رضا احمدی[1]

 

چکیده

فرقه وهابیت از بدو ظهور تا به امروز با منطق و ادبیات مخوفی که دارند، در گفتمان دینی غرق در برچسب زدن، طرد و نارسیسم و خودبرتر بینی شده و با تفکراتی که دارند مسلمانان را تکفیر می کنند و آنها را به رسمیت نمی شناسند و سایر فرق اسلامی را منحرف، مشرک، و دارای گرایش های عقیدتی و اسلوب غلط می دانند این امر سبب شده تا مورد مخالفت و انتقاد بسیاری از عالمان اهل سنت و حتی علمای معتدل وهابی قرار گیرد. شیخ حاتم العونی که رشد یافته عربستان است و خود را پیرو عقیده سلف و نجد می داند، ولی در خیلی از مواضع نسبت به محمد بن عبدالوهاب و تفکراتش، زبان به انتقاد گشوده و ثابت نموده که محمد بن عبدالوهاب یک شخصیت تکفیری بوده و بسیاری از علما حتی شیوخ خود و علمای دیگر شهر های مسلمین را از دم تیغ تکفیر گذرانده است. همچنین، نگاه وی نسبت به تعریف عبادت و بدعت، متفاوت از دیدگاه وهابیت است و مساله احتفال به مولد النبی و جواز شدّ رحال و تبرک به قبر پیامبر(ص) را که وهابیت از مصادیق بدعت می‌دانند، نیز جایز دانسته است.

مقدمه

جریان افراطی وهابیت، با همه‌ی تبلیغاتی که برای مطرح نمودن خود به عنوان نماد اسلام حقیقی به راه انداخته، نه تنها نتوانسته جامعه اهل سنت و حتی بسیاری از وهابیان معتدل را با خود همراه نماید؛ بلکه تعدادی از علمای اهل سنت و وهابی معتدل را وادار به مخالفت آشکار نسبت به خود نموده و آنان در مواجهه با این فرقه و نقد تفکرات مؤسس آن یعنی؛ محمد بن عبدالوهاب، با نوشتن کتاب و مقاله و برگزاری مناظرات و محافل پرسمان و سخنرانی و همایش ها، انتقادات خود را بر این تفکر به نمایش گذاشته اند؛ از جمله کسانی که در نقد وهابیت افراطی، قلم زده، شریف حاتم العونی است که از علمای معتدل وهابی می‌باشد و مدرک دکتری علوم شرعی خود را از دانشگاه مکه مکرمه اخذ نموده وی در حالی که خود را سلفی می داند و برای شخصیت محمد بن عبدالوهاب احترام قائل است، پای در رکاب منتقدان جریان وهابی نهاده و در این ارتباط چنین می‌نویسد: « من مفتخرم که شجاعانه از سلفیت و وهابیت انتقاد کرده ام. سلفیت امروزی مشکلات عدیده‌ی فکری و رفتاری دارد. امروزه ما با کسانی مواجهیم که حامل فقه اند، اما فقیه نیستند. حامل حدیث اند؛ امّا محدث نیستند. این خرده با سوادهای بی درایت مایه معصیت مسلمانان اند »(العونی،1435،ص1). او کتابی دارد به نام: «تکفیر اهل الشهادتین موانعه و مناطاته » که بطور خصوص دربارۀ احکام مربوط به تکفیر مسلمانان واهل قبله که همان اهل شهادتین هستند می باشد و تلویحا به نقد مبانی تکفیر از دیدگاه وهابیت،پرداخته است.

این مقاله در پی جمع آوری و تحلیل مجموعه انتقادت شریف حاتم العونی بر افکار افراطی وهابیت است که بدون داشتن پیشنه‌ی مستقل، به این امر پرداخته و می‌خواهد نشان دهد که افراط گرایی همانند تفریط، انسان را به بیراهه می‌کشاند و باعث می‌شود که افراد معتدل و لو از نظر مذهب با او یکی باشد، از او فاصله بگیرد و زبان به انتقاد از او بگشاید؛ چنانکه حاتم العونی چنین نموده و در ادامه به انتقادت العونی بر وهابیت در سه بخش، پرداخته می‌شود

