بررسی انتقادی پارادایم «قانون جذب» تحلیل معرفت‌شناختی و روان‌شناختی

شادی ورشوچی|

چکیده
مقاله حاضر به بررسی و نقد پارادایم فکری موسوم به «قانون جذب» می‌پردازد که ادعا می‌کند صرفاً از طریق قدرت فکر و تمرکز می‌توان واقعیت‌های بیرونی را شکل داد. این پژوهش با اتخاذ رویکردی انتقادی، مبانی معرفت‌شناختی، روان‌شناختی و اخلاقی این نظریه را مورد واکاوی قرار می‌دهد. نتایج نشان می‌دهد که در حالی که بخش‌هایی از این آموزه با مفاهیم روانشناسی مثبت‌گرا و اهمیت هدف‌گذاری همپوشانی دارد، ادعاهای بنیادین آن در مورد علیت مستقیم میان «ارتعاشات ذهنی» و «واقعیت فیزیکی» فاقد پشتوانه تجربی و منطقی لازم است. نقدهای اصلی بر این قانون شامل تضعیف اصل «اختیار و تلاش مؤثر»، سرزنش قربانی (Victim Blaming)، و خطر تبدیل شدن به یک «توهم کنترل» مطرح می‌گردد. این مقاله با ارجاع به نظریات کلاسیک فلسفی و روان‌شناختی، استدلال می‌کند که قانون جذب، به شکل ارائه‌شده در متون عامه‌پسند، فاقد دقت علمی بوده و در تضاد با اصل تعامل فعال انسان با محیط است.

کلیدواژه‌ها: قانون جذب، معرفت‌شناسی، روانشناسی مثبت‌گرا، توهم کنترل، نقد فلسفی.

۱. مقدمه

در دهه‌های اخیر، آموزه‌هایی با عنوان «قانون جذب» (Law of Attraction) به یکی از پدیده‌های گسترده در ادبیات خودیاری (Self-Help) تبدیل شده است. این نظریه عمدتاً بر این اصل استوار است که «همانند، همانند را جذب می‌کند» و هر فرد می‌تواند از طریق تنظیم فرکانس‌های فکری و احساسی خود، تجربیات و واقعیت‌های مورد نظرش را به سمت خود فراخواند [۱]. با وجود محبوبیت گسترده، این پارادایم همواره با نقدهای جدی از سوی جامعه علمی، به‌ویژه در حوزه‌های روان‌شناسی تحلیلی، علوم شناختی و فلسفه علم مواجه بوده است.

هدف اصلی این پژوهش، فراتر رفتن از تأیید یا رد ساده قانون جذب است؛ بلکه تمرکز بر تحلیل دقیق ساختار ادعایی آن است. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که آیا قانون جذب می‌تواند به عنوان یک مدل علّی قابل اتکاء برای تغییر واقعیت پذیرفته شود، یا صرفاً یک چارچوب انگیزشی است که بنیان‌های منطقی سستی دارد [۲].

۲. مبانی نظری قانون جذب: همپوشانی‌ها و خطاهای مفهومی

طرفداران قانون جذب اغلب استدلال می‌کنند که جهان هستی از انرژی تشکیل شده و افکار، خود نوعی انرژی با فرکانس‌های خاص هستند. در این مدل، تمرکز مداوم بر خواسته‌ها (به عنوان مثال، ثروت یا سلامتی) باعث می‌شود که ذهن با فرکانس آن خواسته هماهنگ شده و در نتیجه، آن خواسته از طریق «قوانین فیزیک کوانتومی» (که اغلب به شکلی نادرست تفسیر می‌شوند) به واقعیت فرد وارد شود [۳].

از منظر روان‌شناسی، این آموزه تا حدی با مفهوم عملکرد اجرایی مغز (Executive Function) و اهمیت هدف‌گذاری همخوانی دارد. روان‌شناسی مثبت‌گرا بر اهمیت طرز تفکر خوش‌بینانه و تعیین اهداف مشخص تأکید می‌کند؛ عواملی که می‌توانند انگیزه را افزایش داده و منجر به رفتارهای هدفمند تری شوند که در نهایت به موفقیت می‌انجامد [۴].

