای عسکری به جریان تبشیر عاملی بود، بر جدایی‌شان از یکدیگر: «با وجود بریدن من از جریان تبشیر، اما خانمم هنوز با آن‌هاست. سه سال است که با هم زندگی نمی‌کنیم و یک‌سال و نیم است که رسماً جدا شده‌ایم. در این مدت چند تن از تبشیری‌ها سراغم آمدند، اما من آن‌ها را رد کردم.»

وی همچنین در ارتباط با تضعیف پیوندهای عاطفی خود با دیگر اعضای خانواده و حس بیگانگی از آن‌ها می‌گوید: «خانواده ما بسیار مذهبی است. برادرم جانباز است. آن‌ها در ابتدای ورودم به جریان تبشیر می‌کوشیدند با مباحثه عمیق مرا منصرف کنند، اما بعد همه‌چیز عوض شد و هر روز فاصله بیشتری از یکدیگر می‌گرفتیم.»

  • آسیب‌های معنوی و بینشی

اغلب فریب خوردگان جریان تبشیر پس از جدایی با نوعی احساس سرخوردگی ناشی از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن و اتلاف عمر و انرژی مواجه‌اند. همچنین از لحاظ اعتقادی و بینشی با مشکلاتی دست به گریبان هستند که ممکن است، آثار آن تا مدت‌ها در درونشان باقی مانده و بر زندگیشان سایه افکند درست مانند آنچه آقای عسکری می‌گوید:

«همه این ماجرا یک بازی خطرناک است که انسان را از ریشه می‌زند. خیلی ساده افرادی که مشکلات دارند، شناسایی کرده و درست در لحظه‌ای که سختی‌ها به آن‌ها هجوم آورده جذب می‌کنند. مثل من که مشکلات مالی داشتم. فردی با این شرایط وقتی شبکه‌های ماهواره‌ای تبشیری را می‌بیند، به چشمش چیز متفاوتی می‌آید و ممکن است به‌دلیل فشار مشکلات تحت تأثیر قرار بگیرد. من اگر اعتقادم را در این مدت از دست نداده بودم، خیلی بهتر می‌توانستم زندگی‌ام را مدیریت کنم. همین چهار سال زمانی که برای کلیسا صرف کردم اگر برای اسلام گذاشته بودم، شاید الآن به ادراکی بالاتر دست می‌یافتم.»

همچنین است، سخنان آقای دهنوی از تضادها و تعارضات درونی‌اش: «خیلی مسائل در مسیحیت واقعا عقلانی نیستند و پاسخ درست و منطقی ندارند. شاید اشتباه خودم بود، می‌بایست خیلی قبل‌تر به این مسائل فکر می‌کردم اما ترس هیچ وقت اجازه نمی‌داد که به عقب بازگردم؛ ترس از اینکه اگر برگردم، آخرتم چه می‌ٔشود؟ چه اتفاقاتی می‌افتد و…. همه این اتفاقات باعث می‌شود که بین ماندن و رفتن مردد بمانی. نمی‌دانم بشر، به‌طور کلی این طور است یا تنها من این طور بودم؟ تناقضات دوگانه هستند. گاهی انسان را به امید اینکه ببیند، در آخر چه می‌شود، در یک جریان نگه می‌دارند.»

البته دامنه آسیب‌های وارده از ناحیه تبشیر، گسترده است؛ از تزلزل در مبانی اعتقادی گرفته تا تهدید امنیت ملی و بررسی آن مجالی دیگر می‌طلبد. در اینجا صرفاً برخی از مهم‌ترین آسیب‌ها که در درجه اول فرد را درگیر می‌کند، مورد اشاره قرار گرفت. البته با توجه به نقش افراد به‌عنوان سازه‌های سازنده جامعه، همین آسیب‌ها هم می‌تواند در سطحی فراتر، کل اجتماع را تحت تأثیر قرار داده و متضرر سازد.

بی‌تردید بررسی و ارزیابی این موضوع بر مبنای سخنان قربانیان به‌عنوان بهترین شاهدان و دارندگان تجربیات ناب، می‌تواند نقش مؤثری در آگاهی‌بخشی از اهداف، شگردها و برنامه‌های جریان تبشیر و در نهایت اتخاذ راهکارهای مناسب برای مقابله با آن ایفا نماید.

[1]. مشروح مصاحبه‌های صورت گرفته با این افراد در آرشیو روشنا قابل دسترسی می‌باشد.

[2]. این کلیسا یکی از زیرمجموعه‌های کلیسای جماعت ربانی پنطیکاستی بود که در خیابان طالقانی تهران قرار داشت و به مرکزی برای جذب و فعالیت‌های تبشیری مبدل شده بود. فعالیت‌های تبشیری کلیسای مزبور با دستگیری کشیش آن دروبرت (سریان) در سال ۱۳۹۲ تعطیل شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.