در ادامه برررسی علل گرایش زرتشتیان به بهائیت بخش بعدی(دوم) این مقاله ارائه می گردد.
تطبیق دادن منجی در دین زرتشت و دین بهائی
طبق پیشگویی های موبدان، سوشیانت در حوالی دوران صفویه باید ظهور می کرد که نکرد (بویس، ١٣٨١، ٢١۶)، و لذا از آن دوران، منجی باوری زرتشتی آسیبی جدی دید. زرتشتیان امروز با زبان شناسان همراه شده و باور به منجی و موعود را تفکری غیر زرتشتی و مأخوذ از ادیان دیگر می شمرند و تصریح دارند که اینگونه داستان ها را نباید جدی گرفت و تخصیص سوشیانت به شخصیت های معین را پذیرا نیستند بلکه آن را اسم عامی شمرند (مهر، ١٣٨٧، ١٠۶-١٠٧ ) که قابلیت انطباق به نیک ترین افراد هر زمانه را دارد. (خورشیدیان، ١٣٨٧، ١٣١)
به نقل از کتاب محبوب عالم، فرهنگ مهر در دانشگاه اصفهان در سال ١٣۴٨ هجری شمسی بحث انتظار منجی در دین زرتشت را چنین بیان می کند:
پدران و نیاکان شما چه ستمهایی تحمل نمودند، ولی تمام به امید روز خوش شاه بهرام امیدوار و انتظار می کشیدند که وعده الهی ظاهر شود. (محبوب عالم، ١٩٩٢_٩٣، ١٠٧)
نویسنده کتاب محبوب عالم چنین می نویسد: زرتشتیان اصولا منتظر ظهور شاه بهرام ورجاونداند که آنان را از ورطه بلا رهایی بخشد. نگارنده این سطور بخاطر دارد که مرحوم پدرم جمشید انوری کرار نقل می نمود و به درگاه اهورامزدا دعا و استغاثه و مناجات می کرد که خود و یا فرزندانش به آن روز مبارک برسند و طلب آمرزش جهت نیاکانشان بنمایند، زیرا زرتشتیان اخیر ظهور شاه بهرام را به علت وقوع حوادثی، بسیار نزدیک می دانستند، چنانکه پدر بزرگ نگارنده، مرحوم بهرام بهرامی به علت اطلاع از علم نجوم و مشاهده ستاره، ظهور شاه بهرام را نزدیک می دانسته و به هشت فرزند خود توصیه می نمود که در جستجوی شاه بهرام ورجاوند باشند، زیرا در آن تاریخ ریزش سنگهای آسمانی که از علائم ظهور شاه بهرام است واقع شده بود.(همان، ١٠٧-١٠٨)
در صفحه ٣٢۵ از کتاب فرازستان مانکجی صاحب که در سال ١٢۵٢ یزدگردی در بمبئی چاپ شد، خواب انوشیروان دادگر از قول دهقان خداپرست چگونه دوره منقضی شده را چنین شرح می دهد »پس از خرابی ایران و فاسد شدن خلق و انقراض ساسانیان، هزار و اند سال طول کشد باز از بخشش یزدان و یاوری فروزان فران دو مرتبه پادشاهی به فرزندان کیومرث رسد و آیین کیومرثی تازه گردد….« انقراض دودمان ساسانی منتهی می شود به ظهور موعود جهانیان سیوشانس یعنی بهاء اﷲ. (محبوب عالم، ١٩٩٢-٣، ١٢٠)
ایرانیان زرتشتی بعد از ظهور اسلام و شکست ایران از اعراب دچار مشکلات فراوان شدند و بعضا مورد ایذاء و آزار مسلمانان قرار می گرفتند و طبق حکم اسلام مجبور به دادن جزیه بودند. بعد از بهاء اﷲ به تدریج روش و سلوک مسلمانان با آنان مسالمت آمیز شد و لذا بسیاری از روشنفکران زرتشتی تغییر روش مسلمانان را از علائم نزدیک شدن ظهور شاه بهرام ورجاوند دانسته و دعا می کردند که هر چه زودتر موعود کتابشان ظاهر شود و آنان را خلاصی بخشد. (محبوب عالم، ١٩٩٢-٩٣، ١٠٨-١٠٩)
دوران ظهور منجی در کتاب جاماسب نامه چنین آمده »پس از ظهور هوشیدرماه، هوشیدر بومی و بعد سیوشانس…« در اینجا مقام هوشیدرماه معلوم می شود حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) است و هوشیدر بومی رب اعلی (حسینعلی نوری) است و سیوشانس بهاء اﷲ است که دین یزدان را تازه گرداند….(همان) هوشیدربامی اولین موعودی است که بعد از زرتشت برانگیخته می شود.
