علیرضا شریفیان | یکی از بزرگترین و مهمترین دغدغهها و دلمشغولیهای ذاتی بشر مقوله «مرگ» و «فرجام» است. آدمی بهواسطه فطرت کمالطلب و تمایل به جاودانگی، همواره با اندیشه پایان حیات و سرنوشت پس از مرگ دست به گریبان بوده و کوشیده پرسشها و ابهامات خود در این زمینه را به نحوی پاسخ دهد. لذا دیدگاههای زیادی مطرح شده و هر کدام از دریچه و زاویهای در مقام پاسخدهی و استدلال برآمدهاند.
عده ای با اتخاذ رویکرد مادهگرایانه، بحث «تناسخ» را مطرح نموده و گروهی (ادیان ابراهیمی) مقوله «معاد» را پیش کشیدهاند. این دو دیدگاه از سایر نظرات مهمتر بوده و بیشترین طرفدار را از گذشته تا به امروز داشتهاند. در این میان، مقوله تناسخ با توجه به مفاهیم و استدلالهای خاصش در خصوص چرخه بازگشت ارواح به دنیا (حلول)، در جسمی تازه در طول زمان از سوی گروهها و جریانهای مختلف مورد بهرهبرداری قرار گرفته و ملات لازم را برای ساخت مبانی فکری و اصول اعتقادی مدنظرشان فراهم نموده است. بهعبارت دقیقتر فرجامستیزی و عدالتگریزی نهفته در تناسخ توجیهی برای مقاصد دنیاگرایانه آنها ایجاد کرده تا با وجدانی آسوده و جسارتی مضاعف مطامع خود را دنبال کنند.
یکی از تازهترین اشکال این جریانها، فرقههای نوظهور است که با توجه به همراستا بودن و هماهنگی کامل نظریه تناسخ با اهداف و مطامعشان بهشدت از این نظریه استقبال کردند. بهگونهای که تناسخ باوری اساسا بهعنوان یکی از شاخصهای مشترک فرقههای نوظهور شناخته میشود.
با عنایت به بطلان تناسخ از دیدگاه اسلام و القای این نظریه از سوی جریانهای معنوی نویدید، در نوشتار حاضر تلاش میگردد. این مقوله و چرایی گرایش فرقههای نوظهور به آن مورد بررسی و تبیین قرار گیرد تا از این رهگذر ادراکی مناسب در خصوص بطلان ماهیت و غایت این گونه جریانها نیز حاصل گردد.
تناسخ، ریشهها و مفهوم
آشنایی با تاریخچه شکلگیری و مفهوم تناسخ شمایی از این مقوله در ذهن ترسیم میکند که میتواند در ادامه مسیر راهگشا باشد، لذا در ابتدا به این امر میپردازیم.
ریشههای تناسخ را باید در باورهای هند باستان جستجو نمود. اعتقاد به تولد مکرر انسان یا هر موجود زنده، یکی از باورهای مهم و ارکان اصلی آیین هندوست؛ اگرچه به آنان اختصاص ندارد و در میان مذاهب بدوی و پیشرفته نیز دیده میشود.[1]
اصطلاح خاصی که در آیین هندو به این معنا اختصاص یافته، واژه «سمساره»[2] است. سمساره، عنوانی است، برای تولد مجدد [و مکرر] در چهار دین بومی عمده سرزمین هند یعنی هندو، جین، بودا و سیک.[3] سمساره (و مفهوم نزدیک به آن کارمه یا کارما) روی هم رفته نظریهای است، درباره کیفر و پاداش کنشهای اخلاقی و تبیین تفاوت افراد در ادیان هندی. سمساره حاکی از وضعیت متغیر و جهان ناپایدار در برابر جهان ثابت و فناناپذیر «موکشه» یا «نیروانه» است.
بنابراین، در تعریف تناسخ میتوان گفت: «تناسخ عبارت است از چرخه تولد مکرر انسان در این دنیا که بر اساس آن روح فناناپذیر او با مرگ تن نابود نمیشود بلکه بهصورت مکرر در قالب موجودی دیگر به حیات خود ادامه میدهد و این بازتولد تا رسیدن به موکشه یا رهایی از طریق اتحاد با روح کلی (برهمن) ادامه می یابد.» البته تناسخ در آیینهای مختلف هندی قیود و شروط خاص و متفاوتی دارد.
