باستانگرایی از موضوعات مطرح در تاریخ معاصر ایران بوده و بر حوزههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این دوره تأثیر فراوانی گذاشته است. شاید بتوان آغاز رشد باستانگرایی را به دوران قاجار مربوط دانست، اما به واقع حکومت پهلوی را باید نقطه اوج جریان باستانگرایی قلمداد نمود.
مشخصه اصلی جریان باستان گرایی معاصر ایران، تفاخر به گذشته باستانی، تضاد بین ایران قبل از اسلام و ایران دوره اسلامی و همچنین اسلامستیزی است.
سابقه تاریخی باستانگرایی
برخی نقطه آغازین تفکر باستانگرایی را با دوره ناصرالدین شاه همزمان میدانند، جریانی که بهتدریج در فضای اجتماعی و سیاسی ایران رسوخ یافته و توانست با کمک استعمار پیر انگلستان محمل مناسبی برای زمینهسازی پادشاهی رضاخان فراهم آورد.
یکی از زمینههای بروز و ظهور جریان باستانگرایی ظهور جنبش ترقیخواه و تولد روشنفکران غربگرا در ایران بوده است؛ کسانی که با مشاهده مظاهر تمدن جدید غرب به دشمنی با اسلام برخاسته و بدون در نظر گرفتن ریشههای تاریخی، جغرافیایی و نقش کشورهای سلطهگر در عقبماندگی جوامع شرقی، دینداری را علت عقب افتادگی ایرانیان قلمداد کردند.
این جریان ابتدا در آثار ادبی و شعار عدم استفاده از کلمات غیرفارسی نمود یافت، اما بهتدریج به جریانی فکری تبدیل گشت. حول و حوش جنگ جهانی اول بود که مباحثات و معارضات ملیگرایانه در اروپا بهشدت مطرح شد. این مسئله و ناکامی انقلاب مشروطه در برآوردن خواستههای عمومی ملت از جمله علل اجتماعی و سیاسی رشد این مقوله بهعنوان یک جریان فکری بود.
نقش جریان غربزده را بههیچ عنوان نمیتوان در این زمینه نادیده گرفت. رضاخان نیز با کمک بریتانیا موج سواری بر همین جریان و طرح شعارهای باستانگرایانه و ملیگرایانه به قدرت رسید و در ادامه به بسط و گسترش باستانگرایی پرداخت و این جریان فکری را در خدمت حکومت خویش قرار داد.[1]
جریان باستانگرایی افراطی رژیم پهلوی که مبنای هویت خود را گذشته باستانی و نژاد ایرانی میدانست تلاش کرد تا خویش را در سایه گفتمان ملیگرایی باستان گرا تعریف کرده و آن را بسط دهد. پس این دوران نقطه اوج جریان باستانگرایی معاصر بوده است.
مهمترین خصلت باستانگرایی شاید تقلیلگرایی آن باشد. باستانگرایی تاریخ ایران را به دوره پیش از اسلام تقلیل میدهد و در حوزه هویت ملی، تشیع و اسلام را که بخشی از هویت ملی ایران امروز هستند، به کلی نادیده میگیرد.
یکی از مظالم باستانگرایی پهلوی تغییر تقویم هجری به شاهشاهی ۲۵۰۰ ساله است که نقطه آغازین آن جمله کوروش درباره بابل و آزادی یهودیان است. همچنین جشنهای ۲۵۰۰ تقلیلگرایی عصر پهلوی نه تنها تاریخ ایران در دوره اسلامی را شامل میشود، بلکه ایران باستان را نیز به ۲۵۰۰ سال محدود میکند و تاریخ پیش از آن را به فراموشی میسپارد.