حسین علی نوری(بهاء اﷲ) در لوحی این موعود را پیامبر اسلام معرفی می کند: »بدان که ظهور اول در این خبر ظهور حضرت رسول اﷲ است که شمس حقیقت در آن برج ده روز استقرار داشت و هر روز عبادت از یک قرن است، و آن ده روز به این حساب، هزار سال می شود. و آن دور و کور محمدی بود که بعد از غروب نجوم ولایت، تا حضرت اعلی هزار سال است.« (مکاتیب عبدالبهاء، ١٣٣٠، ج ٢، ٧۵) هوشیدر ماه را ظهور باب بیان می دارد که دیانت بابی را تاسیس نمود. »منظور از ثانی، ظهور نقطه اولی (باب) است که شمس حقیقت بیست سال در آن نقطه استقرار داشت، بدایتش سال ۶٠ هجری بود و نهایتش سال ٨٠ و در دور جمال مبارک چون شمس حقیقت« (همان، ٧۶)
عبدالبهاء در یکی از الواح در مورد باب چنین بیان می دارد: »این ذات مقدس همان قائم موعود نزد اهل تشیع و مهدی منتظر نزد اهل سنت و جماعت و رجعت یوحنای معمدان نزد ملاء ابن و هوشیدر ماه مذکور در کتب پارسیان و ایلیای نبی، موعود ملت یهود است که کل در انتظار ظهورش به سر می برند…« (افنان، ٢٠٠٠، ۴١٩)
یکی از مواردی که به عنوان نشانه ظهور منجی در دین زرتشتی بیان شده، توقف آفتاب در وسط آسمان بوده و چون معنی آنرا زرتشتیان ندانستند، لذا به حضور عبدالبهاء معروض داشته تا معنی آنرا بدانند، عبدالبهاء در جواب یاران زرتشتی نژاد در لوحی چنین می فرماید: »در خصوص توقف آفتاب مرقوم نموده بودی که در کتاب زرتشتیان مرقوم است که در آخر دوره مقرر است که این توقف در سه ظهور واقع گردد در ظهور اول ده روز آفتاب در وسط آسمان توقف نماید و در ظهور ثانی بیست روز و در ظهور ثالث سی روز. بدانکه ظهور اول در این خبر ظهور حضرت رسول است که شمس حقیقت در آن برج ده روز استقرار داشت و هر روز عبارت از یک قرن است و آن صد سال به این حساب هزار سال می شود و آن دور و کور محمدی بود که بعد از غروب نجوم ولایت تا ظهور اعلی هزار سال است. و ظهور ثانی ظهور نقطه اولی است که شمس حقیقت در برج الهی که خانه شمس است طلوع و اشراق فرمود. مدت استقرارش عدد سی بود که نهایت مدت استقرار آفتاب است در یک برج تمام لهذا امتدادش بسیار اقلا پانصد هزار سال.« (محبوب عالم، ١٩٩٢-٩٣، ١١۶) متون بهائیت، بهاء اﷲ را به زرتشت و پادشاهان ساسانی نسبت می دهند.
نسب خاندان بهاء اﷲ از یک طرف به حضرت ابراهیم از زوجه قطوره و از طرف دیگر به زرتشت و یزدگرد، آخرین شهریار سلسله ساسانی منتهی می شود. (طاهر زاده، ١٩٩٧، ٣١١) در ادامه همین متن، ارتباط حسین علی نوری و زرتشت را به مقوله و مبحث آمدن منجی ها در آیین زرتشت پیوند می دهد. این زمان مبارک که در کتب مقدس زرتشتیان به توقف آفتاب در وسط آسمان در مدت سی روز که نهایت مدت استقرار خورشید در یک برج تمام است تعبیر گردیده و بشارت زرتشت که در اخبار باستانی مذکور و می فرماید مدت سه هزار جنگ و ستیز استمرار یابد تا شاه بهرام منجی عالم ظاهر شود و بر اهریمن غلبه نماید و بساط صلح و سلام را گسترش دهد، اشاره به همین ظهور مبارک دارد.(همان، ٣١٢)
انتساب بهاء اﷲ به زرتشت و تلقی و یکی دانستن منجی در آیین زرتشت و تولد بهاء اﷲ همه از تراوشات ذهنی فردی به نام میرزا ابوالفضل است.(همان، ١۵) ایجاد و نگارش این انتساب ها و مطالب مربوط به دین زرتشت به بهاء اﷲ، سابقه ای در تاریخ دارد. یکی از افرادی که در آیین زرتشت و بخصوص برای زرتشتیان ایرانی فایده های حیاتی داشت، مانکجی لیمجی هاتریا[1] است. او خدمات ظاهری بسیاری مانند بازسازی آتشکده ها و دخمه های ویران شده و کمک به تهیدستان را انجام داد. (بویس، ١٣٨۶، ٢۴۵) ولی در مقابل کمک و خدمت به مردم زرتشتی ایران، او اولین مأمور(جاسوسی سرویس انگلستان) پارسی است که جامعه زرتشتی را برای نخستین بار و بطور مستقیم با یک نیروی پیشرو عقیدتی، یعنی آئین بهائی در تماس آورد. مانکجی در سال ١٨۵۴ از طریق بغداد به ایران سفر نمود و در بغداد بهاءاﷲ را ملاقات نمود.
