بره‌ای دیگر؛ مروری بر یک فیلم فرقه‌ای

طی سال‌های اخیر توجه خاصی از سوی صنعت فیلم‌سازی به موضوع «فرقه» و «فرقه‌گرایی» مبذول شده و شاهد ساخت آثاری چند، با این موضوع بوده‌ایم. به‌عبارتی مضمون متفاوت و ویژه این حوزه باعث شده تا هر فیلم‌سازی برای یکبار هم که شده، هوایی ساخت فیلمی با موضوع فرقه‌ای شود و در این میان، برخی موفق شده‌اند، به این دغدغه خود جامه عمل بپوشانند.

اکنون از سینمای مستند گرفته تا داستانی، مجموعه فیلم‌هایی در خصوص فرقه‌گرایی تولید شده و به نمایش درآمده است. حتی صنعت سریال سازی -که طی دو سال گذشته با شیوع بیماری «کووید۱۹» و محدودیت‌های متعاقب آن رونق افزونی یافته – نیز قدم در این عرصه نهاده و سریال‌هایی با دامنه مخاطبان جهانی در غرب با مضمون فرقه‌ها تولید و تحت حمایت شرکت‌های معتبری همچون «نتفلیکس» عرضه گشته.

غرض از این مقدمه، اشاره به دغدغه دنیای غرب در باب فرقه‌هاست که به اذعان برخی پژوهشگران و محققان فرقه‌ای می‌رود که از یک «مسئله» به «بحران» تبدیل شود و به‌همین خاطر است که هالیوود -غول صنعت فیلم‌سازی و البته تأثیرگذار بر افکارعمومی- بخشی از بودجه کلان خود را به این امر اختصاص داده و در دو سال گذشته دست کم چندین فیلم و سریال با موضوع اختصاصی فرقه‌گرایی تولید شده است.

به تعبیر بهتر اگر در دهه‌های قبل شاهد تولید فیلم‌هایی با مضامین غیرمستقیم و حاشیه‌ای در باب فرقه‌گرایی بودیم، اکنون این موضوع در مرکز توجه قرار گرفته و با عنایت به محتوای عموما دراماتیک و خاص، یکی از شاخه‌های ژانر وحشت را به خود اختصاص داده است.

یادداشت پیش رو نگاهی است، بر یکی از این دست فیلم‌ها  که با وجود محدودیت‌های کرونایی، توجه زیادی به خود جلب کرد و با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد. در ادامه، مروری داریم بر فیلم «بره‌ای دیگر».

بره‌ای دیگر[1]

شاید در نظر اول بتوان گفت، نام خوبی برای این فیلم انتخاب شده که می‌تواند گویای مناسبات درون فرقه‌ها از یک سو و کنایه‌ای از «قربانیان» از سوی دیگر باشد. بره‌ای دیگر محصول سال ۲۰۱۹م فیلمی در ژانر وحشت به کارگردانی «ماوگوژاتا شوموفسگا» است که در تاریخ ۲ آوریل ۲۰۲۰م در کشورهای ایالات متحده آمریکا، ایرلند و بلژیک به نمایش درآمد.

در این فیلم، بازیگران مشهوری چون «میشل هوسمن» «رافی کاسیدی» و «دنیز گائو» به ایفای نقش می‌پردازند.

بره‌ای دیگر با داستان و روایت متفاوت خود با نقدهای مطلوبی مواجه شد. به‌طوری که در وب‌سایت  Metascore از۴۱ نقد منتشر شده امتیاز ۶۷ و در وبسایت Rottentomatoes از ۵۸ نقد منتشر شده، امتیاز خوب ۷۱ را به‌دست آورد.

داستان فیلم بره‌ای دیگر

در چند سطر می‌توان داستان فیلم را این طور بیان کرده؛ بره‌ای دیگر درباره دختری است، به‌نام «سَلاه» (سیلا) که در یک فرقه متولد شده؛ فرقه‌ای با اعضای زن و تنها یک مرد به‌نام «پیشوا» که رهبری این خانواده را برعهده دارد.

سلاه با گذر از دوره کودکی و آغاز بلوغ جسمی، تحولی در اندیشه خود نیز تجربه می‌کند که در نهایت به تغییر سرنوشت او و دیگر خواهرانش (اعضای فرقه) می‌انجامد.