دیدگاههای انتقادیِ العونی نسبت به وهابیت

بطور خلاصه می توان گفت که، دکتر شریف حاتم العونی نسبت به برخی از مبانی فکری و عملکرد وهابیت، موضع علمی گرفته و سخن به انتقاد آنها گشوده که عبارتند از: مساله تکفیر  معین مسلمانان از طرف محمد بن عبدالوهاب،تکفیر شهرها و علما توسط محمد بن عبدالوهاب، نقد وهابیت در تعریف صحیح عبادت، نقد در مورد شرک مشرکین مکه، تعریف صحیح بدعت، احتفال به مولد النبی، جواز شدالرحال، جواز تبرک، که در ادامه به بیان تفصیلی و بررسی آن ها پرداخته می شود:

نقد العونی بر محمد بن عبدالوهاب در تکفیر معین مسلمانان

وهابیت، از بدو تأسیس تا به امروز، با تبعیت از افکار محمد بن عبدالوهاب، و مناهج و روش‌های خود، مانند: ظاهرگرایی و عدم تأویل، سلف‌گرایی، منهج تساهل در سند و متن حدیث در مواجهه با نصوص، منهج تکفیرِ مخالفان و تأیید موافقان، منهج جعل اجماع در تکفیر، دست به قتل و غارت مسلمانان پرداخته است، و مرتکب خونریزی های بی‌شماری شده است. ولی با این پیشینه، مروجین عقیده وهابیت این مساله را انکار می کنند, و تکفیری بودن محمد بن عبدالوهاب را، برنمی تابند. اما دکتر حاتم العونی با نظر این جماعت، مخالف است و معتقد است که، محمد بن عبدالوهاب، تکفیری بوده، حتی دست به تکفیر معیّن مسلمانان زده و در فتاوایش به وفور یافت می شود در واقع وی با شناخت ناقصی و نادرستی  که نسبت به  توحید داشت عموم مسلمانان را تکفیر کرد و حتی تمام جنگ هایش با مسلمانان بوده است.

دکتر العونی دراین رابطه می گوید: محمد بن عبدالوهاب در تکفیر، افراطی بوده و شروطی که برای تکفیر معین هست را، رعایت نکرده و مسلمانان را، تکفیر معین کرده چنانچه در لابلای سخنان وی این مساله به وفور یافت می شود. مثلا محمد بن عبدالوهاب گفته:هرکس که سخن ما را فهمید و انکار کرد را تکفیر می کنیم؛ محمد بن عبدالوهاب می نویسد:

اعداونا معنا علی انواع:النوع اول: من عرف ان التوحید دین الله و رسوله الذی اظهرناه للناس وأقر أیضا أن هذه الاعتقادات فی الحجر، والشجر، والبشر، الذی هو دین غالب الناس، أنه الشرک بالله،…»

دشمنان و مخالفین ما چند دسته هستند نوع اول: هر کسی که توحید را شناخت و دانست که توحید دین خدا و رسول الله  است، توحیدی که ما(محمد بن عبدلوهاب)بر مردم ظاهر(تبلیغ و بیان)کردیم و فهمید که این عقاید درباره درخت و سنگ و بشر،که دین غالب مردم است، شرک است[2].

 محمد بن عبدالوهاب در این عبارت،کفر را بر عموم مردم اطلاق می کند، تنها به این دلیل که افکار و آئین خود را، توحید خدا و پیامبر می داند.

العونی در ادامه می گوید:

حال با این بیان، فهمیده می شود که محمد بن عبدالوهاب، آنجا که می گوید:«دین مردم اعتقاد به سنک و درخت…شده »، در واقع، غالب مردم را تکفیر می کند و بمجرد اینکه مردم به آیینی که او آورده، ایمان نیاورند، آنها را مشرک می داند. در واقع محمد بن عبدالوهاب،خود و دیدگاه خود را، توحید و اسلام و حق کامل دانسته و مخالفت با دیدگاه و نظرات و فهم خویش از توحید و اسلام را، شرک و کفر تلقی نموده در حالیکه تکفیر معین نیاز به بررسی دقیق هست. اما وی  بدون توجه به  مناط و معیارهای صحیح تکفیر و اصل تحقیق و تطبیق آن بر وقایع ، عموم مسلمانان را تکفیر کرده و حال آنکه مردم اعتراف می کنند که حجت بر آنها اقامه نشده است.