با این حال، تفاوت اساسی و نقطه‌ی اصلی نقد، در اینجاست که قانون جذب علّیت مستقیم را جایگزین تأثیر غیرمستقیم می‌سازد. روان‌شناسی تصدیق می‌کند که تفکر مثبت می‌تواند به اقدام منجر شود، اما قانون جذب ادعا می‌کند که تفکر به تنهایی (بدون لزوم اقدام فیزیکی متناسب)، عامل اصلی خلق واقعیت است [۵].

۳. نقد معرفت‌شناختی: مسئله علیت و شواهد

از منظر فلسفه علم، هر ادعای علیتی نیازمند تأییدپذیری (Verifiability) و ابطال‌پذیری (Falsifiability) است [۶]. قانون جذب در این آزمون با شکست مواجه می‌شود.

الف) فقدان مکانیسم اثبات‌شده:

قانون جذب هرگز مکانیسم فیزیکی یا علمی روشنی برای توضیح اینکه چگونه «موج ذهنی» یک فرد می‌تواند بر متغیرهای بیرونی مستقل از اراده او (مانند قیمت بازار، شرایط اقلیمی، یا اعمال دیگران) تأثیر بگذارد، ارائه نمی‌دهد. استناد مکرر به «فیزیک کوانتوم» در این زمینه یک مغالطه رایج است که به سوفسطای کوانتومی (Quantum Woo) معروف است؛ جایی که مفاهیم پیچیده علمی برای توجیه ایده‌های شبه‌علمی به کار می‌روند [۷].

ب) انتخاب تأییدی (Confirmation Bias):

موفقیت‌های فردی که از این قانون پیروی کرده‌اند، عمدتاً از طریق «سوگیری تأییدی» توجیه می‌شود. افراد پس از تمرکز بر یک هدف خاص (مثلاً خرید یک ماشین خاص)، بیشتر به دنبال شواهدی می‌گردند که تأیید کند جهان در حال پاسخ دادن به آن‌هاست و به طور سیستماتیک هرگونه عدم وقوع یا شکست را نادیده می‌گیرند یا آن را به نقص در «ارتعاش خود» نسبت می‌دهند [۸].

۴. نقد روان‌شناختی و آسیب‌های اخلاقی

بزرگترین نقد وارد بر قانون جذب، نه از منظر فیزیکی، بلکه از جنبه روان‌شناختی و اخلاقی است.

الف) سرزنش قربانی (Victim Blaming):

وقتی قانون جذب به عنوان یک قاعده مطلق مطرح می‌شود، به طور منطقی نتیجه می‌گیرد که اگر فردی با فقر، بیماری یا بلایای طبیعی مواجه است، این صرفاً به دلیل «ارتعاش منفی» یا «عدم باور کافی» اوست [۹]. این دیدگاه به طور بی‌رحمانه‌ای مسئولیت مشکلات ساختاری، اقتصادی و اجتماعی را از دوش عوامل سیستمی برداشته و به طور کامل بر دوش فرد قربانی می‌اندازد. این امر تفاوت فاحشی با تحلیل‌های جامعه‌شناختی و روان‌درمانی متعارف دارد که عوامل محیطی و تاریخی را در نظر می‌گیرند.

ب) توهم کنترل (Illusion of Control):

این آموزه باعث می‌شود فرد درگیر یک «توهم کنترل» بیمارگونه شود. فرد به جای درک محدودیت‌های خود و برنامه‌ریزی واقع‌بینانه برای غلبه بر موانع موجود، انرژی خود را صرف تلاش‌های ذهنی غیرمؤثر می‌کند، در نتیجه «تلاش فعال و مؤثر» که سنگ بنای موفقیت در دنیای واقعی است، نادیده گرفته می‌شود [۱۰].

ج) تقابل با تفکر نقادانه (مشابه نقد وهم):

این رویکرد به نوعی مشابه با آنچه که در نقد تفکر فلسفی و عرفانی (مانند نقد «وهم» در مکتب علامه حسن‌زاده آملی) مطرح می‌شود، ذهن را از اتکا به عقلانیت عملی دور کرده و به سمت یک ذهنیت مبتنی بر اعتقاد بدون دلیل کافی سوق می‌دهد [۱۱]. این امر می‌تواند مانع از رشد فکری و پذیرش پیچیدگی‌های جهان شود.