مفهومشناسی تناسخ
از منظر لغوی، تناسخ از ماده «نسخ» و به معنای جایگزین ساختن، جابهجایی و انتقال میباشد.[4] بر اساس مبانی و دیدگاههای مختلف تناسخ، در معانی متعددی بهکار رفته و در میان پژوهشگران ادیان و مذاهب، متکلمان، مفسران، محدثان و عارفان مطرح بوده اما در آثار فلسفی بیشتر به تعریف و بیان چیستی و تحلیل ماهیت آن توجه شده است.
تناسخ نزد فیلسوفان مسلمان در عامترین معنای خود، هر گونه انتقال روح با نفس از بدنی به بدن دیگر را شامل میشود. البته طبق برخی اصطلاحات، معنای محدودی میباید لیکن معنای رایج و شایع آن انتقال روح از بدن عنصری به بدن عنصری دیگر است که از نظر گستره در مرحله متوسط قرار دارد. برای تناسخ دسته بندیهای گوناگونی نیز مطرح شده است، از جمله:
الف) سعودی و نزولی: بر اساس این دستهبندی، انتقال روح از بدن موجودی به بدن موجود بالاتر، تناسخ صعودی نامیده شده و تناسخ نزولی حالت انتقال روح به بدن موجود پایینتر است.
ب) در دستهبندی دیگر اقسام ذیل را برای تناسخ ذکر گردیده است:
۱. نسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن انسانی دیگر
۲. مسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن حیوان
۳. فسخ: انتقال روح از بدن انسان به گیاه
۴. رسخ: انتقال روح از بدن انسان به جمادات
فرقههای نوظهور و تناسخ
همانگونه که پیشتر اشاره شد، فرقههای نوظهور بهسبب هماهنگی مفاهیم نهفته در تناسخ با اهدافشان از این نظریه استقبال کرده و در بسیاری از این دست جریانها شاهد «تناسخباوری» هستیم. دلایلی چند برای این امر وجود دارد و میتوان از چند بعد به تبیین این مسئله پرداخت. از جمله:
- بعد رسانهای و تبلیغی: شاید این زاویهدید در نگاه اول چندان به چشم نیاید اما با اندک تأملی میتوان به اهمیت آن پیبرد. در واقع، در جهان رسانهای امروز که مرز میان حقیقت و مجاز بهراحتی آشکار نبوده و -از دیدگاهی – رسانهها به سازندگان حقیقت مبدل گشتهاند، هر امری که توسط این امپراتوری رسانهای تبلیغ گردد، دیر یا زود به شهرت خواهد رسید.
بدین ترتیب، وقتی امپریالیسم رسانهای با مدیریت غرب در مقام مطرح ساختن مفهوم تناسخ از رهگذر پرداختن به جریانهای اشاعهدهنده آن و پروپاگاندای سینمایی با محوریت هالیوود به صورت مستقیم و غیرمستقیم برمیآید، تبعات بعدیاش بهلحاظ تاثیرگذاری بر اذهان عمومی و گرایش و اقبال جهانی به این مقوله، انکارناپذیر میگردد. همین استقبال و شهرت جهانی است که معنویتهای نوظهور را بهسمت آن میکشاند.
علت هم واضح است، هر چه مقولهای جذابتر و شهورتر، مخاطبان و طرفداران بیشتر و همین یعنی فرصتهای بیشتر برای جذب.
- اعتقادی: این جنبه از دو بعد قابل بررسی است؛ اول تأمین اعداد و تطمیع سردمداران آن. ماهیت و مفهوم تناسخ بهلحاظ زیر سوال برند معاد و عدلالهی، مفر خوبی برای سردمداران جریانهای معنوی کاتب فراهم ساخته تا بدون دغدغه و هراس از بازخواهی، توجیهی برای فریبکاریها و اعمال انحرافیشان یافته و مطامع خویش را دنبال نمایند.
بعد دوم تسامیح دینی و شریعتگریزی است. رهایی از اندیشه رسیدگی به اعمال و تکالیف دینی بر اساس باور به تناسخ راهحل خوبی برای افرادی است که بهدنبال راحتطلبی، فرار از شریعت و بیقیدی هستند.