درباره فیلم بره‌ای دیگر

بره‌ای دیگر از ناکجابادی در دوردست‌ها آغاز می‌شود؛ جایی در دل طبیعت. نه با رنگ‌های زنده و شاد که تیره و وهم‌آلود. سراسر مه. خاکستری و سرد. همه چیز از نمایش دورنمایی از یک فرقه و زندگی فرقه‌ای آغاز می‌شود تا مخاطب از همان ابتدا بداند، قرار نیست، نظاره‌گر صحنه‌های کلیشه‌ای باشد.

گزینش‌های کارگردان و نویسنده برای انتقال این مضمون، مناسب است. جمعیتی -حدود:۲۰نفره- از زنان با لباس‌هایی متحدالشکل و مدل موهای مشابه که جایی میان جنگل در حال سرودخوانی، مشغول کارهای مختلف هستند؛ خیاطی و بافت لباس، شستن یونیفورم، نگهداری از کودکان، نظافت چند آلونک، چنبره زده کنار هم، قصابی گوسفند، پخت غذا و نهایتاً محافظت از گله‌ای کوچک از گوسفندان با تنها یک قوچ.

سکانس‌های آغازین فیلم برای پژوهشگران و علاقه‌مندان حوزه فرق، بسیار آشناست. مشاهده پیراهن‌های آبی بلند با یقه‌های بسته و موهای بافته، پیچیده در بالای سر زنان و کودکان، بیدرنگ فرقه «مورمونیسم» را تداعی می‌کند که با وجود مفاسد اخلاقی و مالی سرکرده‌اش («جوزف اسمیت») همچنان در ایالت «یوتا»ی امریکا در حال زیست است.

همه این نشانه‌ها کارگر می‌افتد و مخاطب در ادامه با مشاهده چهره «پیشوا» اطمینان می‌یابد که داستان به همان قضیه معروف چندهمسری رایج در مورمونیسم ارتباط دارد. البته کارگردان روایت خاص خود را از این زندگی فرقه‌ای به تصویر کشیده و تنها از این مضمون، بهره‌برداری کرده است. به عبارت بهتر، قرار نیست، در اینجا شاهد نمایش آموزه‌ها یا نقد فرقه مورمونیسم باشیم.

بره‌ای دیگر در واقع می‌تواند صرفاً یک پرده از واقعیت فرقه‌هایی مانند مورمونیسم باشد و شاید قصد کارگردان نیز همین است؛ چراکه ساختار روایی وهم‌انگیز، غیرخطی و به نوعی سورئال را برای بیان مضمون برگزیده.

در این فیلم، ما همه چیز را از دریچه چشم سلاه می‌بینیم؛ یکی از اعضای فرقه و این شاید یکی از بهترین گزینه‌های ممکن برای درک موقعیت افراد حاضر در جریان‌های فرقه‌ای باشد که در مطالعات فرقه‌شناسانه با عنوان «قربانی» شناخته می‌شوند.

در ابتدا به‌سبب نمایش جامعه‌ای کوچک، به دور از هیاهوی شهرها و حتی زندگی روستایی، آگاهی از زمان یا مکان قصه وجود ندارد. زندگی در چادر و آلونک، زیر نور شمع و آتش بدون کوچک‌ترین مظهر تکنولوژی، با لباس‌هایی به تاریخ پیوسته، همه بر این مسئله دامن می‌زنند، اما این تصور در ادامه و گذر از یک سوم اول فیلم؛ هنگامی که سلاه نیمه شب با صدای چرخ‌های ماشین از خواب برمی‌خیزد و از پنجره آلونک کنجکاوانه نظاره‌گر زدوبند میان پیشوا و مأمور پلیس -با یونیوفورم امروزی و بیسیم به دست- می‌شود، درهم می‌شکند و درمی‌پابیم، این قصه در دل ماشینیسم اکنون و قلب امریکا جریان دارد.

درک بهتر این فیلم از رهگذر بررسی نمادها میسر است که در ادامه به‌طور مختصر مورد اشاره قرار می‌گیرد.