مکاتبه بین مانکجی و بهاءاﷲ چند سال ادامه یافت.(صفایی، ١٣۵۵، ١٢١) یکی از خدمات دوپهلوی مانکجی به زرتشتیان ایران آموزش و سواد آموزی زرتشتیان بود، ولی مانکجی در این امر از بهائیان نیز برای آموزش دانش آموزان زرتشتی استفاده می کرد. مانکجی در سال ١٨۶۴ برای مدت کوتاهی به هندوستان بازگشت و در آنجا وضع ناگوار زرتشتیان ایرانی را برای جامعه برادرشان در بمبئی شرح داد. او در سال ١٨۶۵ با منابع مالی بیشتری به ایران مراجعت نمود تا مدارسی برای اطفال زرتشتی بر اساس الگوی غربی تأسیس کند. اولین مدرسه با این سبک و شیوه با شرکت ۴٠ دانش آموز در طهران افتتاح شد. در ابتدا مانکجی و همسرش سعی داشتند این مدرسه را تنها با کمک افراد داوطلب اداره کنند. اما بهزودی دریافتند که دانش فارسی ایشان کافی نیست و زرتشتیان تحصیلکرده دیگری برای تدریس در دسترس نبودند. در همین احوال یعنی در حدود سال ١٨٧۶ میرزا ابوالفضل گلپایگانی که بعدها فاضل ترین محقّق بهائی عصر خود شد، در پی برملا شدن اعتقادش به آئین بهائی از سمت خود به عنوان معلّم مدرسه مذهبی طهران اخراج گردید. مانکجی از گرفتاری میرزا ابوالفضل باخبر شد و نیز از مهارت او در نوشتن فارسی بدون کلماتی از ریشه عربی که فارسی سره نامیده می شود، مطّلع بود. به خاطر نظر مساعد مانکجی نسبت به بهائیان و با مغتنم شمردن فرصتی که اینچنین فراهم شده بود، وی از میرزا ابوالفضل دعوت نمود تا به تدریس ادبیات فارسی در مدرسه جدید وی پردازد و نیز در سمت منشی خصوصی مانکجی خدمت کند. میرزا ابوالفضل این سمت را پذیرفت. بسیاری از شاگردان زرتشتی او به این ملاّی سابق تعلّق خاطر یافتند و بعدها در شمار اولین بهائیان زرتشتی تبار درآمدند.(مهرابخانی،
١٩٧۵، ۵٨) با اینکه مانکجی برای خدمت به جامعه زرتشتی ایران با کمک های جامعه پارسیان هندوستان راه سختی زیادی را بر خود خریده بود، از میرزا ابوالفضل استفاده کرد، که همین امر موجب تبلیغ بهائیت و گرایش بعضی از زرتشتیان به بهائیت شد[2].٢ علت دیگری هم موجبات گرایش زرتشتیان به بهاء اﷲ شد، که ظاهرا مقدمات آن از آشنایی مانکجی و میرزا ابوالفضل است. گفته شد که چند نفر از شاگردان میرزا ابوالفضل، بهائی شدند. معروف ترین آنها استاد جوانمرد بود که بهاءاﷲ لقب شیرمرد را به او اعطاء نمودند. بعدها استاد جوانمرد مدیر اولین مدرسه زرتشتی در شهر یزد شد. او علیرغم اقبالش به امر جدید در تمام طول عمر خود عضو برجسته ای از جامعه زرتشتی باقی ماند. او به بهاءاﷲ عریضه ای نوشت و در مورد آداب مذهبی، رفتار با پیروان ادیان دیگر، امور مربوط به رستاخیز، و نژاد و نیاکان بهاءاﷲ هفت پرسش طرح نمود. بهاءاﷲ در پاسخ فرمودند که خود او همان شاه بهرام است که برخی اوقات بر یکی از سیوشانت ها در دین زرتشت اطلاق می شود. بهاءاﷲ ضمناً گفت که روز رستاخیز با ظهورش فرا رسیده است. در مورد نیاکان مبارک، بهاءاﷲ استاد جوانمرد را به شجره نامه ای که قبلاً توسط میرزا