در پاسخ به اینکه آیا از ابتدای شکل گیری بهائیت، بحران های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عامل گرایش به بهائیت و بهائی شدن افراد شده یا خیر، دو فرض قابل تصور است. اگر میان گرایش به بهائیت و بهائی شدن تفاوت قائل شویم، این عوامل شاید بتواند گرایش به بهائیت را افزایش دهد؛ اما هیچگاه نمی تواند عامل شیوع بهائیت به معنای باور قلبی به آن شود.

هر چند آسیب های اجتماعی اقتصادی، می تواند زمینه گرایش به بهائیت را فراهم آورد اما هیچ گاه نمی تواند موجب افزایش باور قلبی به این فرقه شود.

تحریم های ظالمانه حامیان بهائیت و برخی سوءمدیریت ها از یک‌سو تا اختلاف و چنددستگی احزاب و تهاجم فرهنگی به بنیان خانواده، تا حدودی موجب نابسامانی های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی می شود. اما اینکه آیا از ابتدای شکل گیری بهائیت، بحران های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عامل گرایش به بهائیت و بهائی شدن افراد شده یا خیر، دو فرض قابل تصور است.

اول: در یک فرض می توان اینگونه پنداشت که فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که از دوران قاجار هم زمان با تولد بهائیت وجود داشت، یکی از عوامل بقاء و شیوع این فرقه در ایران است.(1) بنابر این فرض، از آنجا که تنگناهای اقتصادی و مشکلات اجتماعی، بهترین زمینه را برای جریان های حرّاف و مدعی راهکار و تحول فراهم می آورد، بهائیت توانسته تا حدودی نفوذ و رسوخ پیدا کند.

تأکید بهائیت‌ بر سوءاستفاده از مسائل اجتماعی در تبلیغ، با تأکید بر فرایند جامعه سازی و توسعه خدمات اقتصادی (2) و از طرفی مخالفت با جریان حاکمیتی که عده ای تمام مشکلات خود را ناشی از عدم صلاحیت آن می دانند نیز گواه بر تلازم گِره های مذکور با توسعه بهائیت است.

به راه اندازی سه جنگ داخلی در زمان قاجار، حمایت از کودتاگران رژیم در زمان پهلوی و پشت پرده جریان های براندازی در جمهوری اسلامی، در راستای گل آلود کردن آب و ماهی گیری بهائیت از آن است.

دوم: فرض دیگر آنست که اوضاع ناگوار اقتصادی اجتماعی، دلیل نمی شود که عده ای از باور و اعتقاد صحیح خود دست کشیده و به باورهای مدعیان دروغین روی آورند. ضمن آنکه جریان بهائیت که امروزه نفوذ از طریق نابسامانی های اقتصادی اجتماعی را اصلی عملی برای خود می داند، از ابتدا درصدد اصلاح امور نبود و اندک قدرتی که می یافت دست به آشوب می زد.

بنابر این دیدگاه اگر فشار اقتصادی و نابسامانی اجتماعی موجب بهائی شدن افراد بود، پس خانواده های کم بضاعت و محلّه های فقیرنشین باید بیشترین گرایش را به بهائیت می داشتند؛ اما از همان ابتدا بسیاری از بهائی شدگان از قشر توانمند یا متوسط بودند و یهودیان کم بضاعت، دیرتر به بهائیت روی آوردند.(3)

به نظر نگارنده بین بهائی شدن با تمایل به بهائیت‌ تفاوت است. عوامل و آسیب های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شاید بتواند گرایش به بهائیت که مخالف با ساختار حاکمیت هست و خود را راهکار معرفی می کند افزایش دهد؛ اما اینگونه مسائل هیچگاه نمی تواند عامل شیوع بهائیت به معنای باور قلبی به آن شود. لذا برای مقابله با گسترش بهائیت‌ به هر دو معنا، در کنار روشنگری نسبت به ماهیت این فرقه ضاله، باید از نفوذ آن هم در پوشش های نوع دوستانه غافل نشد.

روند گسترش حوزه نفوذ بهائیت از آغاز پیدایش تاکنون نیز این نظر را تائید میکند. آخرین گزارش از پایگاه داده دانشنامه جهانی مسیحی جمعیت پیروان آئین بهائی را ۷.۹ میلیون در سال ۲۰۱۵ برآورد کرده است یعنی در طول 175 سال از پیدایش این آئین تا سال 2021 (بیش از 180 سال) این فرقه توانسته جمعیتی حدود 8 میلیون نفر را جذب نماید گرچه این آمار را نمیتوان قابل اعتماد دانست ولی به نظر میرسد آنچه اتفاق افتاده و آنچه فرقه اعتقاد دارد نتوانسته نفوذ قابل قبولی را ایجاد نماید. ضمن آنکه در کنار این موضوع فرقه ضاله بهائیت حمایتهای دول استعماری همچون امریکا و اسرائیل و صد البته انگلیس را داشته است. نکته دیگر اینکه قسمت عمده این آمار هم مربوط به گسترش خانواده های بهائی و فرزندآوری میباشد و نمیتوان آنرا بعنوان جذب جدید به فرقه ضاله مرتبط دانست.

جامعه دوران قجر در همان سالهای پیدایش بابیت و بهائیت مملو از فشار اقتصادی بر خانواده ها بود اما بهائیت نتوانست نفوذ خود در بین این قشر را گسترش دهد. حتی در دوره پهلوی ها خصوصا پهلوی دوم نیز علیرغم در اختیار داشتن قدرت اقتصادی و سیاسی بدلیل اعتقاد دینی قوی مردم حتی در شرایط اسف بار اقتصادی، بهائیت نتوانست گسترش نفوذی در ایران داشته باشد. برای همین هم بود که تشکیلات بهائیت به کشورهای فقیر آفریقائی و جنوب شرق آسیا توجه نشان داد و در راهبرد تشکیلات بهائیت کشورهای بسیار کوچک و کم جمعیت و ناتوان مورد هدف قرار گرفت.

پی‌نوشت:

1- یوسف فضایی، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی گری، بهایی گری و کسروی گرایی، صص 84-83.

2- توسعه اجتماعی و اقتصادی، گذری بر پیام های معهد اعلی و بیانیه های دفتر توسعه اجتماعی و اقتصادی (OSED)، 1983) میلادی الی رضوان 2010 م).

3- سیدعلی حسنی آملی، بی بهاء، تهران: تراث، 1398 ش، صص 71-70.