- سیاسی (بهمعنای سیاست و خط مشی جریانهای نوظهور): از این منظر فرقههای نوظهور که با هدایت و حمایت استکبار جهانی ایجاد و اشاعه مییابند به عنوان ابزار تحقق اهداف این جریان در راستای تخریب اصول و مبانی دین مبین اسلام (بهویژه معاد) و در نهایت دور شدن اسلام از معنای حقیقیاش به القای باورهایی چون تناسخ روی میآورند.
- ساختاری و ماهوی: با توجه به تأکید و تمرکز غالب معنویتهای نوظهور بر مسئله پلورالیسم دینی و جنبه «فرادینی» و «فرامذهبی» دادن به خود (با هدف جذب حداکثری)، نظریه تناسخ تا حد زیادی با این رویکرد همراستا بوده و قابلیت هماهنگی با سلایق گوناگون دارد که دلیل خوبی برای گرایش جریانهای معنوی به آن است.
مصادیقی از تناسخباوری در فرقههای نوظهور
اکثر فرقههای نوظهور به مقابله با مرگاندیشی پرداخته و حتی گاهی مرگ را موهوم و زندگی را جاویدان معرفی میکنند که برای آشنایی بیشتر در ادامه به نمونههایی اشاره میشود:
«پال توئیچل»، مؤسس فرقه «اکنکار» میگوید: «فرضیه جهنم، توسط کلیسا اختراع شد تا بشر را با ترساندن از کیفر برادرکشی، بیشتر به سوی تمدن سوق دهد. کلیسا مجبور بود، ترس از کیفر اخروی و امثال آن را بیافریند تا بدین وسیله تودههای مردم را هر چه بیشتر تحت کنترل داشته باشد.»[5]
«ماده نه هرگز به وجود میآید و نه از بین میرود، تنها میتواند از شکلی به شکل دیگر تبدیل شود. تعداد ارواح عالم همواره ثابتاند اما لازم نیست که همه ارواح همیشه به شکل انسان متناسخ شوند. افزون بر این، وقتی یک انسان از دنیا میرود، مستلزم آن نیست که روح او بلافاصله به بدن انسان یا حیوانی دیگر منتقل گردد، بلکه ممکن است، روح به مدت یک روز تا یک هزار سال یا بیشتر در سایر عوالم، به حیات خود ادامه دهد… اما نهایتا و در زمان مقرر که بناست بدهی کارمیک خود را بپردازد، بار دیگر به شکل انسانی متناسخ خواهد شد.»[6]
هرند این مکاتب استدلالهایی نیز برای اعادی خود ذکر میکنند، اما بیشتر روی تجربه تکیه دارند. از جمله استدلالهای فرقه اکنکار برای تناسخ چنین است:
«اگر ما در زندگی گذشته مورد آزار قرار گرفته و ترس را تجربه نموده باشیم، احتمالاً هنوز هم این عواطف را در حافظه روانی خود حفظ کردهایم و از احساس ترس و تنش در عذاب هستیم.»[7]
«تناسخ به ما میآموزد تا زمانی که درسهای معنوی خود را فرانگیریم، بارها متولد میشویم. قانون کارما تصریح میکند که اعمال ما و نتایج غیرقابل اجتناب آنها با هم ارتباط مستقیم دارند؛ یعنی در یک زندگی آنچه را که در زندگی دیگر کاشتهایم درو میکنیم.»[8]
افراد فعال در این حوزه از جمله «پائولو کوئیلو»، «اوشو» (به صورت مستقیم) و برخی نویسندگان روانشناسی مثبت (موفقیت) مانند «برایان تریسی»، «وین دایر» و… (نیز به شکل غیرمستقیم) در آثار خود به این مقوله پرداختهاند.