«لطفالله حی» یکی از اعضای انجمن کلیمیان ایران و نماینده مجلس شورای ملی رژیم پهلوی که ریاست شوررای یهودیان ایران در شورای مرکزی جشن های ۲۵۰۰ ساله را نیز عهدهدار بود، در اطلاعیهای در خصوص جشنهای ۲۵۰۰ ساله مهرماه ۱۳۴۹، خطاب به جامعه یهودی ایران چنین مینویسد:
«این جشنها در حقیقت، ماده تاریخ ۲۵۰۰ ساله جامعه یهودیان ایران شد… فیالواقع جشنهای شاهنشاهی برای یهودیان ایران جنبه جشن ۲۵۰۰ ساله تاریخ ما یهودیان در ایران است.»[2]
از همان آغاز، جریان تجددخواه باستانگرا سعی در نفی هویت دینی و تاریخ اسلامی داشت. «میرزا فتحعلی آخوندزاده» از نویسندگان ضد دین و متجدد این عصر، اعتراف میکنند، اصولا این جریان قصد دارد، با تبدیل ملت به موضوعی برای پرستش و ایثار، جایگزین دین و دعوتهای آن به از خودگذشتگی شود.
ملیگرایی ایرانی باستان گرا، در این دوران در تضاد با هویت بومی یا سنتی مردم قرار گرفت. سنت را نقد کرد و خواستار شکلگیری هویتی منطبق بر جامعه مترقی غربی و تکیه بر گذشته باستانی شد.
در حقیقت، هدف اصلی این جریان چیزی جز غربطلبی نبود. شما از مظاهر ایران باستان و احیای هویت باستانی آریایی هم بهعنوان دستاویزی در مقابل دین بهره میبرد.
روشنفکران باستانگرای این عصر، تمام تلاش خود را کردند تا هویت باستانی را با حس ملیگرایی ایرانیان درهم آمیخته و آن را به غلط مترادف با هویت ملی ایرانی مطرح کنند. آنچه جریان امروزی باستان گرایی نیز در پی آن است.
سرآغاز این جریان را بهدرستی میتوان به نوشتههای آخوندزاده و آثاری چون «نژادنامه» (رضا قلی خان هدایت) «نامه خسروان» (شاهزاده جلالالدین میرزا)، «فرهنگ انجمنآرای ناصری» و… مربوط دانست که همه تقریبا در یک دوره میزیستهاند و یک خاستگاه فکری مشترک داشتند.[3]
جریان باستانگرایی پهلوی در نهایت به علت نادیدهگیری ریشههای مذهبی و سنتی جامعه ایران با شکست مواجه شد اما بهسبب زیربنای خاص ایجاد شده در عصر پهلوی بقایای آن گاه در موقعیتهای مختلف و با بهانههایی ظهور مییابد.
برخی افراد بروز جریان باستانگرایی را به دلیل وجود حاکمیت دینی و برخی مشکلات معیشتی و اقتصادی معرفی میکنند که توجه به سابقه تاریخی نشان میدهد، جریان باستانگرایی در دوران قاجار و پهلوی بیشترین تراوشهای فکری را از خود بروز داده، در حالی که در این دورهها نظام شاهنشاهی در کشور حاکم بوده است. هر چند دولت پهلوی خود به گسترش این جریان کمک کرد، اما حکومت قاجار چنین قصدی نداشت.
باستانگرایی و اختلافافکنی
هر تفاهم منطقهای نیازمند تکیه بر اشتراکات تاریخی و فرهنگی است. مناطق جنوب شرق آسیا و شمال افریقا عمدتا مسلماننشین هستند. با توجه به تنوع اقوام در این مناطق، قومیت با ملیت نمیتواند نقطه اشتراک مردم باشد، بلکه این «مسلمان بودن» است که قابلیت دارد، محور همکاری و تعامل منطقهای قرار گیرد. لذا این فاکتور نزد سلطهطلبان اهمیتی ویژه یافت. به این ترتیب همراه با حضور فرهنگی و نظامی غرب در ممالک اسلامی تلاش برای گسستن وحدت مسلمین نیز آغاز شد.