نشانه‌شناسی فیلم بره‌ای دیگر

بره‌ای دیگر سراسر نشانه است. دیالوگ‌ها کم و تصاویر، گویای ماجرا هستند. در این فیلم قرار است، مشاهدات، رؤیاها و کابوس‌های سلاه، مضامین را انتقال دهند و شاید برای تصور هر چه بهتر فضای جاری در فرقه‌ها این انتخابی بجا باشد؛ آنجا که زبان از بیان و انتقال احساسات، به‌خصوص مسئله شکستن شخصیت و خویشتن خویش در حیات فرقه‌ای؛ ناتوان است.

المان‌های به‌کار رفته در این فیلم را می‌توان ذیل چند عنوان -به شرح زیر- دسته‌بندی و بیان کرد:

ساختار و هویت فرقه: در این قسمت، تلاش شده تا سبک زندگی فرقه‌ای به مخاملب عرضه شود. نمایش انزوا و زندگی در کلونی به دور از مردم، نخستین وجه این امر است. زندگی سخت اعضا در چند آلونک و کابین ماشین -مزین به چهره پیشوا- همراه با کار و وظایف مشخص، شاخصه دیگر است.

در فیلم متوجه می‌شویم که زنان از یک سلسله مراتب برخوردارند؛ مادران (زنان سالخورده)، همسران (زنان جوان) و در نهایت دختران (نابالغ و کودک). هر یک از این افراد با تکالیف تعیین شده در حال تلاش برای تأمین نیازهای پیشوا و جلب رضایت او از یک سو و رتق و فتق خودکفایانه امور این جامعه کوچک از سوی دیگر هستند.

نکته قابل تأُمل، جدیت آن‌ها بر این امر است؛ چراکه در صورت تخطی از وظایف، با غیض پیشوا و طرد از سوی دیگر اعضا مواجه می‌شوند.

تمام زندگی این جامعه از یک گله کوچک گوسفند تأمین می‌شود که اهمیت زیادی نزد پیشوا دارد. این گله، نمادی است از همان جامعه. به‌ویژه وقتی پیشوا در مراسم عبادی‌شان زیر اشکال هندسی بافته از نخ در دل جنگل، زنان سراسر سفیدپوش و در حال مویه را «گله من» خطاب می‌کند و در انتهای مراسم با قربانی کردن یک بره و مالیدن خون آن بر صورت زنان گریان و هیجان زده، ایشان را به اصطلاح مورد «رحمت» قرار می‌دهد.

بره‌ای که در «دنیای واقعی» سرنوشت هر یک از آن‌هاست و در انتهای فیلم می‌بینیم، قربانی شدن سرانجام حضور در این فرقه است.

نمایش -به نوعی رقت‌انگیز- خوردن گوشت بره توسط زنان که به کرات در فیلم شاهد آن هستیم، نیز کنایه‌ای است، بر ذات خود ویرانگر فرقه‌ها. هر بره و قربانی خوراکی است، برای قربانیان بعدی. بی‌آنکه به این مسئله واقف یا حساس باشند؛ چراکه پیشوا اذهان آن‌ها را تسخیرکرده.

همچنین این گله تنها یک قوچ (نماد رهبر) دارد که در یک سکانس، سلاه نابالغ و در حال بازی، به اصطلاح باآن شاخ به شاخ می‌شود؛ امری که در انتهای فیلم به واقعیت می‌پیوندد و همین صحنه با سیلی سلاه بر گوش پیشوا تکرار می‌شود والبته این‌بار عامدانه و درعین بلوغ فکری.

از دیگر نشانه‌های به کار رفته در فیلم، تأکید بر جدایی از جامعه و کاربرد ادبیات فرقه‌ای است. پیشوا از جامعه غیرخودی با عنوان «گسسته‌ها» یاد می‌کند که باید از ایشان پرهیز کرد و اینکه آن‌ها هیچ‌گاه به کمال نخواهند رسید.

در این ادبیات فرقه‌ای، اعضا هرگز اجازه ندارند، در مورد موضوعی خارج از چارچوب‌ها سخن بگویند. به‌طوری که در سکانسی، یکی از همسران در پاسخ به درخواست کودکش برای گفتن داستان پیش از خواب، اظهار می‌دارد: «تنها پیشوا می‌تواند داستان تعریف کند».

