قطب فرقه

فرقه پژوهی

ادعای نایب امام زمان بودن و یا حتی مطرح کردن این که خود امام زمان (صلوات الله علیه و آله) می باشم از سال های نخست دوران غیبت در تاریخ شیعیان، یکی از مهمترین و چالش برانگیزترین مسائل دینی مطرح بوده است که تا عصر معاصر نیز ادامه یافته و مدعیانی همیشگی داشته است. از آنجایی که تطویل بحث در این زمینه وارد مسائل کلامی و تاریخی می گردد، لذا از پرداختن به پیشینه و زمینه های موثر در این زمینه صرف نظر می شود، اما شاید بتوان گفت از دوره صفویه به بعد که تشیع مذهب رسمی ایرانیان گردید و این سلسله داعیه بودن از تبار صوفیان را داشته است، مسلما در ایجاد اختلافات آتی در زمینه ادعای امام زمان بودن و یا مقام نیابت وی را داشتن، تاثیر مستقیم و زیادی داشته است.به نحوی که نویسنده کتاب ”استوار رازدار” بر این باور است که این ادعاها از دوره صفویه آغاز شده است و صوفیان آن دوران معتقد به ظهور بودند و شاه اسماعیل را همان غائب منتظر و مهدی موعود می دانستند(1) و این ادعا را به تمام صوفیان شیعه تعمیم می بخشد و معتقد است “قطب صوفیان شیعه همه مدعی اند که نائب دوازده امام مائیم و ما این انتقال ها (انجام) را می دهیم[2](3).

البته این نظر کیوان قزوینی در کتاب”استوار رازدار” می باشد که یک نظر تاریخی است. در دوران صفوی ها با عنایت به نزدیکی که با فقهاو عالمان دینی داشتند مبارزه با صوفیه منحرف آغاز گردید و خیلی از فرقه های متصوفه توسط دولت صفوی محدود گردیدند. باید گفت در زمان صفوی بین مرز عرفان واقعی و تصوف منحرف مرزبندی شروع شد، چراکه بعضی عالمان وقت خود دستی بر آتش عرفان واقعی داشتند.

در کتاب “رازگشا” کیوان قزوینی[4] نیز از جمله ادعاهای قطب را امامت در مقام امام غائب منتظر می داند(5). همچنین از تجربه ی شخصی خود صحبت به میان می آورد که” مکرر دیدم مریدها را که هر صبح به صحرائی می رفتند تا ببینند که کی؟ قطب آنها نهضت سلطنتی نموده، می آید برای کشور ستانی، که قطب خود را امام غائب منتظر می دانند. دارای ذوالفقار، که از نظرها پنهان کرده تا وقت ظهورش که خواهد برکشید؟”(6).

وی در شرح احوال یکی از اقطاب معاصر خویش، از زبان ایشان چنین می نویسد:

“خمس و زکات خودت را به نام عشریه باید اینجا بفرستی و اگر هزاربار به دیگری بدهی، اسقاط تکلیف از تو نمی شود، هنوز مدیونی، باید همه را جمع کنی و بیاوری و یا بفرستی نزد آقا که او نائب امام است”(7).

اقطاب این فرقه ها با ادعاهایی مثل داشتن سرّ نهان، صورت ملکوتی و ادعای امام زمان بودن و الفاظ زیبای دیگر، در صدد سرکیسه کردن مریدان و سرسپردگی کامل آنان برای انجام حوائج  و منافع مادی و هواهای نفسانی خویش هستند.

 

پی نوشت

1- عباسعلی، کیوان قزوینی، استوار رازدار: در بیان عقاید و اعمال صوفیان، انتشارات راه نیکان،1387 ص41

[2] – البته این نظر کیوان قزوینی در کتاب”استوار رازدار” می باشد که یک نظر تاریخی است و نیاز به بررسی بیشتر دارد. در دوران صفوی ها با عنایت به نزدیکی که با فقهاو عالمان دینی داشتند مبارزه با صوفیه منحرف آغاز گردید و خیلی از فرقه های متصوفه توسط دولت صفوی محدود گردیدند. باید گفت در زمان صفوی بین مرز عرفان واقعی و تصوف منحرف مرزبندی شروع شد، چراکه بعضی عالمان وقت خود دستی بر آتش عرفان واقعی داشتند. برای مطالعه بیشتر به مقاله ای که تحت عنوان ” صوفی ها و صفوی ها” در همین سایت درج گردید مراجعه شود.

3-همان، ص161

[4] – عباسعلی کیوان قزوینی (۱۲۷۷-۱۳۵۷ق)، عالم روحانی شیعه، مفسر، واعظ، صوفی سابق سلسلۀ گنابادیه و منتقد تصوف بود. وی پس از دریافت اجازه اجتهاد از علمای اصولی و اخباری، به سلسله‌های صوفیان شیعی روی آورد، اما دیری نپایید که از این طریقت روی گرداند و پس از ۸۰ روز مباحثه دربارۀ برتری اسلام و مذهب شیعه دوازده امامی با معتقدان دیگر ادیان و مذاهب، عزلت گزید.

کیوان دارای تألیفات بسیاری است. او بیش از همه به تفسیر قرآن پرداخت. وی در دوران ارادت به مشایخ گنابادیه، آثاری از جمله تصحیح تفسیر بیان السعاده و شرح رباعیات خیام را نگاشت. از مهم‌ترین آثار وی پس از جدایی از تصوف رسمی می‌توان به رازگشا اشاره کرد.

رویگردانی او از تصوف مخالفت‌هایی را در پی داشت و سبب شد که وی را متمایل به بهائیت و وهابیت معرفی کنند.

5- عباسعلی ،کیوان قزوینی، گشایش راز گشا: تالیف ابوالحسن پریشان‌زاده‌. مشخصات نشر, تهران: حقیقت‌، 1377.ص222

6-عباسعلی کیوان قزوینی،استوار رازدار.

7-کیوان قزوینی،رازگشا.ص198