در همین راستا، جریان باستانگرایی و ملیگرایی افراطی، ترویج و با کمک غربیان در برخی از کشورهای منطقه به احزابی قدرتمند تبدیل گشت. حتی در کشورهایی مانند ترکیه، عراق، مصر و ایران حاکمیت یافت. این جریان با انکار ریشهها تاریخ و تمدن مشترک اسلامی مردم منطقه، سعی داشت، هویت را بر اساس فاکتورهای قومیت یا باستانگرایی بازتعریف کند.
بررسی تاریخ معاصر نشان میدهد گروههای ملیگرای افراطی (پانعربسیم، پانترکیسم و…) عمدتاً با جریانهای باستانگرا، اتحادی تنگاتنگ داشتهاند. باستانگرایی کنونی دارای ویژگیهایی است که با آگاهی از آنها بهتر میتوان به زمینههای سوءاستفاده دشمنان از این جریان پی برد.
جریان مذکور، علقه عاطفی به مظاهر باستانی داشته و میکوشد با احساس غرور ناشی از میراث گذشتگان افراد را به سمتوسوی معارضه با اسلام و جمهوری اسلامی سوق دهد.
فعالیت این جریان در گذشته بیشتر در قالب اجرای برنامه در شبکههای ماهوارهای صورت میگرفت، ولی در سالهای اخیر به سمتوسوی توجه و تمسک به المانهایی خاص گام برداشته و یادمانهای ایران پیش از اسلام را به عنوان محور ظهور و بروز خود به کار گرفته است.
در راستای این استراتژی، سوءاستفاده از فرصت مراسم دینی زرتشتیان مانند جشن سده مطمح نظر این جریان بوده است که با درایت و هوشمندی جامعه زرتشتی تا حد زیادی در این مسئله ناموفق بودهاند.
پس از ناکامی در اجرای این ترفند به سمت دامنزدن به مناسبتهای جعلی حرکت کردند. یکی از بارزترین مصادیق این امر که در چند سال اخیر باعث توجه بیشتر به موضوع باستانگرایی شده، مراسم موسوم به روز کوروش در هفتم آبان ماه است. این مراسم بهشدت از سوی گروههای ضد انقلاب و سلطنت طلب حمایت میشود. هر چند بسیاری از افراد ساده و بیخبر از همهجا تنها بهدلیل تجلیل از کوروش و علاقه به بناهای باستانی در این مراسم که در پاسارگاد برگزار میشود، شرکت میکنند.
صرف نظر از اینکه آیا بهواقع این محل مدفن کوروش هخامنشی هست یا نه؟ این روز در هیچ تقویمی در دنیا به ثبت نرسیده و مناسبت یا واقعه تاریخی مصادف با این روز در هیچ تقویم بینالمللی یافت نمیشود؛ پس کاملاً جعلی است. برخی فتح بابل و آزادی یهودیان توسط کوروش هخامنشی را به این روز منسوب کردهاند که این انتساب هم فاقد وجاهت تاریخی است.
تنها مناسبتی که در روز هفت آبان به وقوع پیوسته کشتار و مثله کردن فلسطینیان (طی برنامه تصفیه نژادی) همزمان با اعلام تشکیل رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۳۸ میلادی است. در این روزه گروههای ترور صهیونیستی موسوم به «گردان ۸۹» به ریاست موشه دایان ۲۵۵ نفر را که ۱۷۰ تن از آنها زن و کودک بودند، در روستای «دوایمه» به شنیعترین وجه ممکن به قتل رساندند. گزارش این جنایات در کنار جنایات مشابه صهیونیستها در مناطق مختلف فلسطینی در اسناد سازمان ملل به ثبت رسیده است.[4]
با این وجود، انتخاب این روز از نگاه حامیان جریان باستانگرایی مزیهایی داشت؛ اول اینکه این روز جزء مناسبتهای زرتشتیان نبود و امکان اعمال هر گونه مراسم تهییجی (مانند سجده به قبر کوروش) در این روز وجود داشت؛ چراکه زرتشتیان اجازه اعمال رفتارهای شنیع و ناپسند را در مراسم خود نمیدادند، از طرفی با نامگذاری جعلی، روزی بهنام روز کوروش امکان سوءاستفاده از وی نیز فراهم میشد.