نقد العونی بر محمد بن عبدالوهاب در تکفیر شیوخ

دکتر العونی در این باره می گوید:

محمد بن عبد الوهاب حتی شیوخ و اساتید خودش را هم، تکفیر کرده چرا که وی معتقد بود که تا قبل از او، کسی نه توحید را فهمیده و نه اسلام را! و او بود که برای اولین بار معنای اسلام و لا إله إلا الله را فهمید. وی می گوید: «… وأنا ذلک الوقت لا أعرف معنى “لا إله إلا الله”، ولا أعرف دین الإسلام قبل هذا الخیر الذی مَنَّ الله به،..» یعنی: .. من، تا قبل از اینکه به این عقیده برسم،حقیقت لا اله الا الله(توحید) و دین اسلام را نمی دانستم .« کذلک مشایخی ما منهم رجل عرف ذلک،..» یعنی: همچنین هیچکدام از شیوخ من معنای لا اله الا الله را نمی دانستند. لذا هرکس از علمای منطقه «العارض» که فکر می کند معنی «لا إله إلا الله» و اسلام را قبل از این می دانسته و یا گمان کند که اساتید  او قبلا معنای این کلمه را می دانستند، به خدا قسم که دروغ و افتراء بسته است و بر مردم تلبیس نموده است و خودش را به چیزی مدح نموده که در او نیست(همان).

محمد بن عبدالوهاب با این حرفش که گفته« انا ذالک الوقت لا اعرف معنی«لا اله الا الله» و لا اعرف دین الاسلام قبل هذا الخیر» و«کذلک مشایخی…»  گواهی به کفر  خودش و شیوخش داده است. چراکه بدیهی است، منظور محمد بن عبدالوهاب از اینکه گفته: «لا اعرف معنی لا اله الا الله»، معنای ظاهری توحید نیست بلکه یعنی آنچه قبلا به عنوان توحید و دین اسلام داشته، در حقیقت، توحید و دین اسلام حقیقی نبوده. (رجبی،1392،مقدمه کتاب)

نقد العونی بر محمد بن عبدالوهاب در تکفیر امصار وشهرها

شیخ العونی می گوید:

محمد بن عبد الوهاب، همه شهرها و سرزمین های اسلامی زمان خودش را تکفیر کرد و مال و جان همه ساکنان آن را بطور عموم برای خود حلال کرد و مناطق اهل مکه و أحساء و سائر شهرهای مسلمین که با دیدگاهها و تفسیری که او از توحید و شرک می نمود مخالفت داشتند را، مشرک میدانست مثلا وی اهل حجاز و یمن و شام و مصر را تکفیر کرد. او غالب و  عامه مسلمین را بدون اینکه تحقیق و تفحص کند که آیا آنها عذری داشته اند یا خیر؟، کافر خطاب کرده است حال سوال این است ایا دعوت او به این مردم رسیده بود که مورد تکفیر واقع شدند؟ ایا مردم جاهل به فعل بوده اند یا عالم ؟ آیا حجت برآنها تمام شده؟ آیا معرفت به فعلشان داشتند؟ یا مجبور به چنین کاری شده اند؟یا شاید آنها اراده و قصد چنین کاری را نداشته؟و دیگر شرایط که باید قبل از صادر کردن حکم تکفیر مورد توجه دقیق قرار بگیرد.( القناه الصوفیه لرد دعاوی الوهابیه: @hatam_al_awny وhttps://youtu.be/ua1eyVbhBLM)علاوه بر اینکه مجرد به زبان آوردن شهادتین، خون و مال شخص محفوظ می شود. و احکام اسلام بر او ثابت می شود و تکفیر او جایز نیست. (العونی،2016،ص12)

 

[1]دانش پژوه سطح 4 کلام موسسه امام صادق(علیه السلام)

[2](کانال القناه الصوفیه لرد دعاوی الوهابیه:https://youtu.be/ua4eyVbhBLM)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.