آسییب های نفوذ فرقه‌ها در حوزه عقلی

سایت فرقه پژوهی-دین اسلام مجموعه کاملی از آموزه‌های وحیانی و عقلانی است که وسیله سعادت بشر را در همه اعصار و اماکن فراهم می‌آورد. اما شرط استفاده از این آموزه ها، تعلیمات و  نظرات و پندها، داشتن علم و آگاهی لازم در زمینه عاقبت به خیری است، اینکه تعریف درست و صحیحی از جایگاه انسان در عالم داشته باشد و به قول مولوی  

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود     به کجا می روم آخر ننمایی وطنم[1]

لذا در این راه چون همه افراد جامعه قدرت و یا امکان لازم برای وصول به این آگاهی و معرفت را ندارند دچار مشکلاتی می شوند، لذا مورد طمع فرقه‌ها واقع شده و در دام آنها گرفتار می‌شوند که در ادامه به چند نمونه این مسائل و مشکلات اشاره می گردد.

عقل، جمود و جهالت

جمود و جهالت دو بیماری خطرناکی هستند که پیوسته سراغ دین می‏آیند و موجب رکود و انحراف در دین می‏شوند. چه بسا متحجّرانی که سد راه دین گشته و با جهالت خویش جلوی هر نوع شکوفایی در دین را می‏گیرند و آسیب آنان کمتر از دانشمندان مغرض نیست.

این دو بیماری خطرناک همواره آدمی را تهدید می‏کند، نتیجه بیماری اول توقف و سکون و بازماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم، سقوط و انحراف است. جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمی‏گیرد؛ هر تازه‏ای را فساد و انحراف می‏خواند، میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمی‏گذارد. از نظر او، دین مأمور حفظ آثار باستانی است. از نظر او، قرآن نازل شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست میخ‏کوب نماید[2].

در زمینه جهالت نادانی مباحث زیادی می توان مطرح کرد. ولی در مجموع خود آموزه ها و تعلیمات اسلامی اثر جهالت را از بین می برد و اگر در آنها غور و تفکر صورت گیرد در این زمینه بسیار راهگشا است، طوریکه  از    روایت از  پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : نقل شده  است که  فرموده است :

«إنَّ التَّفکُّر ، حَیاهُ قَلبِ البَصیرِ کما یَمشی المُستَنیرُ فی الظُّلُماتِ بالنورِ ، یُحسِنُ التَّخلُّصَ  و یُقِلُّ التَّربُّصَ[3] .

اندیشیدن ، مایه حیات دل شخص با بصیرت است و همان گونه که اگر شخصِ چراغ به دست در تاریکیها در پرتو نور [چراغ ] راه رود، به خوبى خود را نجات مى دهد و کمتر درنگ و توقف مى کند.

و یا اینکه امام حسین علیه السلام  فرموده است:« لا یَکْمُلُ الْعَقْلُ اِلاّ بِاتِّباعِ الْحَقِّ»

«عقل، جز با پیروى از حق، کامل نمى شود[4]

یکی از آسیب‏‌های بزرگ دیگر در وادی دین‌‌‏شناسی در حوزه عقل، خرافه ‏گرایی است و از همین ‏روست که می‏ بینیم رویکرد پیامبران الهی و اهتمام شدید آنان در خرافه ‏زدایی و سوق دادن مردم به فهم و منطق و عقل سلیم انسانی است، هرچند ناچار بودند برای اثبات پیامبری خویش نمونه ‏هایی از معجزات و خوارق عادت را در معرض دید مردم قرار دهند.

پیامبران که مبنای رسالتشان بر غیب نهاده شده، بیش از دیگران می‏‌بایست به معجزه دست بزنند؛ چراکه در ایمان مردم روزگارشان، اعجاز بیش از منطق و علم و حقیقت محسوس و مسلم، کارگر می ‏افتاده است.
و به دلیل آنکه بشریت در عصر نبی اکرم صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله به بلوغ فکری بیشتری رسیده است، بیش از معجزات و خوارق عادات باید به فهم و عقل روی آورد.

از همین روست که می‏بینیم پیامبر اکرم صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله نوعا از اجابت درخواست معجزه سرباز می‏زند و می‏کوشد با جهت‏دهی صحیح استعدادهای مردم، فهم و عقل آنان را شکوفا گرداند.

پیامبر اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله می‏ کوشیدند تا کنجکاوی مردم را از امور غیرعادی و کرامات و خوارق عادت، به عقل و فهم جلب کند و جهت حساسیت آنان را از عجایب و غرایب به واقعیات و حقایق بگرداند[5].
با این بیان، اهمیت تعبیر زیبا و رسای پیامبر گرامی صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله روشن‏تر خواهد شد که فرمودند:
«یحمل هذا الدین فی کل قرن عدول ینفون عنه تأویل المبطلین و تحریف الغالین و انتحال الجاهلین[6]»؛

در هر قرنی افراد عادل و شایسته‏ای پیدا خواهند شد که بار حراست از اسلام را بر دوش خواهند گرفت و از تأویل نابجای اهل باطل و تحریف غالیان و ادعاهای جاهلان، جلوگیری نموده و شر آنان را از سر دین کوتاه خواهند کرد.

[1]

روزها فکر من این است و همه شب سخنم                  که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود                              به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

مانده‌ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا             یا چه بوده‌است مراد وی از این ساختنم

آنچه از عالم عِلوی است من آن می‌گویم                     رخت خود باز بر آنم که همان‌جا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک                                چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

کیست آن گوش که او می‌شنود آوازم                            یا کدام است سخن می‌کند اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می‌نگرد                     یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی                                 یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد                                 به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم                   آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می‌گویم                        تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

 

[2] – ر.ک. زاهد ویسى، «دین‏ورزى عامه و پیامدهاى آن»، کتاب نقد 40، ص 406.

[3] – ( بحار الأنوار : ۹۲/۱۷/۱۷)

[4]اعلام الدین، ص 298

[5] – ویل دورانت، لذات فلسفه، 1369، ص 38.

[6] – محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 93.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.