کوروش شخصیتی تاریخی و ملی برای ایرانیان بهحساب میآید و حتی برخی از مفسران نظیر علامه طباطبایی و شهید مطهری وی را نزدیکترین فرد به ویژگیهای مطرح شده در مورد ذوالقرنین در قرآن کریم میدانند. عوامل این جریان انتظار داشتند که مخالفت با رفتارهای ناشایست آنها و شعارهای زنندهشان در چنین مراسمی از منظر عموم مخالفت با کوروش و ملیگرایی برداشت شود که البته با روشنگری و بصیرت عمومی، این ترفند نیز راه به جایی نبرد.
نکته دیگر در زمینه این روز، بروز رفتارهایی نابهنجار و شعارهایی مخرب علیه منافع ملت ایران است. تهییج احساسات افراد و حرکاتی از قبیل سجده به قبر کوروش با هیچ معیار انسانی و حتی دینی قابل قبول نیست. مسئله مهم بعدی تلاش جریان مذکور برای برقراری ارتباط و پیوند میان دین زرتشتی با موضوع هفت آبان است.
در تبلیغات این مناسبت عناصر غیرخودی به وفور پای زرتشتیان را به میان کشیده بر پیوند این دو حوزه تأکید نمودهاند. این در حالی است که بزرگان جامعه زرتشتی به کرات حتی در روزهای منتهی به این مناسبت، نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و ضمن بیپایه دانستن این ارتباط آن را بیاساس خواندهاند.
از جمله موبد «رشید خورشیدیان» (رئیس سابق انجمن زرتشتیان تهران) در مصاحبه با مجله «روشنا»[5]، هر گونه پیوند میان این مراسم و جامعه زرتشتی را منکر و حتی مردود عنوان نمود.
برخی از شعارهای مطرح شده در این روز کاملا نژادپرستانه است. نکته جالبه پوشش سریع و گسترده این شعارها توسط خبرگزاریهای معاند جمهوری اسلامی در کشورهای عربی است. برای مثال، برخی شعارهای رسانهایشده در روز ۷ آبان ۱۳۹۵ عبارتند از: «ما آریایی هستیم، عرب نمیپرستیم»، «همش میگن دست خداست، هر چی بلاست از عربهاست» این شعارها باعث شد تا شبکههای خبری عربزبان بهخصوص «العربیه» به وجد آمده و با عجله ایرانیان را به نژادپرستی متهم کنند.
در واقع، مسئله باستانگرایی افراطی، ترفندی دو سر برد برای دشمنان مسلمانان است. از یک سو، جریانی به راه میاندازند که مفاخر اسلامی را انکار میکنند، شعائر دینی را پایمال نموده و به مسلمانان به دلیل نژادشان توهین کنند؛ از سوی دیگر، رسانههای بین المللی بهویژه عربزبان را به خط میکنند تا در قالب برنامههای خبری و تحلیلی با اغراق این مراسم را پوشش دهند و موجب غلیان احساسات پانعربیستی و نفرت مسلمانان و مردم منطقه از یکدیگر شوند.
به تمام این شواهد باید اظهارنظر مقامات رسمی ایالات متحده را افزود که ایران را به تجدید امپراطوری فارسی در منطقه متهم میکنند.
مقامات مختلف ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و کشورهای عرب همپیمانشان در منطقه به کرات به موضوعاتی واهی نظیر اندیشههای ضد عربی مردم ایران و گسترش تفکر امپراطوری فارس توسط دولت جمهوری اسلامی پرداخته و از آن بهعنوان دستاویزی برای ایرانهراسی در رسانههای بینالمللی خود استفاده کردهاند.
