فرقه پژوهی
آنچه مسلم است علمای دین نگهبانان مرزهای اعتقادی جامعه، برای جلوگیری از انحرافات اعتقادی و ارزشی می باشند. بدین خاطر مخالفت آنها با جماعت صوفیان و فرقه های انحرافی ریشه در آموزه های اسلامی، اعتقادی و ارزشی دارد که در ادامه به برخی از موارد آن پرداخته می شود:
1-فرقه ها موجب جدایی و تفرق مردم: صوفیه در برابر مسجد، مدرسه های علمیه شیعی و علماء شیعه بوده که در طول تاریخ پناهگاه مردم متشرع و فقها بوده است، آنها با ساختن محلهایی برای مراسمات خود تحت عنوان خانقاه و … در عمل پیروان خود را از مردم جدا نموده و تحت تعلیمات خاص خود قرار می دهندکه این خود باعث ایجاد زاویه نگاه اعتقادی و مذهبی در جامعه شده و باعث تفرقه در جامعه اسلامی می گردند. از طرف دیگر صوفیان بدلایل رفتارهائیکه در این اماکن انجام می دهند، عامّه مسلمانان، خاصّه انسانهای کنجکاو و دنبال معنویت را در راه بین مدرسه و خانقاه سرگردان می کنند.
2- صوفیان با گفته ها و نوشته های خویش، حدّ و مرز کلمات و مفاهیم و معانی دینی را می شکنند و غیرمستقیم از ارزش کلمات و واژه ه های مقدس شرعی می کاهند، و نام و صفات خداوند و دیگر واژه های توقیفی دینی را از وضع اولیه خود بیرون می برند و به جای آن یک دسته الفاظ رمزی و مجازی مانند: ساقی، شاهد، عشق، می و…. بجای آن قرار می دادند و مفاهیم برخی جملات دینی را هم دگرگون می کنند. که این باعث می شود که دین را از ارزشهای خود خالی کنند. که در اعتراضات و انتقادات فقها، ضمن تأویل مطالب خود، علمای مذهبی را قشری، اهل ظاهر و بی خبر از حالات معنوی و مغرض و جاه طلب می خوانند و آنان را به داشتن چنین صفاتی نکوهش می کردند.
3- در اشعار و غزلیات خود به منهیات و منکرات شرعی، اظهار علاقه نشان می دادند و غیرمستقیم افراد ساده و عامی را به لاابالی گری و فسق و گمراهی تحریک می کردند ، مثلا داریم که آنها می گویند:
“آن تلخ وش که صوفی اُمُّ الْخَبائثش خواند(تلخ وش کنایه از شراب تلخ است) اَشْهی لَنا وَ اَحْلی مِن قُبْلَهِ الْعَذارا.( یعنی لذیذتر و شیرین تر از بوسه بر دوشیزگان است.)
4-استدلالات علمی و فقهی درباره شناخت خداوند، ابزار کار علما و مدافعان شریعت بود ولی از نظر صوفیان، مانع و حجاب بین بنده و خالق شمرده می شوند.
5-دریافت های شخصی و دروغین رهبران صوفیان به جای قرائت های وحیانی قرار می گیرد؛ به طور مثال به جای آنکه گفته شود: پیامبر چنین فرمود، گفته می شد دلم از خدایم چنین گوید (حدثنی قلبی عن ربی) و گاهی هم برخی از بدعت ها و نوآوری های اولیاء و مشایخ در حد و مرتبه سنت والای پیامبر صلی الله علیه و آله قرار می گیرد.
6-از نظر فقهای شیعه، پرستش به اصطلاح عاشقانه خداوند جریانات صوفیانه، به حالت سماع و استفاده از آلات موسیقی و استعمال بنگ و دخانیات و… عمل ناروا و خلاف شرع شمرده می شود، اما این کار بین صوفیان معمول بوده و انجام می گردید.
7- عرفان اسلامی و فقهای شیعه به دنبال شناخت از طریق کشف و ذوق و تصفیه باطن میباشد و عرفان به صورت یک مکتب بسیار دقیق و پویا مطرح می باشد، اما تصوف هرگز به دنبال شناخت حقیقی حقایق نبوده، بلکه تنها به یک سلسلهای در طریقت و برخی از ذکرها و اوراد اختصاص یافته است.(1) عرفان و آموزه های فقهای شیعه با «تصوف» با وجود شباهتهای ظاهری در برخی از آداب، اساساً متمایز با یکدیگر و مجزای از هم هستند؛ چراکه عرفان شیعه ریشه در آموزههای ثقلین دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) چهارده معصومین (علیهم السلام) است، اما تصوف ریشهای التقاطی داشته که هم از آموزههای نوافلاطونیان و هم نحلههای معنوی مسیحی و حتی شبه عرفانهای هندی و شرقی وام گرفته است(2).