آن‌ها از بردن نام پیشوا نیز معذورند و باید با همین عنوان او را در مکالمات خود صدا زنند. ریاض‌های جسمانی تحت عنوان روزه و زندانی شدن در محلی دور از بقیه، برای زنانی که -بدون دلیل خاصی یا ویژگی زنانگی- از سوی رهبر «ناپاک» خوانده می‌شوند، وجه دیگر نمایش این زیست فرقه‌ای است.

همه این زنان، شیفته پیشوا و در حال تلاش برای جلب رضایت و محبت او هستند. حتی زندانیان؛ درست مشابه آنچه در تجربیات قربانیان فرقه‌ها خوانده و شنیده‌ایم.

روایت و شخصیت‌ها: چنانچه اشاره شد، داستان از عبور سلاه از دوره کودکی وقدم نهادن در بلوغ -جسمی و فکری- آغاز می‌شود. دغدغه سلاه، درک گذشته خود و کنار آمدن با فقدان مادرش است.

او در تماس‌های کوتاهش با پیشوا همواره درباره مادرش می‌پرسد و همین جستجوگری است که در نهایت، وی را به انتخابی دیگر سوق می‌دهد؛ اینکه دیگر بره نباشد.

در کِش و قوس بلوغ سلاه پیشوا از طریق مأمور پلیسی که با وی زد و بند دارد، درمی‌یابد، باید مکان استقرار خود را عوض کند وگرنه دستش رو شده و گرفتار خواهد شد. او این مسئله را تحت عنوان «یک سفر روحانی» در مراسمی آیینی و خطابه‌ای غرا به زنان بشارت می‌دهد و با دادن وعده «بهشت» آن‌ها را همچون همیشه مجاب می‌سازد.

این هم نمایشی دیگر از سختی‌های زندگی در کلونی فرقه‌ای است که اغلب فرقه‌ها بدان مبتلا بوده و از قبلش سبب آسیب‌هایی جبران‌ناپذیر بر اعضا شده‌اند.

به هر روی، آن‌ها بار سفر می‌بندند و پیاده رهگذار ناکجاآبادی دیگر می‌شوند. سلاه در طول این سفر به طور اتفاقی با یکی از زنان مطرود و مغبوض پیشوا همراه و متوجه رابطه دوستانه او با مادرش می‌گردد. وی درمی یاید که مادرش به‌سبب بیماری و بی توجهی پیشوا درگذشته و پیش از او نیز زنان زیادی به همین سرنوشت دچار شده‌اند.

از اینجا به بعد دیدگاه سلاه به پیشوا تغییر یافته و بی‌آنکه بر زبان آورد، ایمان درونی‌اش مخدوش می‌گردد. او در جستجوی حقیقت است و طبق آموزه‌های فرقه حتی می‌کوشد خود را مجاب کند، پیشوا از این مسائل، مبراست، امااین موضوع طی این سفر و مشاهده رفتارهای زننده پیشوا با اعضا عمیق‌تر می‌شود.

هنگامی که تلاش آن‌ها برای یافتن مکانی مناسب از دل کوه‌ها و جنگل‌ها بی‌ثمر مانده، حتی یکی از همسران محبوب بر اثر زایمان زودرس می‌میرد و پیشوا او را با بی‌رحمی می‌سوزاند.

از آن مهم‌تر اینکه نوزادش را به سبب پسر بودن رها می‌کند؛ چون فقط یک قوچ می‌تواند در گله وجود داشته باشد. نمایش بدرفتاری با زنان سالخورد، کتک و تحقیر یکی از دختران افلیج در برابر سایرین، همه و همه، جوش و خروش درونی سلاه را افزون می‌سازد. او دیگر آن دخترک شیفته و مومن به پیشوا قبل نیست و این را فقط خودش می‌داند.

در همین سفر سخت است که با جلوه‌هایی از شخصیت پیشوا نیز آشنا می‌شویم. هرچند تأکید کارگردان بر قربانیان بوده و کمتر به شخصیت رهبر پرداخته، اما از رهگذر رفتارها می‌توان به وجوه شخصیت او نیز پی‌برد.

پیشوا فردی است، ظاهرالصلاح با صورتی معصوم که -با اندک اغماض- تمثال‌های مسیح را به ذهن متبادر می‌سازد. ما هیچ چیز از گذشته، اصل و نسب، انگیزه‌ها و حتی کار او نمی‌دانیم؛ درست مانند دیگر اعضا. چون قرار است از دریچه چشم قربانیان، او را بشناسیم.