ادبیات این مقامات و رسانهها در کاربرد عبارت «امپراطوری ایران یا پارس» به جهت ایجاد حساسیت در مردم عرب مسلمان منطقه، یادآور همان سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» است.[6]
مواجهه مؤثر با باستانگرایی
در خصوص نحوه مواجهه با این جریان، دیدگاههای مختلفی وجود دارد. اما آنچه نباید از ذهن دور داشت آنکه ملیگرایی باستان گرا همیشه میتواند در تهیج افکار عمومی ایفای نقش کند. در واقع این جریان هم نارضایتی ایجاد میکند و هم ناراضیان موجود را جذب مینماید.
با وجود همه مسائل گفتهشده باز هم باید اشاره کرد که جریان مزبور شاید بتواند خود را در ذهن برخی پیروان معادل ملیگرایی نشان دهد.
پس توجه به عناصر مختلف ملیت و ملیگرایی، میتواند بخش بزرگی از حوزه جولان جریان باستانگرایی را تحتالشعاع قرار داده و از نفوذ آن جلوگیری کند.
برخی معتقدند چرا ما از عناصر باستانی بهعنوان بخشی از تفاخر ملی استفاده نکنیم و بگذاریم گروههایی که اغراض ناصواب در دل دارند، آن را حربه تقابل خود با نظام قرار دهند؟ این نکته به خودی خود جای توجه دارد، اما آیا برجستهسازی همه مفاهیم و نمادهای ایران باستان کمکی به تعمیق ملیت در ایران امروز میکنند؟
بخش قابل توجهی از مفاهیم و مراسم سنتی ایران باستان با مضامین اسلامی در تضاد و تناقض است و ترویج آنها توهین به مقدسات اسلامی میباشد. پس بزرگداشت آن نهتنها کمکی به بسط ملتسازی در ایران امروز نخواهد کرد، بلکه باعث شکاف اجتماعی نیز خواهد شد.
از طرفی، ایران کشوری با اقوام مختلف است و در صورت تأکید گسترده بر مفاهیم و گزارههای ایران باستان که توامان دربردارنده تفاخر نژادی نیز هست، میتواند باعث رنجش قومیتهای مختلف و احساس به حاشیهرانی در آنها شود.
دیدگاه دیگر، میتواند عدم توجه به مفاهیم و گذشته باستانی و تاکید بر تاریخ ایران در دوران اسلامی باشد. این راهکار نیز راهبردی منطقی و موجه ارزیابی نمیشود؛ چراکه هیچ حکومتی وجود سابقه تاریخی و تمدنی کهن را نادیده نمیگیرد.
در جهانی که کشورها از هرگونه واقعه یا رویداد تفاخرآمیز در تاریخ خود برای تحکیم مفهوم ملیت استفاده میکنن، کتمان گذشته تاریخی به دور از عقلانیت است.
بیتوجهی به مقولههای تاریخی باعث سوءاستفاده جریان باستانگرایی خواهد شد؛ چراکه تلاش باستانگراها از عصر مشروطه و پهلوی تا به امروز بر آن بوده که جریان باستانگرایی را مترادف ملیگرایی معرفی نمایند و نقد باستانگرایی را به مخالفت با ملیگرایی منتسب سازند و از این رهگذر مخالفان را ضد ملیگرایی و بیگانهپرست (بهخصوص اعراب) معرفی نمایند.
مقبولیت و ظرفیتهای بهرهبرداری گسترده سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از سابقه تاریخی ملت ایران اگر در گفتمان امروز جامعه مورد استفاده قرار نگیرد، مسلما به بخشی از گفتمان معاند برای مقابله با انقلاب اسلامی مبدل خواهد شد و به نوعی تداعیکننده خلأ گفتمانی خواهد بود.
در دوره تاریخی ایران باستان و پیش از اسلام، نکات و ویژگیهای مثبتی نیز وجود دارد که با برجستهسازی آنها میتوان از سوء استفاده دشمنان جلوگیری کرد.