8- در حالی که یک صوفی، خودش را یک طبقه اجتماعی میداند و میگوید ما فرقهای داریم، ما چنین و چنان هستیم. وقتی نخستین جمله صفحه اولِ اولین کتاب فرقه نقشبندیه را که نگاه کنی، این است: «بدایاتُنا، نهایات آخرینا»؛ نقطه آغاز ما، نقطه پایانی برای دیگران است! این، یعنی به هر حال ما با دیگران متفاوت هستیم و از دیگران ممتاز میباشیم. این تفکر صوفیانه است. در حالی که عرف علمای شیعه اینگونه نیست. ابن سینا در آخرِ «اشارات» میگوید که اگر کسی به مُخیله اش خطور کند که من عارف هستم، عارف نیست.
امام خمینی(ره) و ملاصدرا در این باره تعبیرهایی دارند که گاه میگویند «جَهَله صوفیه» و یا «محققین صوفیه». مراد از «جهله صوفیه»، همین فرقههای صوفیانه و درویشی است؛ کسی است که به هر حال درس نخوانده، فقیه نیست، عارف نیست، عرفان نظری نخوانده و… . لازم است اشاره شود که بحثهای فقه، هم در عرفان دخالت دارند؛ مثلا مرحوم آیت الله قاضی ـ استاد عرفان علامه طباطبایی و آیت الله بهجت ـ غیر مجتهد را به عنوان شاگرد نمیپذیرفتند. این نشان میدهد که فقه هم در عرفان دخالت دارد و مبدأ و همراه آن است. حضرت امام خمینی رحمت الله علیه، همیشه از جهله صوفیه مذمت میکنند و وقتی هم میگویند «محققین صوفیه»، افرادی چون محی الدین مراد هستند(3).
9- ریاضتهاى جسمانى و روحانى که راهى مهمّ و اساسى در دستیابى به تطهیر درون است، طبق نظر علمای شیعه در چهارچوب شرع مقدس اسلام مثل روزه و … توصیه شده است، ولی در تصوف به خاطر تفکر التقاطی که وجود دارد اعمال و ریاضت ها ممکن است از دایره احکام الهی فراتر رفته و حتی دستوری خارج از فقه اسلامی توصیه گردد. بر این اساس احادیث فراوانى که دلالت مىکند بر اینکه پیامبر«صلى الله علیه وآله» و امامان معصوم«علیهم السلام» از افراط و مبالغه در زهد و ریاضات سخت و عبادات به حد افراط – که با روح عرفان و تصوف راستین منافات دارد – جلوگیرى مىکردند؛ به عنوان مثال وقتى عثمان بن مظعون به تقلید برخى از زهّاد مسیحى، مىخواست زنش را طلاق دهد و سر به بیابانها بگذارد؛ پیامبر«صلى الله علیه وآله» مانع کار او شد و او را به اعتدال دعوت فرمود. یا وقتى ابن عمر روزههاى طولانى مىگرفت و تمام شب را به مناجات مىگذرانید، آن حضرت «صلى الله علیه وآله» او را از افراط نهى کرد.امام صادق«علیه السلام» نیز روزى سراغ یکى از صوفیان افراطى را گرفت که در جواب گفتند: «وى گفته است: در خانه مىنشینم، روزه مىگیرم و عبادت خداى مىکنم روزى من خواهد آمد!! امام فرمود: این از کسانى است که دعایشان مستجاب نمىشود.(4)
8- زهد فروشی و القای زندگی درویشی و ظواهر جسمی خاص(مثل محاسن و سبیل بلند) از خصوصیات خیلی از صوفی های زمان فعلی است، اما علمای اسلامی و شیعی ریا و تکبر دینی را مرودود می شمرند و حفظ ظواهر معمول و معتدل اسلامی را بصورت عملی و علمی القاء می نمایند.
منابع
- مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه میگذرد، راه نیکان، تهران، 1391، ص14
- نظری در تاریخ ادیان، علیاکبر ترابی، تهران، شرکت انـتشارات نـسبی حـاج محمدحسین اقبال و شرکا، 1341، ص 178
- مجله اندیشه مهر؛ یادداشتی از حجت الاسلام احمد عابدی، «نسبت عرفان و تصوف»
- امام صادق و تصوف اسلامى، صائب عبدالحمید، ترجمه عبدالله امینى
با تشکر از سرکار خانم ” م . ا”