مشابه رهبران سایر فرقه‌ها، او نیز باید در هاله‌ای از ابهام باشد تا ابهتی پوشالی یابد. کم‌حرف بودن، نگاه‌های نافذ و شخصیت کاریزما، ویژگی اصلی پیشوا هستند که تنها یک‌جا (از زبان یکی از زنان مطرود) درمی یابیم، او «مایکل» نام دارد.

چهره وی همواره در تناقضی از نور و سوزانندگی آتش، به تصویر درآمده و بیشتر نماها او را از پشت شعله‌های آتش نشان می‌دهند تا نمودی باشد، از ظاهر و باطن متفاوت وی. این معنا را در دیالوگ زن مطرود فرقه به سلاه نیز می‌شنویم. آنجا که در توصیف پیشوا می‌گوید: «توجه او ابتدا مثل نور است اما در آخر مانند خورشید می سوزاند». شاید این بهترین توصیف برای رفتار یک سرکرده با اعضا باشد که در تمامی فرقه‌ها عمومیت دارد.

جنبه زمینی و پستی‌های پیشوا با نمایش استیصال وی در یافتن مکان تازه و امیال شهوانی‌اش در به همسری گرفتن دختران خود نقش می‌گیرد. او نیز همچون دیگر رهبران فرقه‌ها می‌کوشد با سکوت، مدل مو و اطوارهای خاص (مثل نگاه‌های طولانی، غش کردن حین عبادت، تعمید عجیب زنان با فشردن گلویشان زیر آب و…) تقدسی برای خویش رقم زند. اما نماهای پایین به بالای کارگردان، نمایشی است از سخافت و زشتی این چهره زیبا.

اوج حقارت و پستی پیشوا در یک سوم انتهایی داستان رقم می‌خورد؛ وقتی بالاخره و شاید از روی خوش‌شانسی! به مکان مورد نظر خود برای اسکان فرقه می‌رسد؛ ساحل زیبای یک دریاچه و با فریاد: «بهشت عدن، ارزانی شما باد».

پیشوا در این لحظه خود را نجات یافته از این دردسر می‌یابد؛ غافل از آنکه سرنوشت دیگری در انتظارش است؛ زیراً یکی از اعضا این‌بار با دیگران در این خوشحالی، سهیم نیست. به هر حال، زنان خسته و درمانده از رنج سفر طولانی، مسحور زیبایی مکان تازه شده و آن را رحمتی از جانب پیشوا می‌پندارند.

زندگی تازه با انجام غسل تعمید آن‌ها توسط پیشوا-با خشونتی عجیب- آغاز می‌شود. البته غیر از مادران سالخورده و همسران رنجور از سفر؛ چون این آغاز برای آن‌ها به منزله پایان ماجراست.

این حقیقت را وقتی متوجه می‌شویم که مثل شب‌های دیگر همگی دور آتش مشغول خوردن گوشت بره قربانی هستند؛ اما مادران روزه گرفته‌اند تا صبح فردا برای آنچه «حیات تازه و رحتمی از جانب پیشوا» می‌خوانند، پاک باشند.

این زندگی تازه به معنای مرگ آن‌ها در مراسم غسل تعمید توسط پیشواست. وقتنی دختران از خواب برخاسته و با لباس‌های مادران و همسران کنار دریاچه مواجه می‌شوند، تازه درمی‌یابند چه بلایی سرشان آمده.

پیشوا در پاسخ به گریه‌های دختران، اینک آن‌ها را شایسته و برگزیده همسری عنوان کرده و سلاه را برای به ارث بردن این مقام و برترین همسر، نزد خود فرامی‌خواند.

سلاه پیش می‌رود اما نه برای تسلیم شدن و این بار بره‌ای دیگر قربانی نمی‌شود. او که شب قبل، جسارت به خرج داده و برخلاف قوانین فرقه، داستان زنی شجاع و آزاد را برای خواهرانش تشریح نموده اکنون این قدرت را در خود احساس می کند که به پیشوا «نه» بگوید و درست همینجاست که رؤیاهای پیش دیده‌اش درباره حمله وحشیانه دختران به پیشوا و قتل فجیع او جامه عمل می‌پوشد.