ابوالفضل گلپایگانی جمع آوری شده بود ارجاع داد. در آن شجره نامه نسب بهاءاﷲ به یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی می رسید. شجره نامه بهاءاﷲ می باید در زمانی که میرزا ابوالفضل در استخدام مانکجی بود تنظیم شده باشد. این شجره نامه برای ایمان آوردن زرتشتیان به دیانت بهائی اهمیتی ویژه یافت. نخستین بهائیان زرتشتی تبار عموماً بیش از دیگر زرتشتی ها تحرّک داشتند. (سفیدوش، ١٩٧۶، ١٩ـ٢٣)
با توجه به متن بالا، اینکه زمان تولد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را مصادف با تولد اوشیدر می داند و هزار و دویست سال بعد از آن را زمان آمدن هوشیدر ماه و بعد از آن سوشیانت می داند، یعنی زمان تولد زرتشت در دین بهائیت، هزار سال قبل از تولد پیامبر اسلام بوده است، در حالی که بحث زمان تولد زرتشت یکی از مباحث چالشی بین محققین و مورخین است. در بخش بعدی در مورد آن مطالبی بیان می شود.
بررسی زمان و مکان زرتشت
یکی از اصلیترین نقاط قابل بحث دین زرتشتی، نامشخص بودن زمان زندگی زرتشت است. تا این زمان هیچ منبع موثق تاریخی نتوانسته زمان زندگی زرتشت را معین کند. در هر صورت محققین و پژوهشگران هریک نظری را به همراه دلیل ارائه داده اند. مؤبد فیروز آذرگشسب از قول دانشمند آلمانی پروفسور رامپیس گفته است که زرتشت چند هزار سال قبل از دوره هخامنشیان زندگی میکرد. مؤبد آذرگشسب میافزاید که بر اساس نظر اولیه پروفسور میلز، زرتشت در حدود ١۵٠٠ سال قبل از میلاد مسیح زندگی میکرد یعنی ٣۵٠٠ سال پیش و همچنین افزود که بر اساس نظر برخی دانشمندان و محققین، زرتشت در حدود ٣٠٠٠ الی ٣۵٠٠ سال قبل از میلاد مسیح زندگی میکرد، یعنی حدود ۵٠٠٠ الی ۵۵٠٠ سال پیش. ایشان نظری دیگر را نیز مطرح می کند که برخی از تاریخ نگاران نیز آنرا بیان کرده اند و آن هم ۶٠٠٠ سال قبل از میلاد مسیح است. یعنی زرتشت، هشت هزار سال پیش زندگی میکرد. همچنین میگوید برخی معتقدند زرتشت ۶ قرن قبل از میلاد مسیح زندگی میکرد. ایشان در نهایت به صورت تلویحی می گویند که زمان زندگی زرتشت مشخص نیست. (آذرگشسب، ١٣٨٣، ٣-۵)
ادوین گرانتوسکی از پژوهشگران ایران باستان در مورد زمان زندگی زرتشت میگوید: » بنابر آنچه که از خود اوستا استنباط میشود زندگی پیامبر را میتوان بین سده های دهم و نهم تا آغاز سده ششم قبل از میلاد دانست.« (گرانتوسکی، ١٣۶١، ۶۴) جمشید کاووس جی کاتراک که یکی از پژوهشگران زرتشتی مینویسد: »برخی از پژوهندگان درباره زمان زرتشت دچار سرگردانی شده اند و چون دستشان به جایی بند نشده، به ناچار دنبال پندار و خیال رفتهاند … راه درست رفتن و به نتیجه رسیدن این است که گفتهها و نوشته های دانشمندان پیش از میلاد مسیح و یونان را که حدود ٢۵٠٠ سال از ما جلوتر بودهاند و از زرتشت و زمان او بهتر آگاهی داشتهاند، بررسی کنیم.« (کاووس جی کاتراک، ١٣٧٣، ١٨_١٩) در واقع او رسماً سخن تاریخ نگاران یونان باستان را میپذیرد.