مثلاً، «اوشو» برای اثبات تناسخ چنین استدلال میکند:
«به هنگام مرگ، جسم فاسد میگردد ولی ذهن به سفر خود ادامه میدهد. سن بدن شما شاید ۵۰ سال باشد، اما ممکن است، ذهنتان پنج میلیون سال سن داشته باشد. شما تمام ذهنهای خود را در طول تمام تولدهایتان داشتهاید، حتی امروز با خود دارید. ذهن شما مانند یک مخزن، تمام خاطرات تولدهای گذشتهتان را در خود انباشته میکند. این طور نیست که ذهن شما تنها مخزن تولدهای انسانی باشد. اگر بهصورت درختها یا حیوانات متولد شدید -که حتما نیز چنین است- خاطرات تمام آن تولدها هم اکنون در شما موجود است.»[9]
استدلالهای اینچنینی در تعالیم بسیاری از مروجان معنویتهای نوپدید در هندوستان نیز وجود دارد. چنانکه «یوگاناندا» به یاد آوردن خاطرات گذشته را دلیلی بر اثبات تناسخ میداند.[10]
«ساتیا سایبابا» نیز در این زمینه میگوید: «زمانی که انسان میمیرد و در بهترین غایت محو نمیشود یعنی به نیروانا نمیرسد، در حالت مابین زمین و آسمان سرگردان باقی میماند. او برای مدتی که شایسته آن است، در آنجا میماند و پس از آن دوباره بر زمین فرود میآید تا بار دیگر برای رستگاری بکوشد.»[11]
با وجود تفاوت در مبانی فکری و آموزهها اما همانگونه که مشاهده میشود اغلب این جریانها آشکارا و در لفافه -بر اساس سیاستهای خود- بر تناسخ تأکید ورزیدهاند که از گرایشهای مادیگرایانه و دنیاطلبانهشان حکایت دارد.
بطلان تناسخ
با وجود تلاش جریانهای تناسخباور برای عرضه استدلال و توجیه این نظریه، اما ادیان الهی بهویژه دین مبین اسلام با ارائه ادله و براهین مختلف از ابعاد و زوایای عقلی و فلسفی بطلان تناسخ را به اثبات رساندهاند.
اندیشمندان و فلاسفه مسلمان در این زمینه آرای قابل توجهی عرضه داشتهاند، از جمله «ابنسینا» در «اشارات» مینویسد: «هنگامی که بدن به حدی از رشد رسیده باشد که برای دریافت نفس مهیا باشد، نفس به بدن تعلق میگیرد؛ یعنی با هر مزاج بدنی خاص، نفس خاصی همراه میشود. نتیجه پذیرش اینکه یک نفس در بدنهای موجودات مختلف تناسخ کنند. تعلق دو نفس به موجود تناسخیافته است. حال آنکه تعلق دو نفس مدبر برای یک بدن محال است. هر موجودی به علم حضوری در مییابد که یک نفسی دارد که تدبیر او را به عهده گرفته است.»[12]
«ملاصدرا» نیز بر اساس حرکت جوهری به رد نظریه تناسخ پرداخته و چنین میگوید: «تعلق نفس به بدن تعلقی دانی و ترکیب این دو یک ترکیب حقیقی است، نه صناعی و انضمامی. نفس و بدن هر دو در یک حرکت جوهری در حال حرکت هستند. در ابتدای حرکت، هر دو قوه هستند و در حال حرکت به کمالات خویش فعلیت میدهد تا زمانی که نفس و بدن عنصری در یک کالبد به هم تعلق دارند، حالات قوه و فعلشان متناسب با هم خواهد بود. از طرفی هر نفسی در این عالم به مرور زمان بالاخره از جهاتی به فعلیت میرسد. با این وجود، جدایی نفس از بدن و حلول در بدن دیگر محال خواهد بود. زیرا نفس در زندگی پیشین خود عملیتهای زیادی کسب کرده و ترکیب اتحادی یافتنش با موجودی که هنوز بالقوه است، امکان ندارد.»[13]
تناسخ بر اساس آیات قرآن نیز باطل میباشد. هر چند در قرآن کریم از تناسخ به صراحت سخنی به میان نیامده اما مفسران در تفسیر حدود ۲۰ آیه به بحث از آن پرداخته و برخی بیش از هزار آیه قرآنی را ناظر به معاد و مسائل مربوط به آن را با بطلان تناسخ مرتبط دانستهاند.[14]
خداوند سبحان در آیه ۴۲ سوره مبارکه زمر می فرماید: «الله یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الأخرى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ: خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز میستاند و نیز روحی را که در موقع خواب خود نمرده است قبض میکند. پس آن جانهایی که مرگ را بر او واجب کرده نگاه میدارد و دیگران را تا هنگامی معین بازپس میفرستد، قطعا در این امر برای مردمی که میاندیشند نشانههایی از قدرت خداست.»