نکاتی که میتواند بهصورت تأکیدی دوباره بر ریشههای فرهنگ تمدن و گفتمان دینی موجود جامعه مورد استفاده قرار گیرد. تأکید بر جنبههایی مانند یکتاپرستی و دینمداری در ایران باستان زمینه تقویت دینداری و پایبندی مردم مسلمان ایران به فرهنگ ایرانی – اسلامی را فراهم نموده و نشان دهنده اندیشهورزی مردمی است که در درازای تاریخ، همواره دینمدار و یکتاپرست بوده و به پیامبران بزرگ الهی احترام گذاشتهاند.
گذشته از وجود پیامبران بنیاسرائیل و دین زرتشتی در ایران، اولین منطقهای که پس از ظهور حضرت عیسی (ع) آوارگان مسیحی را پناه داد، نیز ارمنستان بوده که در آن زمان جزء ایران محسوب میشده است.
همچنین خدمات ایرانیان به ترویج و گسترش اسلام چه در مذهب پیروان اهل بیت و چه اهل تسنن و تربیت علمای شاخص در تمام مذاهب اسلامی در ایران طی تاریخ اسلام به روشنی نشان از روحیه حقپذیری، حقطلبی و ظلمستیزی مردمان این دیار دارد. این موارد موضوعاتی است که میتواند مورد تکریم قرار گیرد.
دیگر مسئله قابل توجه در این زمینه، اقشاری است که در معرض تأثیر جریان باستانگرا قرار گرفتهاند. روشنگری در خصوص ماهیت این جریان و اهداف اختلافافکنانه آن اگر در قالب صحیح و با استفاده از استانداردهای انتقال پیام صورت گیرد، میتواند مثمر ثمر باشد.
بررسی اقشاری که در چنین مراسمی شرکت میکنند، نشان میدهد؛ برخی از آنها از مناطقی هستند که شاهنامهخوانی از مراسم سنتیشان محسوب میشود. با ترویج باورهای اسلامی در مناطق عشایری که بیش از همه در معرض جذب جریان باستانگرایی قرار دارند، میتوان به راهبردی بلندمدت دست یافت.
راهحل جریان باستانگرایی، برخوردهای سلبی با انتشار مطالبی که بر اساس باور افراد درگیر در این جریان، توهین به نمادهای آنها (همچون کوروش) تلقی میشود. (هر چند منطبق با واقعیت باشد) نیست بلکه تکریم جنبههای مثبت ایران باستان تفاخر به دستاوردهای ایران پس از اسلام و نقش علمای اسلامی در پیشبرد علوم و فنون در تاریخ ایران است. در کنار این فعالیتها گسترش اندیشههای اسلامی میان جامعه در معرض آسیب جریان باستانگرایی میتواند به حل این مسئله کمک کند.
[1]. بیگدلو، رضا، باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران (۱۳۲۰- ۱۲۲۷ هـ ش)، ۱۵ /۴ / ۱۳۷۹، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان. سایت http://thesis.ui.ac.ir/abstracts/ltr/seven114
[2]. نقش صهیونیستها در تدارک جشنهای دو هزار و پانصد ساله، کیهان ۱۲/ ۵/ ۱۳۸۲، به نقل از رحمانی، شمسالدین، چاپ اول ۱۳۷۱، ص ۴۹
[3]. مهدویخواه، سعید، پشت پرده باستانیگرایی (آرکائیسم) تاریخی، روزنامه کیهان، شماره ۱۹۰۴۷، ۲۷ اسفند ۱۳۸۶، صفحه ۸ (پاورقی)
[4]. United Nation Conciliation Commission for Palestine, Technical committee, THE DAWAYMEH MASSACRE Report, Submitted in 14 June 1949.site: https://unispal.un.org/DPA/DPR/unispal.nsf/0/2D-BED30E8FC6808785256D600063E9C4
[5]. ما موبدان هرگز اجازه تبلیغ آئین زرتشت را نخواهیم داد، روشنا، شماره ۷۰
[6]. Peters. Ralph. The Iranian dream of a reborn Persian Empire, New York Post. (February, 2015).
ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com