یونانیان زمان زرتشت را ٨۴٠٠ سال پیش میدانند یعنی ۶٠٠٠ سال پیش از افلاطون. (بنونیست، ١٣٩۴، ٧-١٢) همین مطالب نشان می دهد که فهم و درک دقیقی از زمان تولد زرتشت وجود ندارد.
بحث در مورد محل تولد و زندگی زرتشت به مانند زمان، دارای اقوال و اختلاف های بسیاری است. در منابع پهلوی که متون زرتشتی به زبان فارسی میانه است، زادگاه زرتشت را سرزمینی به نام »ایرانویج« می داند. سنّت زرتشتی، این سرزمین را همان »آذربایجان« دانسته است.(پورداوود، ١٣٧٨، ٢٣) مکتوبات ایرانی عصر اسلامی نیز با تبعیت از موبدان زرتشتی همین نظر را مطرح کردند.(طبری، ١٣٧۵، ١، ٣٨۴ یا ابن اثیر، ١٣۶٧، ١، ٢۵٨) در حالیکه امروزه زبانشناسان این نظر را رد کرده اند. چه اینکه زبانِ اوستا و گویش گاهانی، زبان شرق فلات ایران است، نه سرزمینهای غرب فلات ایران. (آموزگار و تفضلی، ١٣٧٠، ٢٢-٢۴) مری بویس که یکی از مشهورترین زرتشتیپژوهان معاصر می باشد، ناحیهای در قزاقستان امروزی را به عنوان زادگاه زرتشت معرفی کرده است. (بویس، ١٣٨۶، ١٧)
عده ای مکان تولد زرتشت را آذربایجان دانسته اند. (سایکس، ١٣٨٠، ١٣۵) برخی دیگر ری (ملایری، ١٣٩٧، ۶، ٣٠٨)، بعضی نیز بلخ (هینتس، ١٣٩٢، ۶٧) و خوارزم نیز از جمله محل های تولد زرتشت به شمار می رود. حتی چند نفر از مورخین کلاسیک شرقی، فلسطین را به عنوان موطن اصلی زرتشت و محل تولد او معرفی کرده اند و معتقدند که زرتشت شاگرد یکی از شاگردان ارمیای نبی بود که نفرین شد و سپس به سوی فلات ایران گریخت.(طبری، ١٣٧۵، ٢، ۴۵۶)
در آخر و در مورد جمع بندی مطالب مجهول بودن زمان و مکان زندگانی زرتشت، قولی از پورداوود آورده می شود: »تحقیًقا نمیدانیم محل ولادت و زمان زندگانی زرتشت کجا و کی بود، چرا؟ برای آنکه زرتشت متعلق به یک زمان بسیار قدیم است که دست تاریخ به آستان بلند آن نمیرسد.« (پورداوود، ١٣٧٨، ۴١)
نتیجه ای که در مورد زمان و محل تولد زرتشت و انتسابی که به بهاء اﷲ صورت گرفته می توان بدست آورد اینکه منتسب کننده حسین علی نوری- بهاء اﷲ- به زرتشت از چند مورد و احتمال خارج نمی تواند باشد. فردی که این انتساب را صورت داده، اطلاعات او از زرتشت صرفا در حد یک نام بوده و هیچ بررسی تاریخی و پژوهشی در این زمینه صورت نداده است. احتمال دیگر اینکه با فردی زرتشتی آشنا بوده و هرچه یک فرد زرتشتی در مورد پیامبر دین خود قبول دارد را پذیرفته و به بهاء اﷲ نسبت داده است. مورد آخر اینکه انتساب بهاء اﷲ به زرتشت صرفا برای بدست آوردن جایگاهی در بین پیروان زرتشت است و ریشه درست و عمیقی بر این مطلب وجود ندارد.
آخرین بخش این مقاله در بخش بعدی ارائه می گردد.
[1] – Manakji Limji Hatari . جاسوس هندی الاصل انگلیس در هند و ایران که بعد مردنش، اردشیر جی(ریپورتر) ایرانی جانشین وی از طرف سرویس انگلستان در ایران شد که رضاخان را به انگلیسی ها معرفی کرد و زمینه کودتای 1304 را فراهم نمود و سلسله قاجار فروپاشید و پهلوی تأسیس گردید.
[2] – در همین مقاله اشاره شده که لطمه ای سنگین بر جامعه زرتشتی، این قضیه آورده شده است.