واژه «توفی» در این آیه به معنای رجوع به خداوند سبحان پس از مرگ و عدم رجوع به جهان و دنیاست که مصداقی است از بطلان تناسخ از دیدگاه قرآن.[15]
تناسخ سرباز خط مقدم سرمایهداری
نظام مادهگرای سرمایهداری با قرار دادن غایت زندگانی در لذتجویی و رفاهطلبی حداکثری مطامع و اهداف هادیان خود را از طرق مختلف پی میگیرد که راهاندازی جریانهای بهظاهر معنوی، در رأس آن قرار دارد. یکی از اهداف اصلی این جریانها تبدیل و تعبیر انواع اعتقادات ماورایی ادیان بهویژه ادیان توحیدی بهصورت زمینی و دنیوی است. مثلا خدامحوری را به انسانمحوری و معادگرایی را به تناسخ باوری مبدل نموده یا افعال خارق عادت را جایگزین معجزات میسازند. این امر با اتکا به رویکرد مبارزه با معنا و معنویت رخ میدهد که بر مبنای مادیگرایی استوار است.[16]
فرقههای نوظهور با ترویج نظریه تناسخ از آن بهمثابه یک نیروی بازدارنده اجتماعی – سیاسی بهره میگیرند؛ به عبارتی، تناسخباوری توجیه مناسبی برای اعمال حاکمان و ظلمها و جنایاتشان فراهم میسازد به این صورت که اگر افراد جامعه در برابر سختیها و نابرابریهای اجتماعی صبر کنند و دست به شورش و طغیان نزنند، متقابلا در حیات بعدی دارای زندگی راحت و آسودهای میشوند.
بهتعبیری تناسخ با کارکردی دو طرفه از یک سو زیردستان را مطیع و ظلمپذیر میسازد و از سوی دیگر، سردمداران را جریتر و جسورتر میکند تا بیهیچ دغدغه فکری و مانعی اهداف خود و به عبارت بهتر، هدایتگرانشان را محقق نمایند.
بنابراین از نگاهی کلان میتوان گفت، تناسخ بهعنوان بنمایه و شاخص مشترک بسیاری از فرقههای نوظهور ابزاری است، برای تحقق اهداف و منویات نظام (مادهگرای) سرمایهداری و سیاست غاییاش یعنی نابودی دین و معنویتخواهی در سراسر جهان.
در یک معنا، غرب فزونخواه و فرصتطلب باوری باستانی و گمنام در آیینهای شرقی را کشف کرد، (با نگاه خاص خود) رشد داد، به شهرت رساند و در نهایت به ابزاری برای تحقق اهدافش مبدل ساخت. این گونه است که تناسخ باستانی دیروز سلاحی در دست سربازان خط مقدم نظام سرمایهداری امروز یعنی فرقههای نوظهور است.
ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com
[1]. جان بایرناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، ص۱۵۵.
[2]. Samsara
[3]. Lindsay Jones, Encyclopedia of religion
[4]. ابنمنظور، لسان العرب، تصحیح یوسف البقاعی، ج ۳، ص۶۱
[5]. توئیچل، پاول نامههایی به گیل، ص۲۳
[6]. اکنکار، حکمت باستانی برای عصر حاضر، مترجم مهیار جلالیانی، گردآوری: تاد کرامر و دوک منسون، صص ۴۱,۴۴
[7]. همان، صص ۱۳۹,۴۰
[8]. همان، ص ۳۹
[9]. کیانی، محمد حسین مقاله مؤلفه های معنویت های نوپدید کتاب نقد.
[10]. یوگاناندا، پاراهامسا، سرگذشت یک یوگی، ترجمه گیتی خوشدل، ج ۳، پیکان، ۱۳۸۸ صص ۱۷ و ۱۸
[11]. سایبابا، ساتیا، گیتای، جدید ترجمه مرتضی بهروان، آویژه، ۱۳۸۲، ص ۱۹۱
[12]. ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسی، ج ۴، ص ۳۷
[13]. ملاصدرا، الحکمه المتعالیه، ج ۹، صص ۲، ۳، ۶
[14]. زمردیان احمد، حقیقت روح، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج ۱۲، ۱۳۹۰، ص ۳۷۲
[15]. خسروپناه عبدالحسین کلام نوین ،ج۳، تعلیم و تربیت اسلامی ۱۳۹۰، ص ۴۴۷
[16]. کیانی، محمد حسین، همان