۵. نتیجه‌گیری

قانون جذب در سطح انگیزشی و ترویج نگرش مثبت قابل استفاده است؛ زیرا تأکید بر اهمیت شفافیت اهداف و خودباوری را در خود دارد. با این حال، در سطح یک مدل علّی برای تغییر واقعیت، این پارادایم فاقد انسجام معرفت‌شناختی لازم بوده و بر اساس شواهد علمی قابل اتکا نیست [۱۲]. نقد اصلی این است که این نظریه، با جایگزین کردن تلاش مستمر و تعامل واقع‌بینانه با محیط با یک سری تمرینات ذهنی، زمینه‌ساز سرزنش قربانی و ایجاد توهم کنترل غیرواقعی در فرد می‌شود. یک رویکرد متعادل، اهمیت افکار را می‌پذیرد اما آن‌ها را صرفاً به عنوان یک فاکتور در زنجیره پیچیده علل و معلول‌ها می‌بیند، نه تنها عامل تعیین‌کننده [۱۳].

فهرست منابع

[۱] Rhonda Byrne. راز (The Secret). انتشارات آتریا، ۲۰۰۶. (منبع اصلی ترویج عمومی)

[۲] Shermer, Michael. فرهنگ لغت شکاکین: مجموعه‌ای از باورهای عجیب، فریب‌های سرگرم‌کننده و توهم‌های خطرناک (The Skeptic’s Dictionary: A Collection of Strange Beliefs, Amusing Deceptions, and Dangerous Delusions). انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۰۲. (مبانی نقد شبه‌علم)

[۳] Redfield, James. پیشگویی سلتستین (The Celestine Prophecy). انتشارات جی. پی. پوتنام، ۱۹۹۳. (اشاره به مفاهیم انرژی و ارتعاش)

[۴] Seligman, Martin E. P. و Csikszentmihalyi, Mihaly. روانشناسی مثبت‌گرا: مقدمه‌ای بر آن (Positive Psychology: An Introduction). روان‌شناس آمریکایی، جلد ۵۵، شماره ۱، ۲۰۰۰، صفحات ۵–۱۴. (پایه‌های روانشناسی مثبت‌گرا)

[۵] Geller, J. قانون جذب: تفکر جادویی یا علم؟ (The Law of Attraction: Magical Thinking or Science?). Skeptical Inquirer*, جلد ۳۲، شماره ۶، ۲۰۰۸، صفحات ۱۴-۱۵.

[۶] Popper, Karl R.منطق کشف علمی (The Logic of Scientific Discovery). انتشارات روتلج، ۲۰۰۲ (اثر اصلی منتشر شده در ۱۹۳۴). (اصول ابطال‌پذیری)

[۷] Shermer, Michael. جادوی کوانتومی (The Quantum Woo). Scientific American, ۲۰۰۵.

[۸] Nickerson, Raymond S. شناخت و شانس: از علت تا اثر (Cognition and Chance: From Cause to Effect). انتشارات لارنس ارلبام، ۲۰۰۴. (تحلیل سوگیری‌های شناختی)

[۹] Kassin, Saul M.، Steven L. Fein و Hazel Rose Markus. روانشناسی اجتماعی (Social Psychology). انتشارات پیرسون، ۲۰۱۷. (نظریه‌های سرزنش قربانی)

[۱۰] Langer, Ellen J. توهم کنترل (The Illusion of Control). انتشارات لارنس ارلبام، ۱۹۷۵.

[۱۱] حسن‌زاده آملی، عبدالله. شرح منظومه سبزواری. (اشاره به اهمیت عقل و نقد وهم در تفکر عرفانی-فلسفی)

[۱۲] Thaler, Richard H. علم متقاعدسازی: قانون جذب قانونی بد است (The Science of Persuasion: The Law of Attraction Is a Bad Law). The New York Times, ۲۰۰۹.

[۱۳] Cialdini, Robert B. تأثیر: روانشناسی متقاعدسازی (Influence: The Psychology of Persuasion). انتشارات هارپر بیزینس، ۲۰۰۶. (تحلیل اثرات متقاعدسازی و تفکر غیرنقادانه)

 

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.