این مسئله را در سکانس‌های بعدی در حالی که دو مأمور پلیس با چهره‌ای وحشت‌زده و حیران در حال عکاسی از اجساد زنانی روی آب و البته مردی به صلیب کشیده شده در میان درختان هستند، می‌نگریم واین پایان ماجراست؛ سلاه با بره ای کوچک در آغوش و خواهرانش در پشت سر همچون ارواحی سرگردان در جنگلی تاریک.

شاید این بهترین انتخاب برای پایان بندی داستان باشد. نمایش ویرانگری فرقه‌ها، هدف اصلی این فیلم است که به خوبی محقق شده؛ از بین رفتن اعضا و سرکرده در کنار هم، حتی قربانیان و باقیماندگان نیز سرنوشت روشنی ندارند؛ چون ذات انسانی‌شان مخدوش شده و آسیب‌هایی جبران‌ناپذیر دیده‌اند.

نوجوانی با بدترین حقیقت ممکن روبه‌رو شده؛ کسی که تمام عمر تصور می‌کرد، مظهر کمال و رحمت است و رشد یافته بود تا خود را فدای او کند و به عدن راه یابد، قاتلی است، شهوانی که به هیچ یک از معشوقه‌هایش رحم نکرده. او درهم شکسته و خشم درونی‌اش را با قتل پیشوا فروکش می‌کند.

سایرین هم با او همراه شده‌اند و سرگردان در تاریکی‌های جنگل باقی می‌مانند تا نمودی باشد، از آسیب‌های جبران‌ناپذیر زندگی و تولد در یک فرقه. حقیقتی انکارناپذی که قربانیان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند و در این فیلم به طرزی مناسب به تصویر کشیده شده.

قتل پیشوا نیز کنایه‌ای است، به سرانجام اغلب سرکردگان جریان‌های فرقه‌ای که نهایتاً با سقوط از جایگاه با سرنوشتی مشابه، مواجه شده و می‌شوند.

مرگ انسانیت در فرقه

می‌توان گفت، بره‌ای دیگر، تصویری است از مرگ انسانیت در فرقه‌ها. این مسئله، علاوه بر مضمون، در یکی از معدود دیالوگ‌های فیلم نیز ابراز می‌شود. وقتی سلاه از زن مطرود می‌پرسد: چرا با وجود اشراف به ماهیت حقیقی پیشوا و طرد، هنوز در فرقه باقی مانده؟ و در پاسخ می‌شنود: «چون نمی‌دانم کیستم؟» این بهترین بیان برای مرگ هویت و انسانیت در مناسبات فرقه‌ای است.

البته باید اذعان داشت که این فیلم به لحاظ فنی و تحلیل‌های تخصصی سینمایی، از نقاط ضعف، بری نیست اما در اینجا قصد پرداختن به آن‌ها را نداشته و صرفاً تکیه بر مضمون اثر بود.

عدم اشاره به چگونگی جذب اعضا به فرقه، ریشه‌ها و مبانی اعتقادی دقیق آن‌ها، مبهم بودن گذشته و نحوه شکل‌گیری فرقه، از جمله مواردی است که شاید کارگردان به‌طور عامدانه از آن ها عبور کرده تا تصویری کلی و بدون محدودیت از یک زیست خودویرانگر فرقه‌ای را به نمایش بگذارد.

نمایش سوءاستفاده از زنان و کودکان، در واقع، سمبلی است، از استثمار جسم و جان افراد در فرقه‌ها و نقطه اوج اهداف شهوانی سرکرده.

به تعبیری، سینمای امروز از فیلم‌هایی مانند «کودک رز ماری» عبور کرده و به‌دنبال ترسیم چهره‌ای تازه و نزدیک‌تر به واقعیت از فرقه‌هاست تا مخاطب آن‌ها را چنان از خود دور نپندارد. در نهایت باید ابراز داشت، این دست فیلم‌ها می‌تواند نمایانگر دغدغه اصحاب رسانه و هنر در غرب نسبت به این موضوع بوده و اینکه آگاهی‌بخشی از قاب سینما می‌تواند نقش موثری در پیشگیری از گرفتاری افراد در جریان‌های فرقه‌ای داشته باشد.

[1]. The Other lamb

 

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.