فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران

معرب را اینگونه معنا میکنند لغتی که از زبان دیگر وارد زبان عربی شده و تغییراتی مطابق آن زبان پیدا کرده؛ عربی‌شده.پیامبرنمای بهائیت، واژه های نادرستی را تحت تأثیر زبان فارسی ساخت و ثابت کرد که سیاه مشق هایش، محصول یک فارسی زبان کم سواد و نه برآمده از علم نامتناهی الهی است. همین اشتباهات فاحش ادبی هم بود که بهاء را مجبور ساخت به توجیه غلط هایش روی آورد و عاجزانه، غلط های ساختگی خود را میزان سنجش دیگر عبارات بداند.

عبدالبهاء پیشوای بهائیت یکی از جنبه های اعجاز آثار به جا مانده از پدرش را فصاحت و بلاغت محیرالعقول آنها توصیف کرده است: «فصاحت و بلاغت بیان مبارک در زبان عرب و الواح عربی العباره، محیّر عقول فصحا و بلغای عرب بود و کل، مُقرّ و معترف اند که مثل و مانندی ندارد.»(1)

اما در صحت سنجی این ادعا، وقتی به بررسی آثار پیامبرنمای بهائیت می پردازیم، به اشکالاتی برمی خوریم که نشان می دهد نوشته های او از سوی یک فارسی زبان و نه خداوند جهان، صادر شده است. از این رو در ادامه، به بررسی چند نمونه از موارد نقض فصاحت و بلاغت توسط پیامبرنمای می پردازیم، تا بهتر به تفاوت متون عربی ساختگی غلط بهاء، با متون عربی فصیح و برآمده از منبع وحی الهی پی ببریم:

اول: در زبان عربی واژه «معاشره» چون معنای متعدی دارد (نه لازم)، بدون واسطه به مفعول خود می پیوندد. لذا در زبان عرب گفته می شود: «عاشروا فلانا» و هرگز «عاشروا مع فلان» گفته نمی شود. لذا در قرآن کریم هم بطور صحیح آمده است: «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (نساء/19)؛ و با آنان (زنان خود) به نیکویى رفتار کنید.»؛ نه بطور غلط و به این صورت: «عاشروا معهن بالمعروف.» نازل شود.

اما بر خلاف زبان عربی، در زبان فارسی واژه معاشرت به همراه کلمه (با) به مفعول خود می پیوندد، مثلاً می گویند: «با دانشمندان معاشرت کنید.» از این رو پیامبرنمای بهائی هم از آنجا که فارسی‌زبان بوده و به دروغ ادعای اعجاز فصاحت و بلاغت آثارش را داشته، نتوانسته از این عادت زبانی بگریزد و در کتاب اقدس نوشته است: «عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان؛(2) با پیروان سایر ادیان به روح و ریحان معاشرت کنید.»

دوم: از دیگر نمونه های اختلاط قواعد زبان فارسی و عربی و خروج از حصار فصاحت و بلاغت توسط پیامبرنمای بهائی را می توان به خلط اسم مفعول در زبان عربی و فارسی توسط او اشاره کرد.

در زبان عربی معمولاً از افعال لازم، اسم مفعول نمی سازند، مثلاً از «نزل ینزل» واژه «نازل» ساخته می شود ولی «منزول» در زبان عربی به کار نمی رود. چنانکه از «طار یطیر» واژه «طائر» را می سازند، ولی «مطیور» در عربی معمول نیست. اما در زبان فارسی برای همه افعال (لازم و متعدی) می توان صفت مفعولی ساخت؛ مانند «فرود آمده»، «پریده» «برآمده» از مصدر «فرود آمدن»، «پریدن» و «برآمدن» که همگی مصدر لازم اند.

اینک اگر یک پارسی زبان بخواهد به زبان عربی سخن بگوید در صورتی که از ساختار زبان عربی به درستی آگاه نباشد، ممکن است بنا به عادت زبان مادری اش، برای افعال لازم به جای صفت، اسم مفعول عربی به کار برد. مثل بکارگیری واژه های «مطلوعا»، «منزولا»، «مطیورا» در سوره النصر که پیامبرنمای بهائی به صورت اشتباه به کار برده است.(3)

در واقع پیامبرنمای بهائی، این واژه های نادرست را تحت تأثیر زبان فارسی ساخته و ثابت کرده که سیاه مشق هایش، محصول یک فارسی زبان کم سواد و نه برآمده از علم نامتناهی الهی است.(4)

آری؛ همین اشتباهات فاحش ادبی بود که بهاء مجبور شد به توجیه غلط های معجزاتش روی بیاورد و در عوض، عاجزانه غلط های ساختگی خود را میزان صحت و سنجش دیگر عبارات معرفی کند: «یا مَعشَر العُلماء لا تزنوا کِتابَ الله بِما عِندکُم مِنَ القَواعِد و العُلُوم انه لَقسطاسِ الحَق بین الخَلق قَد یُوزنَ ما الاُمَمِ بِهذا القِسطاس الأعظَم؛(5) ای جماعت عالمان، کتاب خدا را با آن قاعده‌ها و علومی که نزد شماست نسنجید. همانا کتاب الهی ترازوی حق بین خلق است. پس به تحقیق آن‌چه در نزد ملّت‌هاست با این ترازوی بزرگ سنجیده شود».

پی‌نوشت:

1- عباس افندی، مفاوضات، هلند: مطبعه بریل، 1908 م، ص 27.

2- حسینعلی نوری، اقدس، نسخه الکترونیکی، ص 137.

3- محمدعلی فیضی، حضرت بهاءالله، لانگنهاین آلمان: لجنه نشر آثار امری، 1990 م، صص 162-161.

4- مصطفی حسینی طباطبایی، ماجرای باب و بهاء، تهران: روزنه، 1380 ش، صص 187-183.

5- حسینعلی نوری، اقدس، نسخه الکترونیکی، ص 98، بند 100.